شیوه‏های پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام


پدیدآورنده: عبدالکریم پاک‏نیا ،
،
طلیعه:
عزت نفس، یکی از لوازم زندگی موفقیت‏آمیز است . فردی که می‏خواهد در راه اهداف والای خویش تمام مشکلات و موانع را از سر راه خود برداشته و به مراحل تعالی و تکامل برسد، باید عزت و کرامت نفس داشته و این موهبت‏خدادادی را در وجود خود بارور کند . ریشه بسیاری از محرومیتها، ناکامیها، عدم موفقیتها، انتخاب راههای خلاف عرف و شرع، شکستن هنجارهای مقدس جامعه، خیانتها، جنایتها و بزهکاریهای گوناگون را می‏توان در نداشتن عزت نفس و وجود عقده حقارت جستجو نمود . امام علی علیه السلام می‏فرماید: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة; (1) آن کس که [بزرگی و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد .»
برای همین، به افرادی که از عقده حقارت رنج می‏برند و برای خود هیچگونه ارزشی قائل نیستند، نمی‏توان اعتماد کرد و امری از امور جامعه را به آنان سپرد . سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود .
امام هادی علیه السلام فرمود: «من هانت علیه نفسه فلاتامن شره; (2) کسی که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش .»
کسی که به شخصیت‏خود توجه ندارد، مطمئنا در خوار کردن دیگران نیز باکی نخواهد داشت . بنابراین برای حفظ اجتماع مسلمانان و تقویت ارتباط دینی، عاطفی و فرهنگی میان افراد جامعه و جلوگیری از شیوع گناه و انواع خلافها، باید روحیه عزت و کرامت نفس را در جامعه پرورش داده و تقویت نمود .
امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکی از صفات ضروری مؤمنین دانسته می‏فرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسی‏ء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسی‏ء و یعتذر; (3) از انجام کارهایی که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشه‏دار می‏کند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد می‏کند و نه پوزش می‏طلبد، ولی منافق [که برای خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام می‏دهد و پیوسته عذرخواهی می‏کند .»
در سیره و سخن امام حسین علیه السلام موارد زیادی می‏توان یافت که آن گرامی در آن موارد، با شیوه‏های مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است . در این فرصت‏به برخی از این شیوه‏ها گذری خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهی به عنوان الگوی سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکی دیگر از رمزهای موفقیت رهبران الهی در جذب و جلب وجدانهای بیدار و دلهای مشتاق سعادت آشنا شویم .
تکریم کودکان
کودکانی که در دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها، بویژه والدین خود، برخوردار گردند، در زندگی آینده خویش افرادی عزتمند، موفق و دارای اعتماد به نفس خواهند بود; چرا که تکریم شخصیت کودکان - که روحی لطیف و حساس دارند - روحیه خودباوری و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقویت کرده و زمینه رشد اخلاقی و ایجاد صفات نیک را در وجودشان فراهم می‏آورد و آنان را در آینده شخصیتی مستقل، خودباور و دور از عقده حقارت بار خواهد آورد . چند نمونه از تکریم شخصیت اطفال را در رفتار آن حضرت مرور می‏کنیم:
1- عبدالله بن عتبه، از مشاهیر فقهای اهل سنت، نقل می‏کند که: روزی در محضر حضرت سید الشهداء علیه السلام بودم که فرزند آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) که کوچک بود، وارد شد . امام او را به نزد خود خوانده و به سینه چسبانید، پیشانیش را بوسید و فرمود: «بابی انت ما اطیب ریحک و احسن خلقک; (4) پدرم به فدایت . چقدر خوشبو و زیبایی!»
2- جعید همدان یکی از یاران امام حسین علیه السلام می‏گوید: روزی نزد حسین بن علی علیهما السلام رفتم در حالی که او دخترش سکینه را بر سینه چسبانیده و نوازش می‏کرد . وقتی که وارد شدم، امام به همسرش فرمود: ای خواهر قبیله کلاب! دخترت را از من بگیر! سپس با من در مورد انواع مردم به گفتگو نشست . (5)
احترام به اندیشه‏ها و آرای دیگران
یکی از شیوه‏های کارساز در مسائل تربیتی و تبلیغی، احترام به اندیشه‏های دیگران است .
مربی و مبلغ، به این وسیله به مخاطبان خود شخصیت داده و در اعماق وجود آنان نفوذ می‏کند .
با توجه کردن به تفکرات و خواسته‏های مخاطب، می‏توان روحیه اعتماد به نفس را در او زنده کرده و عزت نفس وی را تقویت نمود .
روزی «حسن مثنی‏» فرزند امام مجتبی علیه السلام از یکی از دختران عمویش، امام حسین علیه السلام خواستگاری نمود . آن حضرت به او فرمود: «اختر یا بنی احبهما الیک; فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست داری، انتخاب کن!» «حسن مثنی‏» از روی شرم و حیا سخنی نگفت . به این جهت، امام حسین علیه السلام فرمود: من دخترم فاطمه را به جهت‏شباهت زیادش به مادرم برای تو برگزیدم . (6)
درود و سلام
یکی از روشهای قرآنی در عزت دادن به افراد، سلام کردن و درود فرستادن به آنها است . خداوند متعال در قرآن کریم برای اینکه عظمت مؤمنان را روشن سازد، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور می‏دهد که به اهل ایمان سلام کند .
«و اذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم‏» ; (7) «هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند به نزد تو آینده، به آنها بگو: سلام بر شما!»
این شیوه موفق قرآنی در سیره امام حسین علیه السلام نیز بطور روشن دیده می‏شود . آن حضرت در ثواب سلام فرمودند: «للسلام سبعون حسنة; تسع و ستون للمبتدی و واحدة للراد; (8) برای سلام هفتاد حسنه می‏باشد; شصت و نه حسنه برای سلام کننده و یک حسنه برای پاسخ دهنده .»
سلام کردن موجب تقویت‏حس خودباوری و عزت نفس در کسی که به او سلام می‏شود خواهد شد و فردی که به او سلام داده و درود می‏فرستیم، شایستگی و جایگاه خود را در منظر دیگران باور می‏کند .
این شیوه الهی آنچنان مهم و باارزش است که امام حسین علیه السلام از آغاز کردن سخن بدون سلام کردن، نهی کرده و به فردی که پیش از ادای سلام، جویای حال حضرتش شده بود فرمود: «السلام قبل الکلام عافاک الله . لا تاذنوا لاحد حتی یسلم; (9) خدا تو را عافیت و سلامتی دهد، سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است [. سپس فرمود:] تا کسی سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهید .»
همچنین امام حسین علیه السلام کسی را که در ارتباطات اجتماعی و معاشرتهای خانوادگی، از این شیوه پسندیده قرآنی بهره نگیرد، به عنوان خسیس‏ترین فرد قلمداد کرده و می‏فرماید: «البخیل من بخل بالسلام; (10) بخیل کسی است که از سلام دادن بخل بورزد .»
در سیره اهل بیت علیهم السلام سلام به مسلمانان گناهکار و آلوده نیز پسندیده و تاثیرگذار است . امام حسین علیه السلام می‏فرماید: ابن کوا از پدرم علی علیه السلام پرسید: ای امیرمؤمنان! آیا بر گنهکاران نیز سلام می‏دهی؟
علی علیه السلام فرمود: خدا او را اهل توحید می‏داند، آیا تو او را اهل سلام نمی‏دانی؟ ! (11)
ارتباط کلامی با عبارات دلنشین
عموم مردم; اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان و زنان و مردان، در معاشرتهای اجتماعی، نسبت‏به ارتباطات کلامی افراد بسیار حساس می‏باشند و نوع لحن و صوت و انتخاب جملات در توجه و جذب آنان اهمیت فوق العاده‏ای دارد . سخنان محبت‏آمیز، دلربا و دارای بار عاطفی مثبت، در عمق جان مخاطبان تاثیر می‏گذارد و عزت نفس را در آنان تقویت می‏کند . انسانهایی که در الفاظ و عبارات خود کمال ادب و عفت را رعایت می‏کنند، در نظر مخاطب عزیز و مکرم بوده و عموم مردم آنان را به دیده احترام و بزرگی می‏نگرند . در واقع رعایت ادب و عفت و وجاهت در گفتار موجب عزت نفس برای گوینده و شنونده است . برخی از مشکلات و ناهنجاریها، تندخوییها، زورگوییها، بدبینیها، حقارتها و افسردگیها را می‏توان با بکارگیری عباراتی دلنواز و روحبخش از میان برداشته و درمان نمود .
رسول گرامی اسلام فرمودند: «من اکرم اخاه المسلم بکلمة یلطفه بها و فرج عنه کربته، لم یزل فی ظل الله الممدود، علیه الرحمة ما کان فی ذلک; (12) کسی که برادر مسلمان خود را با کلمه‏ای مهرآمیز تکریم نماید و غم را از [دل] او بزداید، در سایه بلند [لطف] خدا می‏باشد و تا این صفت پسندیده در او باشد، همواره رحمت [الهی] بر او خواهد بود .»
در اینجا نمونه‏هایی از ارتباط کلامی حضرت ابا عبدالله علیه السلام با افراد خانواده، فرزندان و یارانش را بیان می‏کنیم .
1- امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه، وقتی که همه خاندان و اهل بیت آن حضرت سوار بر محملها شدند، چنین ندا داد: «این اخی؟ این کبش کتیبتی، این قمر بنی هاشم; کجاست‏برادرم، کجاست‏سردار سپاهم، کجاست ماه بنی هاشم .» عباس علیه السلام هم پاسخ داد: «لبیک، لبیک، یا سیدی . (13) »
2- هنگامی که حضرت قاسم علیه السلام از شهادت خویش سؤال کرد، امام حسین علیه السلام او را چنین مورد خطاب قرار داد: «ای والله، فداک عمک، انک لاحد من یقتل من الرجال معی; (14) به خدا سوگند، همینطور است . عمویت فدایت‏باد . تو یکی از مردانی هستی که با من به شهادت خواهند رسید .»
3- وقتی با دخترش سکینه وداع می‏کرد، برای آرامش وی که از فراق پدر بی‏تابی می‏کرد چنین فرمود: «یا نور عینی! کیف لایستسلم للموت من لا ناصر له و لامعین (15) ; ای نور چشم من! کسی که یار و یاوری ندارد چگونه تسلیم مرگ نباشد؟ !»
4- آنگاه که امام حسین علیه السلام برادرش حضرت عباس علیه السلام را می‏فرستاد تا از علت‏حرکت‏سپاه دشمن خبری بیاورد، سخن خود را با این عبارت دلنشین ابراز می‏داشت: «یا عباس! ارکب، بنفسی انت‏یا اخی، حتی تلقاهم، فتقول لهم: ما لکم؟ ! و ما بدالکم (16) ؟ ! ; برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو و به نزد اینان برو و به آنان بگو: شما را چه شده و چه چیزی برای شما آشکار شده است؟ !»
5- حضرت سید الشهداء علیه السلام در هنگام خداحافظی با فرزندش امام سجاد علیه السلام، در روز عاشورا، فرزندش را به آغوش کشیده و با کلمات مهرآمیزی که از اعماق جانش ریشه می‏گرفت، به او فرمود: «یا ولدی! انت اطیب ذریتی و افضل عترتی و انت‏خلیفتی علی هؤلاء العیال والاطفال; (17) پسرم! تو پاکیزه‏ترین فرزندان من هستی و بهترین خاندان من می‏باشی، تو جانشین من در [سرپرستی] این زنان و کودکان خواهی بود .»
تقدیر و تشویق
تقدیراز دیگران و تشویق آنان به خاطر کارهای پسندیده‏ای که انجام داده‏اند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباوری و در نتیجه عزت نفس آنان، تاثیر به سزایی دارد . این راهکار موفق تربیتی آنچنان اهمیت دارد که می‏توان گفت، کمتر عاملی همانند تقدیر و تجلیل در ایجاد خصلتهای نیکو و تقویت اعتماد به نفس می‏تواند مؤثر باشد . تشویق، استعدادهای نهفته در نهاد آدمی را از قوه به فعلیت رسانده، و خلاقیتهای درون او را شکوفا می‏سازد . تحسین، تقدیر، تجلیل، اعطای جایزه‏های مادی و معنوی، هدیه، بذل عاطفه و محبت، تکریم و تشکر، جلوه هایی از مظاهر تشویق می‏باشد . در ذیل، مواردی از بهره‏گیری امام حسین علیه السلام از شیوه کارآمد تشویق را بیان می‏کنیم .
1- قدردانی از معلم
جعفر، یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام، نزد معلمی به نام «عبدالرحمان سلمی‏» در مدینه آموزش می‏دید . روزی معلم سوره حمد را به کودک آموخت . وقتی که کودک آن را بر امام حسین علیه السلام قرائت کرد، آن حضرت در مقابل این کار ارزشمند معلم از وی تجلیل کرده و بعنوان قدردانی، هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد . هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: چرا این همه بخشش می‏کنید؟ ! حضرت فرمود: «و این یقع هذا من عطائه; کجا این بخشش [من] با اعطای او [که تعلیم الحمد لله رب العالمین است] می‏تواند برابر باشد؟ !» و آنگاه این اشعار را قرائت کرد:
اذا جاءت الدنیا علیک فجد بها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت
«هرگاه دنیا به تو روی آورد، قبل از آنکه از دستت‏برود، همه آن را به مردم ببخش .»
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت (18)
«نه بخشش، آن را - هرگاه روی آورد - از بین می‏برد و نه بخل، آن را - هرگاه پشت کند - نگه می‏دارد .»
2- تشویق نیکوکار
امام حسن مجتبی علیه السلام در یکی از سفرهایش راه را گم کرد . اتفاقا شب با چوپانی برخورد کرد، چوپان از امام حسن علیه السلام پذیرایی کرده و هنگام صبح راه را به آن حضرت نشان داد .
حضرت مجتبی علیه السلام هنگام خداحافظی به چوپان فرمود: من اکنون سراغ زمین زراعتی خود می‏روم و بعد به مدینه بر می‏گردم . سپس، وقتی را تعیین کرد تا آن چوپان خدمت امام مجتبی علیه السلام برسد . چوپان که از غلامان یکی از اهالی مدینه بود، در وقت معین اشتباها به محضر امام حسین علیه السلام آمد و به خیال اینکه به حضور امام حسن علیه السلام آمده، به حضرت سید الشهداء علیه السلام عرضه داشت: من همان بنده‏ای هستم که فلان شب میهمان من بودی و وعده دادی تا در این ساعت‏خدمت‏شما برسم . امام حسین علیه السلام متوجه شد که او از برادرش امام مجتبی علیه السلام در آن شب پذیرایی کرده است . به این جهت از او پرسید: ای غلام! تو برده چه کسی هستی؟ او نام یکی از اهالی مدینه را برد . امام پرسید: چند راس از گوسفندان اربابت در اختیار توست؟ چوپان گفت: سیصد راس .
امام حسین علیه السلام مولای او را طلبید و از وی درخواست کرد تا گوسفندان را با همان غلام به وی بفروشد . وقتی که او اعلام رضایت نمود، آن حضرت غلام و گوسفندان را از صاحبش خرید و سپس غلام را آزاد نموده و گوسفندان را نیز به غلام بخشید .
آن حضرت موقع خداحافظی به غلام گفت: «ان الذی بات عندک اخی و قد کافاتک بفعلک معه; کسی که آن شب نزد تو ماند، برادر من بود . اکنون به پاس [قدردانی از] رفتار نیک تو با او، این پاداش را به تو دادم . (19) »
3- آزادی کنیز
انس بن مالک می‏گوید: نزد امام حسین علیه السلام بودم که کنیزی از آن حضرت شاخه گلی را به حضرتش تقدیم کرد . امام حسین علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: «انت‏حرة لوجه الله; تو در راه خدا آزادی!» من به حضرت عرض کردم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟ ! امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را در قرآن چنین ادب کرده و فرموده است: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها» ; (20) «هرگاه به شما تحیتی گفته شد، پاسخ آن را به نیکوتر از آن یا مانند آن بدهید .» و سپس فرمود: تحیت‏بهتر، همان آزاد کردن اوست . (21)
4- تجلیل از یک آزاده
نام نیک موجب می‏شود که دیگران صاحب نام را تحسین کرده و در مورد او فال نیک بزنند . به این وسیله شخصیت او تقویت‏شده و روحیه اعتماد به نفس در او افزایش می‏یابد . به این جهت، نام نیک برای صاحب نام فرح‏انگیز و نشاط آور می‏باشد . والدین و مربیان دلسوز و آگاه در این مورد حساسیت‏خاصی داشته و در نامگذاریها کمال دقت را به عمل می‏آورند . زمانی که پیکر خونین حر در آخرین لحظات زندگی به روی زمین افتاده بود، امام حسین علیه السلام به بالین وی آمد . آن حضرت در حالی که با دستهای مبارک خود، صورت او را نوازش می‏داد و خاک و خون از چهره‏اش پاک می‏کرد، فرمود: «بخ بخ لک یا حر، انت‏حر کما سمیت فی الدنیا و الآخرة; به به! [احسنت] به تو ای حر! تو آزاد مردی چنانکه در دنیا و آخرت آزاده خوانده شدی .» سپس با تجلیل از مادر وی اضافه نمود: «والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا، فانت والله حر فی الدنیا و سعید فی الآخرة; (22) به خدا سوگند! مادرت در این که تو را حر نامید، اشتباه نکرده است . به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهی بود .»
سخنان عزت آفرین
امام حسین علیه السلام افزون بر اینکه در عمل سعی می‏کرد اطمینان به نفس را در وجود اشخاص زنده کند و حتی در یاری به محرومان و مستضعفان بیشتر از همه به حفظ آبرو، حیثیت و خدشه دار نشدن شخصیت آنان می‏اندیشید، در گفتارهای راهگشا و عزت بخش خود نیز به احیای کرامت انسانی و عزت افراد اهتمام خاصی داشت . این نوشتار را با سخنی حکیمانه از آن گرامی که حاکی از عزت نفس و روح تسلیم‏ناپذیر آن حضرت در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مسلمانان می‏باشد به پایان می‏بریم .
چنانکه می‏دانیم، گروهی از مردم، به خاطر فرار از مرگ به انواع ذلتها تن داده و به خاطر دو روز زندگی زودگذر دنیا برای همیشه عزت و کرامت‏خویش را فدا می‏کنند، اما حسین بن علی علیهما السلام در این مورد می‏فرماید:
«الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین: بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة، یابی الله لنا ذلک و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان نؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام; ناپاک فرزند ناپاک، (عبیدالله بن زیاد) مرا در پذیرش یکی از دو راه مجبور کرده است; بین مرگ [با عزت] و [زندگی با] ذلت . اما هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهای پاک و غیرتمندان بر ما نمی‏پسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم . (23) »
پی‏نوشت‏ها:
1) عیون الحکم و المواعظ، ص 439 .
2) تحف العقول، ص 483 .
3) حیاة الامام الحسین، ج 1، ص 181 .
4) کفایة الاثر، ص 234; معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 82 .
5) ترجمة الامام الحسن علیه السلام، ص 159 .
6) مقاتل الطالبین، ص 122; کشف الغمه، ج 1، ص 579 .
7) انعام/54 .
8) تحف العقول، ص 248 .
9) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 358 .
10) تحف العقول، ص 248 .
11) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 359 .
12) کافی، ج 2، ص 206; وسائل الشیعه، ج 16، ص 376 .
13) فرهنگ عاشورا، ص 386; معالی السبطین، ج 1، ص 220 .
14) مدینة المعاجز، ج 4، ص 214 .
15) ناسخ التواریخ، ج‏2، ص‏360 .
16) تاریخ طبری، ج 4، ص 315 .
17) موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 486 .
18) مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 222 .
19) موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص 621 .
20) نساء/86 .
21) بحار الانوار، ج 44، ص 195 .
22) لواعج الاشجان، ص 147; لهوف، ص 192 .
23) لهوف ابن طاووس، ص 180 .

Posted in برچسب‌ها: | 0 نظرات

تجلّی‏عزّت و شجاعت در گفتار امام حسین علیه‏السلام



منابع مقاله:
مجله مشکوة، شماره 76 و 77، محمّد مهدی رکنی یزدی؛

کاروانِ زمان شتابان درگذر است. حوادث سوار بر این کاروان از پرده نهان به ظهور می‏رسند و در غبارِ زمان محو می‏شوند، و بسیار اندکند حوادثی که اثری ماندگار داشته باشند. ویژگی این گونه حوادث چیست؟ در تأملی کوتاه می‏یابیم که خصوصیت رویدادهای پایدار در این است که در راه حق و برای حق، و دور از منافع شخصی یا گروهی است. از این میان، حوادث تاریخی که انبیا و اولیا محرّک یا پیشاهنگ آن بوده‏اند جاودانه شده به جاودانگی حق و حقیقت پیوسته‏اند که: کلُّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وَجهَه(1).
از وظایف اصلی امام که حجت حق تعالی و خلیفه معصوم و منصوص رسول اللّه‏ است نگهبانی از کیان اسلام است، و هر یک از ائمه ما به اقتضای زمان این وظیفه را به صورتی انجام داده‏اند(2). هر چند همه در راه اعلای کلمه حق به نوعی به شهادت نائل شدند، ولی از میان آنان به واسطه کیفیت بسیار غم‏انگیز شهادت حسین بن علی علیه‏السلام لقب سیدالشهداء به ایشان اختصاص یافت.
این شهادت که ابعاد گوناگونش برتر از توصیف است تأثیری گسترده و عمیق بر تاریخ اسلام داشت، و نه تنها انگیزه قیامهایی چون توّابین و مختار ثقفی گردید(3)، بلکه در طول تاریخ انگیزه سرودن مراثی و تشکیل مجالس سوگواری و روضه‏خوانی و حرکتهای جمعی بر ضد ظلم و بی‏عدالتی و فقر شده که هر یک به نوعی بازآفرینی خاطره آن حادثه غم‏انگیز یا اثر پذیرفته از آن است. تأثیر این رویداد تنها در این حد نیست، بلکه مطالعه سخنرانیهایی که حضرتش از زمان خروج از مدینه تا عاشورای سال 61 در کربلا ایراد فرموده، همه آموزنده و سازنده است: آموزنده ابعاد اجتماعی و حکومتی اسلام و کفرستیزی آن؛ و موجد روحیه شجاعت و عزّت، حرّیت و عدالت و دیگر فضایل اخلاقی.
اینک نویسنده بر آن است در سالی که «عزّت و افتخار حسینی»(4) نامگذاری شده، با نقل بخشهایی از سخنان امام حسین علیه‏السلام از مدینه تا کربلا و توضیحی کوتاه، روحیه دلیری و عزّت، شجاعت توأم با رأفت حضرت را نشان دهد، باشد که معرفت و محبت ما را نسبت به آن امام همام افزونتر گرداند:
1ـ پس از فوت معاویه در رجب سال 60، یزید بر خلاف موازین اسلامی ـ که حد اقلّ آن مشورت با اهل حل و عقد بود ـ از سوی پدر تکیه بر اریکه خلافت زد، و ضمن نامه‏هایی از حکام شهرهای مهم درخواست بیعت کرد. در همین راستا نامه‏ای به ولید بن عُتبه حاکم مدینه نوشت، و بیعت فوری حسین بن علی علیه‏السلام را خواستار شد. ولید به وسیله مروان بن حَکم ـ حاکم سابق معاویه ـ موضوع را به اطلاع حضرت رساند. پس از رویدادهایی که به رعایت اختصار از نقلش درمی‏گذریم(5)، پاسخ امام به ولیدِ عُتبه چنین بود:(6)
جواب تند و درشت امام که با ذکر فضایل خود و رذایل دشمن همراه است نمایانگر ارجمندی و دلیری حضرت است، و مناسبت‏ترین پاسخ آن درخواست جسورانه.
2ـ مروان بن حَکم کارگزار دیرین معاویه و دشمن خاندان نبوّت ظاهرا به عنوان دل‏سوزی پیشنهاد می‏کند امام حسین علیه‏السلام با یزید بیعت کند. این پیشنهاد بعد از درخواست ولید بن عُتبه حاکم مدینه است که به دستور یزید فرمان بیعت گرفتن از حضرت را صادر کرده بود و ذکرش گذشت. امام بعد از شنیدن پیشنهاد مروان می‏فرماید: إنّا للّه‏ِ و إنا الیه راجِعون، و علَی الإسلام اَلسّلام اذا بُلِیَت براعٍ مِثلِ یزید. و لقَد سمعتُ جدّی رسولَ اللّه‏ِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یقول: الخلافةُ مُحرَّمةٌ علی آل ابی سفیانَ. فإذا رأیتُم مُعاویةَ علی مِنبَری فابْقَروا بَطنَه، و قد رآهُ أهلُ المَدینَةِ علَی المِنبر فَلَم یَبقَروا فابتَلاهُم اللّه‏ُ بیَزیدَ الفاسق(7):(8) (9)
در نظر آوردن اوضاع سیاسی آن زمان پس از مرگ معاویه و تأکید یزید بر جلب موافقت بزرگان امت و کُشتن امتناع کنندگان از بیعت، و پاسخ درشت و صریح حسین بن علی علیه‏السلام ؛ بزرگ منشی، شجاعت، ایمان و عظمت روحی حضرت را به طور شفّافی نمایان می‏سازد.
3ـ هنگامی که تصمیم قطعی حضرت حسین بن علی علیه‏السلام بر حرکت از مدینه به اطلاع خویشان و دوستدارانش رسید، محمّد حنفیه و کسان دیگر از ارادتمندان امام هر یک به عبارتهای گوناگون حضرت را از این سفر و همراه بردن خانواده‏شان باز می‏داشتند، ولی هر بار پاسخی قاطع بر عزم جزم امام برای بیعت نکردن و مخالفت آشکار با حکومت یزید می‏شنیدند. از این میان ما پاسخ حضرت را به محمّد حنفیه نقل می‏کنیم:
محمّد حنفیه که از فرزندان امیرالمؤمنین علیه‏السلام است بنا به نقل طبری می‏گوید:
«برادر! تو محبوب‏ترین و عزیزترین مردم هستی و من آنچه خیر و صلاح تشخیص می‏دهم موظفم که برای تو بگویم...».
امام در جواب فرمود:
«مثلاً به عقیده تو به کدام ناحیه بروم؟.»
محمّد حنفیه گفت: فکر می‏کنم وارد شهر مکه شوی و اگر در آن شهر اطمینان نبود از راه بیابان از این شهر به آن شهر حرکت کنی تا وضع مردم و آینده آنها را در نظر بگیری...»
امام حسین علیه‏السلام در پاسخ فرمود:
یا أخی! لَو لَم یَکُن فی الدُّنیا مَلَجأٌ و لا مَأوی لَما بایعتُ یزیدَ بنَ مُعاویةَ...(10) یعنی ای برادر! اگر در همه جهان پناهگاه و جایی نباشد باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
بیعت رأی موافق به حاکم و تأیید و تصویب حکومت اوست. با در نظر آوردن شخصیت اجتماعی، دینی و رهبری حسین بن علی علیه‏السلام روشن است که بیعت حضرت تا چه اندازه اهمیت سیاسی ـ اجتماعی داشته است، آن‏گاه علت امتناع امام و پایداری‏اش در این کار آشکار می‏شود.
4ـ از دیگر مواردی که هدف اصلاحی و روح سلحشوری و استقامت حضرت را می‏بینیم در وصیت‏نامه‏ای است که هنگام حرکت از مدینه ـ شهر مسکونی‏اش ـ به سوی مکه نوشته و مُهر کرده به برادرش محمّد حنفیه می‏دهد. در این نامه نخست به وحدانیت آفریدگار و نبوت حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حقانیت بهشت و دوزخ و رستاخیز شهادت می‏دهد تا شامیان فریب خورده را از بر حق بودن خود آگاه کند، و سپس می‏فرماید: و إنی لَم أخرُج أشرا و لا بَطَرا و لا مُفسِدا و لا ظالِما، و إنَّما خَرجتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، أُریدُ أنْ آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهی عنِ المُنکَرِ وَ أسیرَ بسیرَةِ جَدّی و أبی علی بن ابی‏طالب. فَمَن قَبِلَنی بقبولِ الحَقِّ فَاللّه‏ُ أولی بِالحقّ، و مَن رَدَّ علَیَّ هذا أصبِرُ حتّی یَقضِیَ اللّه‏ُ بینی و بَینَ القَومِ و هو خیرُ الحاکِمین. و هذِهِ وصیّتی إلیکَ یا أخی، و ما تَوفیقی إلاّ بِاللّه‏ِ عَلَیه تَوَکَّلتُ وَ إلَیهِ اُنیبُ(11):
با اهمیتی که اصولاً وصیت نامه‏ها دارد و دربردارنده مهم‏ترین سفارشها و توصیه‏ها می‏باشد، ملاحظه می‏کنیم حضرت ابا عبداللّه‏ علیه‏السلام پس از ذکر عقاید حقه اسلامی خود برای خنثی کردن تبلیغات دروغین دشمنان که خود را خلیفه مسلمین و امام را خروج‏کننده علیه حکومت اسلامی! معرفی می‏کردند تنها هدف خود را از این قیام و اقدام، اصلاح‏طلبی در امّت اسلام و بر گرداندن حکومت به صالحان با امر به معروف و نهی از منکر بیان می‏فرماید، هر چند به شهادتش بینجامد.
5ـ حضرت در پایانِ نامه‏ای که پاسخ به دعوت کوفیان است امام راستین را این گونه معرفی می‏کند: فلَعَمری(12) ما الإمامُ إلاّ العامِلُ بالکتابِ و الآخذُ بالقِسطِ و الدّاینُ بِالحقِّ و الحابِسُ نفسَه علی ذاتِ اللّه‏ِ والسّلام(13):
امام حسین(ع) بدین گونه ضمن معرفی پیشوای صالح برای رهبری امّت، برنامه عملی خود را ـ در صورتی که پذیرای او باشند ـ به کوفیان ارائه داد که: عمل به کتاب خدا و رعایت عدل و قسط در دادن حقوق مسلمانان و گرویدن به حق و عدول نکردن از تکالیف الهی است.
6ـ یزید پلید که امتناع امام حسین علیه‏السلام را از بیعت و تأیید حکومتش دریافته بود، به ناجوانمردانه‏ترین عمل یعنی قتلِ غافلگیرانه حضرت آن هم در حرم قدس الهی دست زد، و برای اجرای این برنامه عَمرو بن سعید بن عاص را به عنوان امیر حاجّ روانه مکه کرد تا در هر جا که پیش آید امام را تِرور کند. حجت خدا از این تصمیم آگاه شد و برای حفظ حُرمت مکه حج خود را به عمره مُفرده بدل کرد، و بدون شرکت در مراسم حج در هشتم ذی حجه به سوی عراق حرکت نمود. پیش از حرکت برای خاندان بنی هاشم و گروهی از شیعیانش سخنرانیی کرد، که جملاتی از آن را نقل می‏کنیم تا دلاوری و اشتیاق امام به شهادت در راه اِعلای کلمه حق روشن‏تر گردد، در حالی که بلیغ‏ترین و زیباترین تعبیرات را به کار برده:
خُطَّ الموتُ علی وُلِدآ دمَ مَخطَّ القِلادَةِ علی جیدِ الفَتاةِ، و ما أولَهَنی إلی أسلافی اشتیاقَ یعقوبَ الی یوسف، و خُیّر لی مَصرَعٌ أنَا لاقیه... لا مَحیصَ عن یومٍ خُطَّ بالقَلَم، رِضَا اللّه‏ رِضانا اهلَ البیت، نَصبِرُ علی بَلائِه و یُوَفّینا اُجورَ الصّابِرین... اَلا و مَن کانَ فینا باذِلاً مُهجَتَه مُوَطِّنا علی لِقاءِ اللّه‏ نَفسَه فَلیَرحَل مَعَنا فَإنّی راحِلٌ مُصْبِحا اِن شاءَ اللّه‏(14):
هان! هر کس حاضر است خونش را در راه ما بذل کند، و خودش را برای لقاءاللّه‏ آماده کند، باید که با ما کوچ کند که من [فردا] صبح حرکت خواهم کرد، اگر خدا بخواهد.
نکته چه بسا به ذهن رسد با وجود اطمینان امام به کشته شدن چرا به این سفر اقدام کرد؟ در حالی که دیگران ـ و از جمله محمّد حنفیه ـ حضرت را نهی می‏کردند.
پاسخ کوتاه این است که:
اولاً تاریخِ واقعه کربلا نشان می‏دهد حوادث به صورتی بود که امام چاره‏ای جز این سفر اجباری نداشت، هر چند با رها کردن حجّش باشد.
ثانیا اقدام وی جهاد بود، و جهاد یکی از فرایض مهم اسلام است که با وجود شرایط واجب است مانند نماز. و بر همین پایه است غزوات پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و جنگهای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام ، و جهاد امام حسن علیه‏السلام هر چند که با خیانت سپاهیانش به صلح انجامید.
ثالثا امام علت مُبقِیه و سبب نگهدارنده دین و بازدارنده از تحریف و تغییر اساس اسلام است. بر این مبنا بود که ابا عبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام با یزید فاسق جفاکار نمی‏خواست و نمی‏بایست بیعت کند، گر چه این امتناع به شهادت خود و بستگانش منتهی شود. از این جهت است که معتقدیم آن امام خود و یاورانش را فدای اسلام راستین کرد تا اسلام اموی ـ یعنی سلطنت طاغوتی ـ نضج نگیرد و در تاریخ، اسلام واقعی ـ که قرآن، کتاب و حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیامبر آن است ـ معرفی نشود.
رابعا مُردن در نظر اولیاءاللّه‏ غیر از آن است که ما خاک‏نشینانِ اهل دنیا می‏پنداریم. چنان که سیدالشهداء علیه‏السلام در آخرین سخن هنگام شروع نبرد و تیراندازیِ دشمن به یارانش فرمود: بپاخیزید ای بزرگ‏منشان و به سوی مرگی که از آن گزیر و گریزی نیست روی آورید، که این تیرها فرستاده‏های این قوم به سوی شماست. سوگند به خدا! بین شما با بهشت و دوزخ جز پلِ مرگ [فاصله‏ای [نیست، که شما را به بهشتِتان و آنان را به جهنمشان می‏رساند(15).(16)
ایّها الناس إنّ رسولَ اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قال: مَن رآی سُلطانا جائرا مُستَحِلاًّ لِحَرمِ اللّه‏ِ ناکِثا عَهدَه مُخالِفا لِسُنَّةِ رسُولِ اللّه‏ِ یَعمَلُ فی عبادِاللّه‏ِ بالأِثمِ و العُدوانِ فَلَم یُغَیِّر علَیه بِفعلٍ و لا قولٍ کانَ حقّا علَی اللّه‏ أنْ یُدخِلَه مَدخَلَه...(17)(18)
... امّا بعد، فقد نزَلَ بِنا مِنَ الأمرِ ما قَد تَرَوْنَ. و إنَّ الدّنیا قد تَغَیّرت و تَنکَّرت، و أدبَرَ معروفُها و لَم یَبقِ مِنها إلاّ صُبابَةٌ کصُبابةِ الإناء، و خَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعیَ الوَبیل(19). ألا تَروْنَ إلیَ الحقّ لا یُعمَل به، و إلیَ الباطلِ لا یُتَناهی عنه، لیَرغبَ المؤمنُ فی لقاءِاللّه‏. فَإنّی لا اَرَی المَوتَ إلاّ سَعادة و الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما. النّاسُ عَبیدُ الدّنیا و الدّینُ لَعقٌ علی ألسِنَتِهِم، یَحُوطونَه ما دَرَّتْ مَعایِشُهم. فإذا مُحِّصوا بالبلاء قلَّ الدَّیّانون(20):
آیا به حق نمی‏نگرید که به آن عمل نمی‏شود، و به باطل نگاه نمی‏کنید که از آن جلوگیری نمی‏شود؟ در چنین وضعی مؤمن باید به دیدار خداوند [که با شهادت حاصل می‏شود [رغبت داشته باشد. بنابر این من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و دل تنگی نمی‏بینم.
مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهاشان هست [لقلقه زبانی است نه از ته دل]. آن را نگه می‏دارند و دیندار هستند تا برای زندگیشان سود داشته باشد، اما وقتی که [با پیشامدهای دشوار [در بوته آزمایش قرار گرفتند دینداران کم می‏شوند.
این خطبه همانند بسیاری از سخنرانیهای امام حسین علیه‏السلام در اوج بلاغت است. تشبیهات آن زنده، گویا و زیباست، همراه با مبالغه‏ای مناسبِ حال که واقعیتها را ارائه می‏دهد و به وضوح وضع دنیا و مردم آن را مجسم می‏کند. بجاست یادآور شویم همین قدرت بیان و هنرمندی در ارائه معانی، خود یکی از علل حفظ و نقل و بر جا ماندن خطبه‏ها یا اشعار زیباست.
9ـ از بزرگواری و کرامت حضرت ابا عبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام در حادثه غم‏انگیز کربلا، این است که در طول سفر، مکرّر به اشاره و تصریح همراهانش را در بازگشت به وطن خود آزاد گذاشت، حتی در شب عاشورا فرمود: و هذا اللیل قد غَشِیَکم فاتَّخِذوهُ جَمَلا... تاریکی شب شما را فرا گرفته آن را مرکبی برای خود بگیرید و به شهرهایتان بروید، که این قوم مرا می‏طلبند، اجازه رفتن به شما دادم. اما کسی نرفت. این آخرین امتحان اصحابِ کرام امام بود. پس از این موفقیت حضرت در پاسخ خواهرش زینب فرمود:
واللّه‏ِ لقَد بَلَوتُهُم فَما وَجَدتُ فیهِم إلاّءَشْوَشَ الأقْعَس، یَستَأنِسونَ بالمَنِیَّة دونی استیناسَ الطِّفلِ الی مَحالبِ أُمِّه(21).
صمیمانه باید خطاب به آنان گفت: بأبی انتم و اُمّی. طِبتُم و طابَتِ الأرضُ الّتی فیها دُفِنتُم و فُزتُم فَوزا عظیما.
10ـ از برنامه‏های هدایتی حضرت امام حسین علیه‏السلام در حادثه کربلا ـ و بخصوص در روز عاشورا ـ نصیحت دشمن بود که در هر فرصت مناسب انجام می‏داد، تا هم رأفت و رحمتش را که نشانی از رحمت الهی است به آنان نشان دهد، و هم بر آنان اتمام حجّت کند، و هم تبلیغات سوئی که وی را خروج‏کننده بر ضد حکومت اسلامی معرفی می‏کند (یعنی خارجی) خنثی کند.
روش امام در این هدایت و دلالت به وسیله تذکّر و پند دادن، بیدار کردن وجدان و شعور طبیعی، و گاه با سرزنش از پیمان شکنی و دنیاطلبی آنان انجام می‏گرفت، و به تعبیر قرآن با «موعظه حسنه».
اینک آخرین جملات از خطبه روز عاشورا، که عزت و شجاعت و روحیه حماسی حضرت را ارائه می‏دهد نقل می‏کنیم، و آن در پاسخ یکی از کوفیان دعوت‏کننده امام بود که گفت: ای حسین! چرا با پسرعمویت بیعت نمی‏کنی تا با تو به دلخواهت رفتار کنند و کوچک‏ترین ناراحتی متوجه تو نشود.
امام حسین علیه‏السلام در جواب فرمود: لا واللّه‏ لا اُعطیهم بیَدی إعطاءَ الذّلیلِ و لا أفِرُّ مِنهم فِرارَ العَبید(22). یا عبادَ اللّه‏ إنّی عُذتُ برَبّی و ربّکم أنْ تَرجُمون. اَعوذُ برَبّی و رَبِّکم مِن کلِّ مُتکبِّرٍ لا یُؤمِنُ بیَومِ الحساب(23)!
11ـ گفتیم از برنامه‏های حضرت ابا عبداللّه‏ علیه‏السلام نصیحت و دلالت دشمن بود. باشد که غافلی آگاه و فریب خورده‏ای هشیار گردد. در همین راستا پس از اینکه سپاهیان عمرِ سعد آماده حمله شدند برای دومین بار حجت حق سخنرانی کرد. در این گفتار بعد از امر به سکوت دشمن، پیمان‏شکنی آنان را یادآور شد، و آثار سوءِ حرامخواری را ذکر کرد و به جنایت بزرگی که می‏خواهند مرتکب شوند توجه داد و به شماتت آنان پرداخت و بالاخره فرمود:
اَلا! اِنَّ الدَّعِیَّ بنَ الدَّعِیّ قد رَکَزَ بَینَ اثْنَتَینِ بینَ السِّلَّةِ والذِّلَّة و هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة. یَأبَی اللّه‏ُ لَنا ذلکَ وَ رَسُولُه و المُؤمِنونَ و حُجورٌ طابَت و طَهُرت و أُنوفٌ حَمِیَّةٌ و نُفوسٌ أبِیَّةٌ مِن اَنْ نُؤثِرَ طاعةَ اللِّئام علی مَصارِعِ الکِرام. ألا إنّی قد أعذَرتُ و أنذَرتُ. ألا إنّی زاحِفٌ بهذِهِ الأُسرَةِ علی قِلّةِ العَدد و خِذلانِ الناصِر(24).
بدانید که این حرام‏زاده [ابن زیاد] فرزند حرام‏زاده مرا در بین دو راه قرار داده: نبرد و شمشیرزنی یا تحمل ذلّت و خواری؛ و ذلّت از ما بسیار دور است. خدا و رسولش و مؤمنان همگی از اینکه ذلّت و پستی را بپذیریم نا راضی‏اند و امتناع می‏کنند؛ و دامنهای پاک مادران و [پدران] با غیرتی که زیر بار ظلم نمی‏روند و نفوسی که به دنائت و پستی تن در نمی‏دهند از اینکه سر سپردگی به ناکسان و اطاعت از لِئام را بر قتلگاه‏های بزرگ‏مردان برگزینیم رضایت نمی‏دهند.
آگاه باشید که من عذر خود را آشکارا گفتم و بر من گناهی نیست، و شما را از سرانجام کارتان آگاه کردم و بر حذر داشتم. بدانید که من و خانواده‏ام با وجود کمی عدد و یاری نکردن یاور [دعوت‏کننده]، برای جهاد آماده‏ام [و به میدان شهادت رونده].
سپس حضرت با استشهاد به چند بیتِ حماسی پیروزی معنوی خود را ـ با وجود شکست ظاهری ـ ابراز کردند، و آینده ننگین و ذلّت‏باری که در انتظار آن نامردان کافرپیشه است به آنان گوشزد فرمودند، و در پایان دست دعا برافراشته نفرینشان کردند و بدین گونه تَبرّی خود را از آن پلیدان دوزخی اظهار داشتند.
12ـ از رذالت و بی‏شرافتی لشکر ابن سعد این که چون جنگ‏آوری و دلاوری امام حسین علیه‏السلام را دیدند بر آن شدند که از غیرت و حمیّت حضرت سوء استفاده کنند، بدین جهت شیطنت کرده به خیمه‏های اهل بیت و حریم الهی حمله بردند. در این هنگام حضرت به آنان توجه کرده فرمودند:
یا شیعةَ آلِ ابی سُفیان: اِنْ لَم یکُن لَکم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فکونوا أحرارا فی دُنیاکم، وَ ارْجِعوا الی أحسابِکم اِن کُنتُم عُرُبا کما تَزعُمون... اَنا الَّذی اُقاتِلُکُم و تُقاتِلونی و النِّساءُ لَیسَ عَلیهِنّ جُناحٌ، فَامنَعوا عُتاتَکُم عَنِ التعرُّضِ لِحَرمی ما دُمتُ حَیّا(25):
چون این سخن گفته شد شِمر پرسید: ای حسین چه می‏گویی؟ و جواب شنید:
منم که با شما جنگ می‏کنم و شما هم با من می‏جنگید. بانوان [در خیمه‏ها] گناهی ندارند. پس تا زنده‏ام این تجاوزکاران ظالم را از دستبرد به حرَم من باز دارید.
شمر گفت: فرزند فاطمه! این حق را به تو می‏دهم، و سپاهیان را از حمله به خیمه‏ها بازداشت و گفت: به خود او حمله برید، که به جان خودم او همتایی بزرگوار و هماوردی مردانه است(26).
اینک که ما بر فراز قلّه زمان، پس از 1362 سال به این حادثه تاریخی می‏نگریم، بیش از زمان وقوع به عظمت آن که از بزرگی و بزرگواری قهرمانش ناشی شده پی می‏بریم، و می‏توانیم بهتر آن را ارزیابی کنیم و نکته‏ها فرا گیریم تا زندگی فردی و جمعی، فرهنگی و سیاسی خود را بهتر از آن کنیم که هست.
بازنگری و تأمّل در گفتار سرور شهیدان که همواره با کردار توأم بود ما را در تشخیص درستِ وظایف، ایمان قاطع به هدف، خلوص نیّت، صبر و پایداری در انجام دادن تکلیف یاری می‏کند، و فضایل اخلاقی مانند حُرّیت و آزادگی، عزّت و ارجمندی، شجاعت و دلیری، مبارزه با فساد و ظلمِ حاکمان را به ما می‏آموزد.
آیا ممکن است مرثیه‏خوانان و مدّاحان مذهبی به این نکات آموزنده و متن سخنان حضرت هم به قدر ذکر مصائب توجه فرمایند تا تبعیت جامعه از آن امام مفترض الطاعه افزون‏تر گردد؟
آیا نقل مطالبی احیانا ضعیف یا نادرست ـ به صِرف اینکه نوشته یا گفته‏اند ـ برای گریاندن مستمعان مورد رضایت سیدالشهداء علیه‏السلام است یا تعلیم اهداف عالی آن حضرت که از گفتارشان برمی‏آید؟
آیا زمان آن نرسیده تا از مجالس روضه‏خوانی برای ارتقای فرهنگ و شعور دینی مردم به صورت بهتری استفاده کنیم؟
عن الصادق علیه‏السلام قال: خَرج الحسینُ بن علی علیه‏السلام علی أصحابِه فقال: ایُّها الناس! إنَّ اللّه‏َ جَلَّ ذکرهُ ما خلقَ اِلاّ لیَعرِفُوه، فإذا عَرفوه عَبدوه، فإذا عَبدوه إستَغنَوا بعبادَتِه عَن عِبادةِ مَن سواه. (سفینة البحار 2/181)
از حضرت صادق علیه‏السلام روایت شده که امام حسین علیه‏السلام به اصحابش فرمود: ای مردم! خدای تعالی بندگان را جز برای این که نسبت به او معرفت پیدا کنند نیافرید. در نتیجه هنگامی که او را شناختند به پرستش او می‏پردازند، و چون او را پرستیدند به این وسیله از عبادت غیر او بی‏نیاز می‏شوند.
پی نوشتها:
1- قصص / 88.
2- برای شرح این مطالب رک: محمّد رضا حکیمی، امام در عینیت جامعه، گفتار نخست.
3- در باره تحلیل تاریخی و سرانجام این دو قیام رک: محمّد کاظم خواجویان، تاریخ تشیّع، جهاد دانشگاهی مشهد، چاپ گوتمبرگ، 1376، 54-60.
4- به واسطه تقارن سال 1381 شمسی با عاشورای محرم 1423 و 1424 قمری، مقام معظم رهبری ـ دامت برکاته ـ در پیام نوروزی خود فرمودند: «جا دارد که ما امسال را سال عزت و افتخار حسینی بدانیم».
5- برای آگاهی از این رویدادها در منابع کهن رک: محمّد بن علی بن اعثم کوفی (م. 314 ق)، الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد مستوفی هروی (سده ششم)، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، «بیعت خواستن یزید از امام حسین(ع)، 819-830.
6- محمّد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی علیه‏السّلام از مدینه تا کربلا، چاپ پنجم، 1364، ص 12. در موارد دیگر نیز مأخذ ما همین کتاب است که از چند مأخذ کهن سخنان امام را نقل می‏کند.
7- همان، 18.
8- بنا بر رسم عرب که بعضی جمله‏های مهم و معروف را تلخیص کرده به نامی می‏خواند مقصود از «استرجاع» جمله «انا للّه‏ و انّا الیه راجعون» است، همین طور «بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم» را «بسمله» و «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه‏» را «حَوقَله» می‏نامد.
9- در قرآن مجید نیز به همین معنی استعمال شده: زخرف / 89.
10- سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 32.
11- همان، 36. متن وصیت‏نامه در مقتل خوارزمی (1/188) نقل شده است.
12- العَمْر: الحیاة، الدین و منه لَعَمری فی القسَم ای لَدینی (سعید الخوری، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد).
13- تمام نامه در این کتابها آمده: تاریخ الرسل و الملوک 7/235؛ الکامل ابن اثیر 3/267؛ الإرشاد 204؛ مقتل خوارزمی 1/195؛ سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، 57.
14- لُهوف، 53؛ مثیر الأحزان، 21. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 63. در این کتاب که مأخذ نویسنده در نقل سخنان امام و نه ترجمه آنهاست جمله اول خطبه چنین ترجمه شده: «مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردن‏بند که لازمه گردن دختران است» ص 65.
15- همان، 257.
16- منزل: جای نزول و فرود آمدن کاروان. یادآور می‏شود امام و حُرّ هر دو در این محل فرود آمده بودند. در فرصتی که دست داد حضرت این سخنان را بیان کردند.
17- طبری، 7/300؛ کامل ابن اثیر 3/280؛ خوارزمی 1/234؛ انساب الأشراف 3/171؛ به نقل از: سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 148.
18- نویسنده به خاطر دارد سالها پیش از انقلاب اسلامی عین جملات حضرت توسط دینداران انقلابی به صورت اعلامیه نوشته و پنهانی پخش می‏شد تا شاهدی بر لزوم مبارزه با شاه باشد؛ و این است نمونه‏ای از تأثیر سخنان شورانگیز امام تا زمان ما.
19- وَبیل: چراگاه ناگوارنده (عبدالرحیم صفی پور، منتهی‏الأرب فی لغة العرَب).
20- تحف العقول، به تصحیح علی اکبر غفّاری، شعبان 1384، 249-250 با اندک تفاوت لفظی. طبری، 7/300؛ مقتل خوارزمی 512. به نقل از سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، 180.
21- سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه‏تا کربلا، 202-204.
22- انساب الأشراف، 3/188. به نقل از مأخذ پیشین، 229.
23- دُخان / 20؛ غافر / 27 (با اندک تغییر در صیغه فعل).
24- این سخنرانی طولانی ـ که ما چند سطر مناسب با موضوع مقاله را از آن برگزیدیم ـ در کتابهای تحف العقول و لهوف و مقتل خوارزمی و آثار دیگر آمده. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 237.
25- مقتل خوارزمی، 2/33. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 320.
26- همان، 322.

Posted in برچسب‌ها: | 0 نظرات

خدمتگزاری به مردم در سیره و سخن امام حسین علیه السلام


پدیدآورنده: عبد الکریم پاک‏نیا ،

،
یکی از مهم‏ترین آموزه‏های قرآن و اهل بیت علیهم السلام خدمت‏به مردم و نیازمندان جامعه است . از دیدگاه مکتب حیاتبخش اهل بیت علیهم السلام خدمتگزاری به افراد جامعه، حد و مرزی ندارد و یک دین باور حقیقی در تمام صحنه‏های زندگی با الهام از رهبران آسمانی خویش می‏کوشد تا باری را از دوش دیگران بردارد و خدمتی را به بشر ارائه کند; گر چه فرد مخدوم، هم کیش او نباشد، البته خدمت‏به اهل ایمان اهمیت ویژه‏ای دارد .
امام حسین علیه السلام با تاکید بر این باور وحیانی می‏فرماید:
«اعلموا ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلاتملوا النعم فتتحول الی غیرکم; (1) بدانید نیازمندیهای مردم که [به شما مراجعه می‏کنند] از نعمتهای الهی است پس نعمتها را افسرده نسازید [یعنی مبادا با رنجاندن مردم نیازمند کفران نعمت کنید] که این وظیفه خدمت رسانی به دیگران محول خواهد شد .»
بزرگ رهبر جهان اسلام حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در پیامی جهانی به پیروان خود چنین رهنمود می‏دهد:
«ایما مسلم خدم قوما من المسلمین الا اعطاه الله مثل عددهم خداما فی الجنة; (2) هر مسلمانی که به گروهی از مسلمانان خدمت کند خداوند متعال به تعداد آنان، خدمتگزارانی را در بهشت‏به او عطا خواهد کرد .»
اساسا یکی از مهم‏ترین آرزو و درخواستهای ائمه اطهار علیهم السلام از خداوند متعال توفیق خدمتگزاری به مردم بوده است و آنان این خواسته ارزشمند خویش را در قالب دعاها و سخنان گهربار خویش ابراز می‏نمودند . امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق با پروردگار متعال چنین نجوا می‏فرماید:
«واجر للناس علی یدی الخیر ولاتمحقه بالمن (3) ; خداوندا! انجام کارهای خیر را برای مردم، به دست من اجرا کن و خدمات نیکم را با منت گزاری ضایع مگردان .»
رفع نیاز حاجتمندان و کمک به ارباب رجوع، از نکات قابل توجهی است که در جوامع حدیثی و منابع فقهی بخشهای مستقلی برای آن منظور شده است . «قضاء حاجة المؤمن‏» ، «خدمة المؤمن‏» ، «الاهتمام بامور المسلمین‏» ، «الطاف المؤمن و اکرامه‏» برخی از عناوین این ابواب است . در متن این گفتارهای سودمند، افزون بر ثوابهای اخروی خدمت رسانی، به نتایج پربار این صلت‏خداپسندانه در دنیا نیز اشاره شده است . در یکی از همین روایات، حضرت سیدالشهداء علیه السلام به خدمتگزاران راستین به مردم نوید می‏دهد:
«من نفس کربة مؤمن فرج الله عنه کرب الدنیا والاخرة (4) ; هر کس اندوهی رااز دل یکی از اهل ایمان بزداید، خداوند متعال غصه‏های دنیا و آخرت او را از میان برداشته [مشکلاتش را حل خواهد نمود ].» بنابراین خدمت رسانی در جامعه اسلامی، بویژه از سوی کارگزاران و مسئولان و صاحبان قدرت و مال و متنفذان، امری لازم و ضروری است . و شایسته است که هر مسلمان وظیفه شناس و مسئولیت‏پذیر در هر پست و مقامی که باشد در امر خدمت رسانی همت نماید و تلاش خود را مضاعف گرداند .
خاطر ناشاد را دلشاد کردن همت است
باغ آفت دیده را آباد کردن همت است
صید مرغان حرم کردن ندارد افتخار
طایری را از قفس آزاد کردن همت است
نان بریدن شیوه مردان والا نیست، نیست
نان برای نوع خود ایجاد کردن همت است
در زمان ناتوانی یاد یاران فخر نیست
روز قدرت از ضعیفی یاد کردن همت است
در این نوشتار سعی شده که عمل مقدس خدمت رسانی در سیره و سخن شاخص‏ترین الگوی خدمتگزاران، یعنی حضرت سیدالشهداء علیه السلام بررسی شده و برخی از زیباترین رفتارها و گفتارهای آن خادم راستین امت اسلام و جامعه بشری به خوانندگان بزرگوار عرضه شود; زیرا آن حضرت، پناه بی‏پناهان، دستگیر یتیمان و اسوه کامل خدمتگزاران است . حضرت مهدی علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به آن بزرگوار می‏فرماید:
«کنت ربیع الایتام وعصمة الانام وعز الاسلام ومعدن الاحکام وحلیف الانعام; [ای جد بزرگوار!] تو بهار یتیمان، حافظ وپناه مردم، مایه سرافرازی اسلام، کانون احکام و معارف الهی و هم پیمان بخشش و احسان بودی .»
آری امام حسین علیه السلام نمونه بارز خدمتگزاری و خدمت رسانی به مردم دردمند بود، او با اعمال و رفتار خویش نه تنها گرهی رااز زندگی گرفتاران باز می‏کرد بلکه چگونه خدمت کردن به دیگران را به علاقه‏مندان خویش و بشر دوستان عالم عملا آموزش می‏داد .
آداب خدمت رسانی
در سیره امام حسین علیه السلام در زمینه خدمت رسانی نکات ظریفی وجود دارد که دقت‏بیشتر خادمان دلسوز را می‏طلبد . توجه به شخصیت و حیثیت افراد در امر خدمت رسانی از مهم‏ترین ویژگیهایی است که شایان توجه می‏باشد; چرا که اگر در ضمن اجرای نیکی و احسان و کمک به ارباب رجوع به عزت نفس و آبروی افراد بی‏توجهی شود، نه تنها عمل خدمت رسانی نتیجه مثبت نخواهد داد بلکه مایه انزجار و نفرت نیز خواهد بود . دراین صورت شیرین‏ترین ثمره خدمت‏به تلخ‏ترین خاطره‏ها تبدیل خواهد شد; به همین جهت، حضرت سیدالشهداء علیه السلام به این نکته لطیف توجه خاصی داشت و در مواجهه با نیازمندان این شیوه را رعایت می‏کرد . دو نمونه از رفتار آن حضرت را در این زمینه با هم می‏خوانیم:
1 . روزی شخصی از انصار برای حل مشکل خود به پیشگاه آن بزرگوار آمد . او هنوز لب به سخن نگشوده بود که امام علیه السلام از چهره نگران و سیمای گرفته او، دردها و رنجهای درونی‏اش را دریافت و به وی فرمود:
«یا اخا الانصار صن وجهک عن بذلة المسالة وارفع حاجتک فی رقعة فانی آت فیها ما سارک انشاءالله; ای برادر انصاری، خواسته‏ات را به صورت شفاهی مطرح نکن . خواسته خود را در کاغذی بنویس تا انشاءالله من با انجام دادن آن، موجبات خوشحالی تو را فراهم آورم .»
او نیز در نامه‏ای چنین نوشت:
«یااباعبدالله، من به فلانی پانصد دینار بدهکارم و او مرا تحت فشار قرار داده، با او صحبت کن تا به من مهلت دهد .»
امام نامه‏اش را مطالعه کرده و سپس به درون منزل رفت و کیسه‏ای حاوی هزار دینار آورد و به مرد انصاری داد و به او فرمود:
«پانصد دینار آن را به طلبکار خود پرداخت کن و بابقیه این پول به زندگی‏ات سامان ده .»
و در ادامه افزود:
«ولاترفع حاجتک الا الی احد ثلاثة: الی ذی دین، او مروة، او حسب، فاما ذوالدین فیصون دینه واما ذوالمروة فانه یستحیی لمروته واما ذوالحسب فیعلم انک لم تکرم وجهک ان تبذله له فی حاجتک فهو یصون وجهک ان یردک بغیر قضاء حاجتک (5) ; [ای برادر، اگر روزی گرفتار شدی] مشکل خود را به جز برای سه کس اظهار نکن:
1 . افراد دیندار; 2 . جوانمرد; 3 . انسانهایی که شرافت‏خانوادگی دارند .
دیندار برای حفظ دین خود [به تو یاری می‏رساند] و جوانمرد به سبب مردانگی خود حیا می‏کند [و به کارت رسیدگی می‏کند] و فرد اصیل و شریف نیز می‏داند که تو با رفتن نزد او از آبرویت مایه گذاشته‏ای و برای انجام دادن خواسته‏ات کوشیده، آبرو و شخصیت تو را حفظ می‏کند .»
2 . روزی مردی بینوا که بر اثر فشار زندگی جانش به لب رسیده و دستش از همه جا کوتاه شده بود به امید رسیدن به نوایی به مدینه آمد . او در آنجا از کریم‏ترین و سخی‏ترین فرد سؤال کرد .
به او گفته شد: حسین بن علی علیه السلام شریف‏ترین و سخی‏ترین فرد مدینه است . مرد بینوا در جستجوی آن امام بزرگوار به مسجد آمد و حضرت را در حال نماز دید . او در همان جا با خواندن ابیاتی خواسته‏اش را مطرح نمود:
«لم یخب الان من رجاک و من
حرک من دون بابک الحلقة‏»
«تا به حال ناامید و مایوس نشده هر کسی که به تو امید بسته و درب خانه‏ات را کوبیده است .»
«انت جواد وانت معتمد
ابوک قد کان قاتل الفسقة‏»
«تو بخشنده‏ای و تو مورد اعتمادی و پدرت نابود کننده افراد فاسق و تبهکار بود .»
امام حسین علیه السلام بعد از شنیدن سخنان وی رو به قنبر کرد و فرمود:
«آیا از مال حجاز چیزی بجای مانده است؟» قنبر گفت: «بلی، چهار هزار دینار داریم .» امام فرمود: «قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و نیازمندتر است .»
سپس امام به منزل رفت و ردای خود را - که از برد یمانی بود - از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و از لای در به آن مرد نیازمند داد و اشعار او را نیز با ابیاتی چنین پاسخ فرمود:
«خذها فانی الیک معتذر
واعلم بانی علیک ذوشفقة‏»
«اینها را از من قبول کن، من از تو عذر می‏خواهم و بدان که من برای تو مهربان هستم .»
«لو کان فی سیرنا الغداة عصا
امست‏سمانا علیک مندفعة‏» «اگر امروز قدرت و حکومتی داشتیم و دست ما بازتر بود، مطمئنا آسمان جود و رحمت ما بر تو ریزش می‏کرد .»
«لکن ریب الزمان ذوغیر
والکف منی قلیلة النفقة‏»
«ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی و تغییر است و بخشش من اندک شده است .»
مرد نیازمند هدایای امام را از لای در گرفت و گریست . امام پرسید: «آیا عطای ما را کم شمردی؟» گفت: «نه، هرگز بلکه به این نکته می‏اندیشم که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد (6) ! !»
رفتار دل‏پذیر
اگر در مواردی انسان نتواند نیاز حاجتمندی را برآورد، شایسته است که او را با زبان خوش و رفتاری دل‏انگیز راضی کند; چرا که برای خدمتگزار وظیفه شناس همیشه کمک مالی به درماندگان ممکن نیست; ولی او می‏تواند با رفتار دل‏پذیر خود، مرهمی بر زخم دردمندان، بگذارد; همچنان که رسول گرامی اسلام می‏فرماید:
«انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم باخلاقکم; (7) شما هرگز نمی‏توانید همه مردم را با بذل مال [راضی کرده] و گشایشی در زندگی بر ایشان ایجاد کنید ولی با اخلاق خوشتان آنان را خشنود کنید .»
بر همین اساس، حضرت امام حسین علیه السلام گاهی که برایش رفع گرفتاری مستمندان مقدور نبود با گشاده رویی و رفتاری خوشایند مراجعان را راضی می‏فرمود . یکی از این مصادیق را مرور می‏کنیم:
آن حضرت نشسته بود که فرد نیازمندی به آن بزرگوار مراجعه کرد و اظهار داشت: ای پسر رسول خدا، به دادم برس! فلان شخص از من طلبکار است و می‏خواهد مرا زندانی کند . امام حسین علیه السلام فرمود: «والله ما عندی مال اقضی عنک; به خدا قسم! الان هیچ پولی ندارم که بدهی تو را پرداخت نمایم .»
مرد بدهکار گفت: «پس لااقل با او گفتگو کن شاید رایش عوض شود .»
امام فرمود: «من هیچ گونه آشنایی با طلبکار تو ندارم، اما از پدرم امیرمؤمنان علیه السلام شنیدم که می‏گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «من سعی فی حاجة اخیه المؤمن فکانما عبدالله تسعة الاف سنة، صائما نهاره، قائما لیله; (8) هر کس در راه حل مشکل برادر ایمانی خود تلاش نماید چنان است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده در حالی که روزها را روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانیده باشد .»
به همین جهت اگر نتوانیم خدمتی به نیازمندان بکنیم، رفتار خوشایند، می‏تواند تا حدودی از دردهای درونی افراد رنجور کاسته و موجب آسایش خاطر آنان باشد . شاعری خوش ذوق این نکته را چنین ترسیم کرده است:
آرزو دارم که گر گل نیستم، خاری نباشم
باربرداری زدوشی نیستم باری نباشم
گر چه نتوانم ستانم حق مظلومی ز ظالم
باری این خواهم که همکار ستمکاری نباشم
نیستم گر نوشدارویی برای دردمندی
نیز بابی دست و پایی نیش جراری نباشم
امام حسین علیه السلام و بیماران نیازمند
عیادت از بیماران نیازمند از ویژگیهای مهم سالار شهیدان بود . آن حضرت با ملاقات آنان علاوه بر دلجویی و تسکین آلام روحی و جسمی بیماران و دردمندان، به مشکلات مادی و اقتصادی آنان نیز رسیدگی می‏کرد; چرا که مریضهای فقیر و مستمند بیش از آنکه در اندیشه سلامتی خود باشند به فکر بدهکاریها و نیازهای مادی خود هستند و این مشکل از نظر روحی و روانی شدیدا آنان را می‏آزارد . به همین جهت‏بر افراد توانمند و مرفه جامعه مسلمین لازم است که به این موارد توجه بیشتری داشته باشند و همچنان که در فکر رفاه و آسایش خود و خانواده‏هایشان هستند در اندیشه این گروه دردمند نیز باشند .
«ابن شهر آشوب‏» می‏نویسد:
«روزی امام حسین علیه السلام به ملاقات بیماری بدهکار به نام اسامة بن زید رفت . او در بستر بیماری آه و زاری می‏کرد و مکرر می‏گفت: ای وای از دست غم و اندوه! حضرت از او پرسید: چه اندوهی داری؟ اسامة گفت: بدهکارم و غم و غصه شصت هزار درهم قرض، تمام وجودم را فرا گرفته است . امام حسین علیه السلام فرمود: ناراحت نباش! من بدهیهای تو را پرداخت می‏کنم . اسامة گفت: می‏ترسم قبل از پرداخت‏بدهیهایم بمیرم . حضرت فرمود: من تمام بدهی هایت را قبل از مرگ تو می‏پردازم .
حضرت اباعبدالله علیه السلام همچنان که وعده داده بود قبل از مرگ اسامة تمام قرضهای وی را پرداخت (9) .»
خدمت‏به ضعیفان و یتیمان
امام حسین علیه السلام بسان همه پیشوایان معصوم در خدمت رسانی به محرومان و یتیمان، برنامه ویژه‏ای داشت و آن حضرت منتظر نمی‏ماند که یتیمی به او مراجعه کرده، نیازهایش را بازگو کند . سرور آزادگان جهان برای رسیدن به درجات خدمتگزاران حقیقی، خود پیشقدم می‏شد و به طور ناشناس و در دل شبهای تاریک به رفع مشکلات یتیمان، بیوه زنان و محرومان جامعه می‏پرداخت . او همچون پدر ارجمندش حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام آن چنان در این امر مهم اهتمام داشت و کار خود را به صورت غیر محسوس انجام می‏داد که تا قبل از شهادتش مردم عادی از یتیم نوازی و خدمات محرومیت زدایی آن جناب آگاهی نداشتند .
«شعیب بن عبدالرحمن خزاعی‏» در این زمینه می‏گوید: «بعد از حماسه عاشورا، مردان قبیله بنی اسد - هنگامی که خواستند جسد مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام را دفن کنند - بر دوش آن حضرت، اثر زخمی یافتند که کاملا از جراحتهای جنگی متفاوت بود; زخم کهنه‏ای بود که هیچ شباهتی به زخمهای روز عاشورا نداشت . از امام سجاد علیه السلام در این مورد سؤال کردند . آن حضرت در پاسخ فرمود:
«هذا مما ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الارامل والیتامی; (10) این زخم بر اثر حمل کیسه‏های غذا و به دوش کشیدن هیزم به خانه‏های بیوه زنان و یتیمان است .»
شهریاری که به شب برقع پوش
می‏کشد بار گدایان بر دوش
ناشناسی که به تاریکی شب
می‏برد نان یتیمان عرب
خدمت‏به قدر معرفت
در سیره امام حسین علیه السلام خدمت رسانی به هر کسی به اندازه معرفت اوست . زیرا پرسودترین سرمایه هر کسی گوهر معرفت و علم و ادب است و تمام امور زندگی و فلسفه خلقت انسان برای وصول به این مقام است و این سرمایه جاویدان - برخلاف سرمایه‏های مادی - در دنیا و عقبی با انسان همراه است .
همچنان که گفته‏اند:
گوهر معرفت‏آموز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
شخصی به حضور پیشوای سوم آمد و عرض کرد: «ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، من خون بهایی را عهده‏دار شده‏ام اما در پرداخت آن ناتوانم . به ناچار پیش خود فکر کردم این مشکل را با کریم‏ترین مردم عصر در میان بگذارم و هر چه جستجو کردم کریم‏تر از شما نیافتم .»
امام علیه السلام به او فرمود: «ای برادر! من سه سؤال از تو می‏کنم; اگر یکی را پاسخ دادی 13 بدهی‏ات را می‏پردازم و اگر دو تا را جواب گفتی 23 و اگر همه را صحیح پاسخ دادی تمام بدهی‏ات را خواهم پرداخت!!!»
مرد ناتوان با لحنی عاجزانه گفت: «ای فرزند رسول الله! آیا شخصی مثل شما - که از خاندان علم و شرف و فضیلت هستی - از کسی مثل من سؤال می‏کند؟!»
امام حسین علیه السلام فرمود: «بلی، از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می‏فرمود: المعروف بقدر المعرفة، نیکی [و خدمت‏به دیگران] به قدر معرفت [آنها] ست .»
مرد گفت: «در این صورت هر چه می‏خواهی بپرس!» و امام با آن مرد چنین گفتگو کرد:
- «کدام عمل، فضیلت‏بیشتری دارد؟»
- «ایمان به خدا»
- «راه نجات از هلاکت چیست؟»
- «اعتماد به خدا»
- «آرایش و زیبایی حقیقی افراد در چیست؟»
- «علم و دانشی که با حلم و بردباری توام باشد .»
- «اگر آن نبود؟»
- «ثروتی که با انصاف و مروت همراه باشد .»
- «اگر آن هم نبود؟»
- «فقر و محرومیتی که با صبر و پایداری تحمل شود .»
- «اگر آن هم نباشد؟»
- «در این صورت بهتر است‏بلایی از آسمان آمده، چنین فردی را نابود کند که او شایسته همین است .»
در اینجا امام حسین علیه السلام خندید و مبلغ هزار دینار به وی عطا کرد . آنگاه انگشتر مبارکش را که نگینی به ارزش دویست درهم داشت‏به عطایش افزود و فرمود: «یا اعرابی! اعط الذهب الی غرمائک واصرف الخاتم فی نفقتک; ای مرد عرب، طلا رابه طلبکارانت‏بده و انگشتر را در مصارف شخصی خود خرج کن .»
مرد بدهکار با خوشحالی تمام هدیه امام را گرفت و در حالی که آیه «الله اعلم حیث‏یجعل رسالته‏» را قرائت می‏کرد، از حضور امام حسین علیه السلام مرخص شد . (11)
هشدار به مسئولان
سرور آزادگان جهان، اندکی قبل از هلاکت معاویه، در خطبه‏ای حساس و تاریخی در سرزمین منا به مسئولان جامعه اسلامی و عالمان و حاکمانی که در اجتماع نقش مؤثری دارند، اما در مورد خدمت رسانی به فقرا، محرومان و نیازمندان جامعه کوتاهی می‏کنند سخنانی هشدار دهنده بیان می‏فرماید و نکات مهمی را در این زمینه به آنان یادآور می‏شود .
آن حضرت در بخشی از سخنان خود به تضییع حقوق مستضعفان و محرومان جامعه اشاره می‏فرماید و از بی‏توجهی مسئولان جامعه به مسائل خدماتی انتقاد می‏کند و می‏فرماید:
«فاما حق الضعفاء فضیعتم واما حقکم بزعمکم فطلبتم، فلا مالا بذلتموه، ولا نفسا خاطرتم بها للذی خلقها و لاعشیرة عادیتموه فی ذات الله، انتم تتمنون علی الله جنته ومجاورة رسله وامانا من عذابه؟! ;
[شما ای بزرگان و مسئولان جامعه!] حق ضعیفان را پایمال نمودید و آنچه را که حق خود تصور می‏کردید طلب کردید ولی در راه خدا نه مالی بخشش کردید و نه جانتان را به مخاطره انداختید و نه از اقوام و بستگان خود برای رضای خدا بریدید . آیا [با این پرونده سیاه و اعمال زشت] بهشت‏خداوند و همجواری پیامبران او را آرزو می‏کنید و با این حال می‏خواهید از عذاب خدا در امان بمانید؟!»
سالار شهیدان در فراز دیگری از کلمات بیدارگرانه و کوبنده خود به وضعیت اسف بار و نابسامان مستضعفان و بیچارگان می‏پردازد و می‏فرماید:
«وقد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون وانتم لبعض ذمم آبائکم تقرعون وذمة رسول الله مخفورة، و العمی والبکم والزمن فی المدائن مهملة لاترحمون و لافی منزلتکم تعملون ولامن عمل فیها تعنون وبالادهان والمصانعة عند الظلمة تامنون; (12)
شما می‏بینید که پیمانهای الهی شکسته می‏شود ولی هیچ فریاد نمی‏کشید در حالی که برای بعضی از پیمانهای پدرانتان آشفته خاطر می‏شوید . اینک پیمانهای رسول خدا صلی الله علیه و آله مورد بی‏اعتنایی قرار گرفته و نابینایان، اشخاص کر و زمینگیر در همه شهرها بی‏سرپرست مانده‏اند، به آنان رحم نمی‏کنید و مطابق شان و منزلت‏خود عمل نمی‏کنید و به کسانی که در این راه خدمت می‏کنند توجه نمی‏کنید و با چرب زبانی و سازش با ستمکاران خود را در حاشیه امن قرار داده‏اید .»
امام حسین علیه السلام خودداری از رسیدگی به محرومان و نیازمندان را از بدترین صفات حاکمان می‏دانست و همواره می‏فرمود:
«شر خصال الملوک: الجبن من الاعداء والقسوة علی الضعفاء والبخل عند الاعطاء; (13) بدترین صفات حاکمان، ترس از دشمنان، قساوت بر ضعیفان و خودداری از بخشش در موقع عطا می‏باشد .»
آن حضرت علاوه بر حمایتهای عملی خویش از محرومان جامعه بر ضرورت خدمت رسانی به نیازمندان تاکید کرده، در گفتارها و اشعارش این اعتقاد خود را ابراز می‏نمود .
نمونه‏ای از اشعار آن بزرگوار را می‏خوانیم:
«اذا جادت الدنیا علیک فجدبها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت‏»
«آنگاه که دنیا به تو روی خوش نشان داد [و برایت امکاناتی فراهم شد] تو هم از آن به نفع نیازمندان و مستمندان بهره گیر، قبل از آنکه از دستت‏بیرون رود .»
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
ولا البخل یبقیهااذا ما تولت‏»
(14) «نه بخشش تو آن را - هر گاه به تو روی آورد - از بین خواهد برد و نه بخل تو، آن را - هر گاه به تو پشت کند - باقی خواهد گذاشت .»
آثار خدمتگزاری
حضرت حسین بن علی علیه السلام برای توسعه امر خدمت‏رسانی در جامعه، مردم را از آثار این امر مقدس آگاه کرده، می‏فرماید:
«فمن تعجل لاخیه خیرا وجده اذا قدم علیه غدا ومن اراد الله تبارک وتعالی بالصنیعة الی اخیه کافاه بها فی وقت‏حاجته وصرف عنه من بلاء الدنیا ما هو اکثر منه ومن نفس کربة مؤمن فرج الله عنه کرب الدنیا والآخرة; (15) هر کس برای نیکی [و خدمت‏رسانی] به برادر خود بشتابد فردا نتیجه آن را خواهد دید و کسی که برای خدا به برادر دینی خود یاری نماید خداوند او را به هنگام نیازمندی یاری خواهد کرد و بیشتر از آن او را از بلاها و گرفتاریها دور خواهد ساخت و آن کسی که اندوه و غم را از دل مؤمنی بر طرف نماید، خداوند متعال غم و غصه‏های دنیا و آخرت [او] را برطرف خواهد نمود .»
مهم‏ترین شرط خدمتگزاری
در خدمتگزاری به مردم یک شرط اساسی وجود دارد که بدون آن عمل نیک، ارزش واقعی خود را از دست‏خواهد داد و آن اینکه خدمت‏به مردم باید از راه صحیح و پاکیزه انجام پذیرد . و بر اساس تقوا و پاکدامنی و برای خدا باشد وگرنه خدمت رسانی به خاطر مقاصد نفسانی و هواهای شیطانی هیچ گونه تاثیری نخواهد داشت; چرا که عمل خیر باید از راه خیر و نیک انجام پذیرد; همچنان که خداوند متعال می‏فرماید:
«انما یتقبل الله من المتقین‏» (16) ; «خداوند متعال فقط از پرهیزگاران [اعمال نیک] را می‏پذیرد .»
در این راستا امام حسین علیه السلام رهنمودهای ارزنده‏ای به جامعه بشری عرضه نموده است . هنگامی که به آن حضرت خبر دادند «عبدالله بن عامر» - از کارگزاران بنی امیه - چنین و چنان صدقه داده و عده زیادی برده آزاد کرده است، امام علیه السلام فرمود:
«مثل عبدالله بن عامر همانند کسی است که از حاجیان و راهیان خانه خدا سرقت کرده و سپس اموال دزدی را صدقه می‏دهد .» آنگاه افزود:
«انما الصدقة الطیبة صدقه من عرق فیها جبینه واغبر فیها وجهه; صدقه پاکیزه، صدقه کسی است که در راه کسب آن پیشانی‏اش عرق کرده و صورتش غبارآلود شده است .»
وقتی از امام صادق علیه السلام سؤال شد: «منظور حضرت سید الشهداء علیه السلام چه کسی بوده است؟» فرمود: «علی بن ابی طالب علیه السلام .» (17)
پی‏نوشت:
1) مستدرک الوسائل، ج‏12، ص‏369 .
2) اصول کافی، باب خدمت‏به مؤمن، ح‏1 .
3) صحیفه سجادیه، دعای 20 .
4) کشف الغمه، ج‏2، ص‏29 .
5) تحف العقول، ص‏247 .
6) بحارالانوار، ج‏44، ص‏190 .
7) الاختصاص، ص‏225; میزان الاعتدال، ج‏2، ص‏429 .
8) بحارالانوار، ج‏71، ص‏315 .
9) مناقب آل ابی طالب، ج‏3، ص‏221 .
10) همان، ج‏4، ص‏66; بحارالانوار، ج‏44، ص‏190 .
11) بحارالانوار، ج‏44، ص‏196 .
12) تحف العقول، ص‏237 و 238 .
13) العوالم، الامام الحسین علیه السلام، ص‏62 .
14) المناقب، ج‏4، ص‏66 .
15) کشف الغمه، ج‏2، ص‏29 و 30 .
16) مائده/27 .
17) دعائم الاسلام، ج‏2، ص‏329; مستدرک الوسائل، ج‏7، ص‏244 .

Posted in برچسب‌ها: | 0 نظرات

آیات اخلاق در سیمای حسینی (ع)


پدیدآورنده:عباس کوثری،

،
به حُسن خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد
ترا در این سخن، انکار کارما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده‏اند
کسی به حُسن و ملاحت، به یارما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکّه صاحب عیار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کِلْک صُنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
بسوخت «حافظ» و ترسم که شرح قصّه او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
است که خداوند آن را برایش برگزیده است. او چنان است که خود فرمود:
سَبَقْتُ العالمین الی المعالی؛
بحُسنِ خلیقةٍ و علوّ همّة
و لاح بحکمتی نورالهدی فی
لیالٍ فی الضلالة مُدْلَهِمَّة
یُرید الجاهدون لیُطْفئوه
و یأبی اللّه الاّ ان یُتمَّه2
شود.
اکنون جلوه‏های آیات الهی را در چهره پرفروغش مرور می‏نماییم و نظاره‏گر پرتوی از شکوهمندی زیبایی‏های اخلاقی‏اش می‏گردیم.
قرآن، تقوا را معیار ارزشمندی و کرامت انسان‏ها را در برخورداری هرچه بیشتر از آن می‏داند و با اندیشه اصالت قدرت و ثروت، مبارزه گرده و آن را در نظام ارزشی خویش مُلغی ساخته است. قرآن کریم می‏فرماید:
«وَاصْبِرْ نفسَکَ مَعَ الّذین یَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوة وَالْعشِیِّ یُریدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عیناک عَنْهُمْ تُریدُ زینةَ الحیوةِ الدُّنْیا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِکرنا وَاتَّبَعَ هَویهُ وَ کانَ اَمرُهُ فُرُطاً»3 با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام می‏خوانند و تنها رضای او را می‏طلبند. و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم. اطاعت مکن؛ همان‏ها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.
مفسّران در شأن نزول آیه، نوشته‏اند که:
عدّه‏ای از ثروتمندان مغرور به حضور پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم رسیدند و در حالی که به «اصحاب صفّه» و تهی‏دستان پاک‏سیرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهیب اشاره می‏کردند، گفتند:
اگر تو در بالای مجلس بنشینی و این‏گونه افراد را که بدنی بدبو و جامه‏هایی پشمینه برتن دارند، از خود دور کنی با تو همراه خواهیم شد و به سخنانت گوش خواهیم داد. تنها وجود این افراد است که مانعی عمده برای حضور ما در مجلس شما شده است.
در این زمان آیه فوق نازل شد و جایگاه متعالی صفّه‏نشینان تهی‏دست را که قلبی مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بیان داشت. پس از آن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به جست‏وجوی آنان برخاست و در حالی‏که آنان را در آخر مسجد یافت، فرمود:
«الحمدللّه الّذی لم یَمُتْنی حتّی اَمَرَنی اَنْ اَصْبِرَ نفسی مع رجالٍ من امّتی معکم المحیا و معکم الممات4؛ حمد خدا را که مرا نمیراند تا این که به من دستور داد با شما باشم. زندگی‏ام باشما و مردنم نیز با شما خواهد بود.»
گذشتگانِ این مستکبران نیز همین ایراد را با نوح پیامبر علیه‏السلام در میان گذاشتند که قرآن می‏فرماید:
«اشراف کافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‏بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده‏اند، جز گروهی پست و ساده‏لوح مشاهده نمی‏کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی‏بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصوّر می‏کنیم».
سپس قرآن کریم پاسخ نوح علیه‏السلام را بیان می‏کند و می‏فرماید:
«وَ ما انَا بِطارِد الّذین آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم»5
من آنها را که ایمان آورده‏اند، از خود دور نمی‏کنم، چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود.)
در راستای همین تفکّر مادّی جمعی از بنی‏اسرائیل پس از برگزیده شدن طالوت به فرماندهی، گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با این‏که ما از او شایسته‏تریم و او ثروت زیادی ندارد؟! قرآن کریم پاسخ اشموئیل پیامبر علیه‏السلام را این‏چنین بیان می‏دارد: «قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفیهُ عَلَیْکُمْ و زادَهُ بِسْطَةً فیِ‏الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»6
گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است.
با دقت در سیره اخلاقی ابی‏عبداللّه علیه‏السلام نیز همین جلوه‏های متعالی و مفاهیم بلند را مشاهده می‏کنیم که دو نمونه از آن ذکر می‏شود:
الف) انسان‏های وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمده‏اند تا عاشقانه‏ترین نظام عزّت وکرامت انسانی را در کربلا تجسّم بخشند. یکی از آنها «جون» است که قبلاً غلام ابی‏ذرغفاری بوده است. با گوهر محبت و ولایت در کربلا حضور یافته است و بی‏اعتنا به تحقیر دنیاگرایان، عزّت خویش را در همراهی سیدالشهدا علیه‏السلام دیده است.
هریک از یاران ابی‏عبداللّه علیه‏السلام به سوی نبرد حرکت می‏کند و مدتی نمی‏گذرد که بدنش نقش زمین می‏شود و به ملکوت اعلی پر می‏کشد. او نیز خود را آماده می‏کند تا در صف بلاجویان دشت کربلا قرار بگیرد؛ پس به حضور امام حسین علیه‏السلام می‏رسد و می‏گوید:
بدنم بدبو و رنگم سیاه و بی‏بهره از نسب و قبیله هستم؛ امّا شوق بهشت، بی‏تابم کرده است. پس بهشت را ارزانی من‏دار تا بوی بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت یابد و صورت من سفید گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاک شما مخلوط گردد.
سپس از امام حسین علیه‏السلام رخصت طلبید و به میدان شتافت؛ مبارزه‏ای شگفت نمود تا این‏که بر زمین افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوی او از این دنیا، این بود که یک‏بار دیگر نگاهش بر چهره پرمهر ابی‏عبداللّه علیه‏السلام نقش بندد، اما تصوّرات پیشین او، که در پیشگاه حضرت آن را اظهار کرد، به او اجازه نمی‏دهد که از ابی‏عبداللّه علیه‏السلام بخواهد تا بربا لینش حاضر گردد. ولی بر خلاف این تصوّرات، مشاهده می‏کند که امام بر بالین او حاضرگشته و دعای خویش را بدرقه راه آخرتش می‏نماید و می‏فرماید:
«اللّهُمَّ بِیِّضْ وَجْهَهُ، و طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَیْنَه و بَیْنَ محمّد و آل محمّد7؛ بارالها! روی او را سفیدگردان و بوی او را خوش کن و بین او و محمد و آل محمد آشنایی و شناسایی ده.»
اکنون او ظهور قرآن ناطق را با دیدگان خویش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانی خویش را در پناه او، متحقّق دیده و خویش را در کاروانی از نور می‏بیند که دور از امتیازات مادّی و فخر فروشی‏های ناپسند، به سوی کمال انسانی گام می‏نهد و در استمرار حرکت بلال، جُوَیبر، سلمان و صُهیب، خود را با جامعه برین که اینک رهبرش سیدالشهدا علیه‏السلام است، رو به رو می‏بیند.
ب) روزی امام حسین علیه‏السلام از کنار جمعی از فقرا گذشت، که عبای خود را پهن و نان خشکی را بر آن نهاده و می‏خوردند. چون آن حضرت را دیدند، او را دعوت کردند، حضرت نزد ایشان نشست و فرمود: اگر این مال صدقه نبود، آن را می‏خوردم. سپس فرمود: برخیزید به سوی خانه من آیید. آنان را با خود به خانه برد و میهمان کرد و لباس به آنها هدیه کرد و دستور داد تا پول نیز به آنان بدهند.8
یکی از صفات انسان‏های شایسته و کامل، رضا به مقدّرات الهی و تسلیم در برابر آن است و آن، عبارت است از ترک اعتراض و انکار در قلب و در ظاهر؛ بدانسان که در نزد او فقر و غنا، راحت و رنج، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و مرگ و حیات مساوی بوده و «پسندد آنچه را جانان پسندد». برخلاف انسان صابر، که چه بسا در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضی نمی‏کند.
در روایتی پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از قول جبرئیل درباره تفسیر «رضا» فرمودند:
انسان راضی از آقای خویش ناخشنود نیست؛ چه از دنیا بهره‏مند باشد و چه بی‏بهره، و به عمل اندک بسنده نمی‏کند.9
این صفتی است که از اعتقاد عمیق به خداوند و حکمت او نشأت می‏گیرد؛ زیرا در این صورت می‏داند که هیچ یک از حوادث بدون مصلحت نیست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره می‏شود.
در بلاهم می‏چشم لذّات او
مات اویم، مات اویم، مات او و از سویی دیگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نیز برایش شیرین و خوشایند خواهد بود.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّ
وی عجب من عاشق این هردو ضدّ
قرآن کریم می‏فرماید:
«والسّابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار و الذّین اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِیَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ»10
پیشگامان نخستینی از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند.
در آیه دیگر می‏فرماید:
هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمی‏یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند؛ هرچند پدران یا خویشاوندان آنها باشند. آنان کسانی هستند که خدا ایمان را در صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت کرده و آنها را در باغهایی از باغهای بهشت وارد می‏کند که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن می‏مانند. «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»11؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.
امام حسین علیه‏السلام نمونه متعالی و کامل این صفت است و در رفتار و گفتارش، رضایت و تسلیم حق موج می‏زند. امام صادق علیه‏السلام سوره والفجر را سوره حسین می‏نامد،12 زیرا که او جلوه تام و تمام این آیه است که می‏فرماید: «یا ایّتها النفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیةً مرضیةً»13 آن حضرت همان روح آرامش یافته در سایه یاد خداست که فرمود: «الابذکر اللّه تطمئنّ القلوب»14 و در حالی به سوی ملکوت اعلی پرکشید که رضایت و تسلیم خویش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعای عرفه می‏فرماید:
«وَخِرْلی فی قضائک و بارِک لی فی قدرک حتّی لا اُحِبُّ تعجیل ما اَخَّرْتَ ولاتأخیرَ ما عَجَّلْتَ15؛ قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک ساز تا آنچه دیر می‏خواهی بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر می‏خواهی، دیرتر مایل نباشم».
در جمله‏ای دیگر می‏فرماید:
«رضا اللّه رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه16؛ رضایت و خشنودی خدا مورد رضایت ما اهل‏بیت است و بر بلای رسیده از جانب او، صبر می‏کنیم».
و در آخرین لحظات عمر شریفش در قتلگاه فرمود:
«رضاً بقضائک و تسلیماً لاَِمرک و لامعبود سواک یا غیاث المُستغیثین17؛ خشنود به قضای تو و تسلیم امر و فرمانت هستم و معبودی غیر تو نیست ای فریاد رس فریادجویان!»
جوانمردی خصلتی ارزشمند است که زیربنای بسیاری از ملکات اخلاقی همانند بخشش، گذشت و دوری از تهمت و خیانت، بوده و موجب می‏شود که فرد حتی در سخت‏ترین شرایط بر ارزش‏های انسانی و اصول اخلاقی تأکید ورزد. قرآن کریم در باره اصحاب کهف می‏فرماید: «نحن نقصّ علیک نَبَأهم بالحقّ انّهم فِتْیَةٌ آمَنُوا بربّهم و زدناهم هدی»18؛ ما داستان آنها را به‏حق برای تو بازگو می‏کنیم. آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.
در یکی از تفاسیر آمده است: «فتیه» جمع «فَتی» به معنای جوان شاداب است؛ اما از آن‏جا که در سنّ جوانی بدن نیرومند و احساسات پرجوش و عواطف پرخروش است و از نظر جنبه‏های روحی، قلب جوان آماده پذیرش نور حق و کانون محبّت، سخاوت، عفو و گذشت است، بسیار می‏شود که کلمه «فتی و فتوّت» به معنای مجموعه این صفات به کار می‏رود؛ هر چند سنین بالا باشد؛ همان گونه که از کلمه جوانمردی و فتوّت در فارسی امروز نیز این مفاهیم را می‏فهمیم.19
مرحوم طبرسی قدس‏سره نیز می‏نویسد: برای این جوانان تعبیر «فتیه» به کار برده شده است؛ زیرا سرچشمه و اصل جوانمردی، ایمان است و بعضی گفته‏اند: فتوّت عبارت از جود و بخشش و خودداری از اذیّت دیگران و ترک شکایت از مشکلات است و بعضی دیگر گفته‏اند: فتوّت پرهیز از گناهان و به کاربستن فضائل اخلاقی و انسانی است.20
این صفت در اهل بیت علیهم‏السلام به شکل تکامل یافته، متجلّی بوده است. در جنگ صفّین لشکر معاویه بر اصحاب امام علی علیه‏السلام پیشی جسته و آب فرات را تصرّف کرده و آنان را از برداشتن آب باز داشتند. امام خطابه‏ای ایراد نمود؛ تأثیر حماسی این خطبه چنان شور و غیرت ایجاد کرد که در مدّت اندکی توانستند دشمن را از شریعه فرات دور کنند. یاران امام علی علیه‏السلام به حضرت گفتند: آنان را از آب محروم کن، چنان که آنان انجام دادند.
فرمود: نه، بین آنان و فرات را باز کنید. من از آنچه نادان‏ها انجام دادند، پرهیز می‏کنم. به زودی حکم قرآن را بر آنان عرضه می‏داریم و آنان را به سوی هدایت فرا می‏خوانیم. اگر قبول کردند، چه خوب و اگر امتناع کردند، به خواست خدا تیزی شمشیر از این کار، بی‏نیاز خواهد ساخت.21
این همان اصل آزادگی و جوانمردی است که با دشمن نیز بر اساس ارزش‏های والای الهی و انسانی برخورد می‏کند.
امام حسین علیه‏السلام نیز همانند مولی الموحّدین بود. در تاریخ نهضت آن حضرت، می‏خوانیم: زمانی که به منزل «شراف» رسیدند، در موقع حرکت به هنگام سحرگاهان دستور داد تا جوانان آب بسیار بردارند. پس از نصف روز حرکت به سپاه حرّ برخورد کردند. حضرت وقتی آثار تشنگی را در لشکریان دید، به اصحاب دستور داد تا آنها و اسب‏های‏شان را سیراب سازند. علیّ‏ابن طعان مُحاربی می‏گوید:
من آخر کسی بودم از لشکر حرّ که آن جا رسیدم و تشنگی بر من و اسبم بسیار غلبه کرده بود. حضرت به من فرمود که شتری را که آب، بار اوست بخوابانم. شتر را خوابانیدم. به من فرمود: آب بیاشام. مشک آب را گرفتم، ولی آب از دهن مشک می‏ریخت. فرمود لب مشک را برگردان. من نتوانستم؛ خود آن بزرگوار برخاست و لب مشک را برگرداند و مرا سیراب ساخت.22
در کلمات آن حضرت نیز این اصل، درخششی دارد؛ امام در یکی از سخنان خویش می‏فرماید:
«انّ جمیع ما طلعت علیه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها بَحرِها و بَرِّها و سَهْلِها و جَبَلها عند ولیٍّ مِن اولیاء اللّه و اهلِ المعرفة بحقّ اللّه کَفی‏ءِ الظّلال... اَلاحُرٌّ یَدَعُ هذه اللُّماظة لاَِهلها؛ تمامی آنچه که خورشید بر آن می‏تابد، در مشرق و مغرب زمین و دریا و خشکی و دشت و کوه، نزد ولیّ خدا و اهل معرفت به‏حقّ خداوند، چون سایه‏ای بیش نیست. آیا آزادمردی پیدا نمی‏شود که از غذای باقی‏مانده لای دندان‏ها دست بردارد؟» در این‏جا حضرت با تعبیر «لُماظه» کمال بی‏اعتنایی خویش را به دنیا و مظاهر آن اعلام می‏دارد و سپس می‏فرماید:
برای شما جز بهشت بهایی نیست؛ خود را به غیر بهشت نفروشید که هرکس از خدا به دنیا راضی شود، به چیز پستی راضی گشته است.23
جمله‏ای که حضرت بر بالین حرّ فرمود، تأکید بر همین اصل است. زمانی‏که اصحاب بدن خونین او را به حضور ابی‏عبداللّه علیه‏السلام آوردند و او آخرین لحظات عمر خویش را سپری می‏کرد، در حالی‏که امام دست به صورت حرّ می‏کشید، فرمود: تو آزاده‏ای همان‏گونه که مادرت نام نهاد. تو آزاده دنیا و آزاده آخرت هستی.
در جملاتی دیگر می‏فرماید: «واللّه لا اُعطیکم بیدی اعطاء الذّلیل و لا اُقِرُّ لکم اقرار العبید24؛ به خدا سوگند! دست ذلّت به سوی شما دراز نخواهم کرد و چون بندگان، تسلیم شما نخواهم شد».
«اَلا انّ‏الدّعی ابن الدّعی قد رکزببین اثنتین بین القلّة (السلّة) و الذّلة و هیهات ما آخذُ الدنیّة... و انوفُ حمیّة و نُفوسٌ ابیّة لا تُؤ ثِرُ مَصارعَ اللِّئام علی مَصارع الکرام25؛ زنا زاده پسر زنا زاده مرا بین دو کار مخیّر گذاشته: مبارزه با کمی اصحاب و یا ذلّت؛ هیهات، من پستی و ذلّت را انتخاب نخواهم کرد. انسان‏های غیرتمند و روح‏های با عزّت، مکان‏های ذلّت و پستی را بر جایگاه کرامت و عزّت ترجیح نخواهند داد».
در سخنی دیگر فرمود:
«انّی لا اَرَی الموتَ الاّ سعادة و لاَ الحیوةَ مع الظالمین الاّ بَرَما26؛ من مردن را برای خویش سعادت و زندگی با ستمگران را مایه ملامت و سرزنش می‏بینم».
در این زمینه، کلمات بسیاری از آن حضرت به ما رسیده است که می‏تواند برای همه عاشقان و انسان‏های آزاده و جوانمرد، الگو باشد.
4. شجاعت
شجاعت حدّ اعتدال روحیه تهوّر و ترس، موجب صیانت از اعتقادات، جان و مال است، و مانع تسلّط ستمگران می‏شود. آرامش نفس، عزّت، منزلت و نام نیک، از دیگر آثار شجاعت است. قرآن کریم انسان‏های برخوردار از این صفت را می‏ستاید و می‏فرماید:
«الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون احداً الاّ اللّه»27؛ آنان (پیامبران پیشین) کسانی بودند که تبلیغ رسالت‏های الهی را می‏کردند و (تنها) از او می‏ترسیدند واز هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند، حسابگر است.
خداوند در باره جنگجویان اُحُد که هنوز زخم‏های آنان التیام نیافته بود و به سوی سرزمین «حمراء الاسد» حرکت کردند، می‏فرماید:
آنان کسانی بودند که (بعضی از مردم) به آنها گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای حمله به شما اجتماع کرده‏اند، از آنها بترسید؛ اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست.28
در آیه دیگر آمده است:
«فلاتخشوُا النّاس واخشونِ»29؛ از مردم نهراسید و از من بترسید. و انسان‏های ترسو را مذمّت می‏کند و می‏فرماید:
آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد: (فعلاً) دست از جهاد بدارید و نماز را بر پا کنید و زکات بپردازید. (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان از مردم می‏ترسیدند، همان گونه که از خدا می‏ترسند، بلکه بیشتر و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتی؟ چرا این فرمان را اندکی به تأخیر نینداختی؟30
اهل‏بیت علیهم‏السلام تمثّل دل‏انگیز صفت شجاعت بوده و در زندگی و سیره عملی خویش ثابت کرده‏اند که از هیچ قدرتی غیر خداوند، هراسی ندارند. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید:
به خدا سوگند! اگر تمام عرب‏ها برای جنگ بامن همداستان شوند، من پشت نخواهم کرد.31
امام زین العابدین علیه‏السلام در خطبه‏ای که در مسجد شام ایراد نمود، فرمود:
به ما اهل بیت، شش صفت عطا شده است: دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبّت در دل‏های مؤمنان.32
برای بعضی از این بزرگواران موقعیّت‏هایی پیش آمده است که این صفت، ظهور بیشتری داشته است. «کربلا» یکی از این موقعیّت هاست. فردی از راویان دشمن می‏گوید:
«واللّه ما رأیتُ مَکثوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ اهلُ بیته وَ ولده و اصحابه اَرْبَطَ جَأشاً مِنه33؛ به خدا سوگند که دل شکسته‏ای این چنینی که تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش کشته شده باشد و این گونه برخوردار از قوّت قلب باشد، ندیده‏ام».
و زمانی که حضرت جنگ تن به تن را آغاز کرد، هریک از نیروهای دشمن را که در مقابل او قرار می‏گرفت، به هلاکت می‏رساند. عمربن سعد که احساس کرد کسی را یارای هماوردی او نیست، بر سپاهیان خویش نهیب زد که: وای بر شما! آیا می‏دانید با چه کسی جنگ می‏کنید؟ این، فرزند آن پدری است که شجاعان عرب و دلیران آنان را به هلاکت رسانده است. روح علی در پیکر اوست. که در این زمان از هر طرف به امام هجوم آوردند.34
شجاعت ابی‏عبداللّه علیه‏السلام به گونه‏ای است که حتّی مورّخان غیر مسلمان را تحت تأثیر قرار داده است و در باره آن سخن گفته‏اند. یکی از آنها «جیمز کارگرن» هندو مسلک است که محدّث نوری در کتاب «لؤلؤ و مرجان» کلام او را نقل نموده است. وی در آغاز می‏گوید: مَثَل مشهور است که «دوای یکی، دو باشد»؛ یعنی از آدم تنها کار برنمی‏آید، مگر دومی برایش مدد کار باشد. مبالغه بالاتر این‏که در حقّ کسی گفته شود که دشمن، او را از چهار طرف احاطه کرده است؛ ولی حسین علیه‏السلام و یارانش را هشت قِسم دشمن محاصره نموده بود و در عین حال، ثابت قدمی خویش را از دست ندادند. سپس هشت نوع دشمن را چنین می‏شمارد:
از چهار طرف، ده هزار فوج یزید بود که بارش نیزه و تیرشان مثل بادهای تیره، طوفان ظلمت برانگیخته بود. دشمن پنجم، گرمی و حرارت آفتاب عرب بود که گفته‏اند: «تمازت و گرمی عرب، غیر از عرب یافت نمی‏توان شد». دشمن ششم، ریگ تفتیده میدان کربلا بود که در گرمای آفتاب شعله زن و مانند خاکستر تنور گرم، سوزنده و آتش افکن بود؛ بلکه دریای قهّاری بود که حُباب‏هایش آبله‏های پای بنی فاطمه بودند. دو دشمن دیگر که از همه ظالم‏تر بود، تشنگی و گرسنگی بود که مثل سربازان دشمن باز ساعتی جدا نبودند. خواهش و آرزوی این دو دشمن همان وقت کم می‏شد که زبان‏ها از تشنگی چاک چاک می‏گردید. پس کسانی‏که در چنین معرکه، هزارها کافر را مقابله کرده باشند، نهایت شجاعت برای ایشان می‏باشد.
محدّث نوری پس از نقل این کلام، می‏نویسد: سزاوار است که در ستایش او، گفته شود: «به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» که با امور محسوسه و معلومه، اشجعیّت آن حضرت، بلکه سایر انصار را بر تمام شجاعان روزگار ثابت کرد.35
امام جواد علیه‏السلام از پدران خویش حالت امام حسین علیه‏السلام و یاران خاصّ وی را پس از سخت شدن کارزار، این‏چنین نقل می‏کند:
«و کان الحسین علیه‏السلام و بعضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصائصه تَشْرقُ الوانُهُم و تَهْدئُی جوارحهم وتسکُن نفوسهم فقال بعضهم لبعض انظروا لایُبالی بالموت».36
حسین علیه‏السلام و یاران مخصوص وی چهره‏هایشان می‏درخشید و اعضا و جوارح آنها ساکن و آرام و روحشان استوار و با آرامش بود. سپس هریک به دیگری می‏گفت: نگاه کنید که چگونه از مرگ باکی نداشته و بدان اعتنا نمی‏کند.
سلام و صلوات خدا بر سیدالشهداء علیه‏السلام در آن هنگام که متولّد شد و جبرئیل و ملائک تبریک گویان به استقبالش شتافتند و آن هنگام که مقام وصایت را عهده‏دار گشت و آن زمان که با چهره برافروخته به سوی لقای حقّ شتافت و جهان را شیفته صفات زیبای خویش نمود و «کوثر ولایت» را در نسل خویش تداوم بخشید.
پی نوشتها:
1 ـ میزان الحکمه، ج 9، ص 321، باب النبوّة.
2 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 194، به نقل از مناقب، ج 4، ص 73 و 75.
3 ـ کهف/ 28.
4 ـ مجمع البیان، ج 3، ذیل آیه.
5 ـ هود/ 27 و 28.
6 ـ بقره/ 247.
7 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 22 و 23.
8 ـ همان، ج 44، ص 191.
9 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 145، باب الرّضا.
10 ـ توبه/ 100.
11 ـ مجادله/ 22.
12 ـ مجمع البیان، ج 9 و 10، ذیل سوره والفجر و تفسیر صافی، ج 2، ص 818.
13 ـ والفجر/ 27 و 28.
14 ـ رعد/ 28.
15 ـ مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 367.
17 ـ مقتل الحسین، مقرّم، ص 357.
18 ـ کهف/ 13.
19 ـ تفسیر نمونه، ج 12، ص 360.
20 ـ مجمع البیان، ذیل آیه.
21 ـ بحارالانوار، ج 32، ص 443، به نقل از کتاب وقعة صفّین، نصربن مزاحم.
22 ـ ارشاد مفید، ص 207 و 208.
23 ـ انوارالبهیّه، ص 45.
24 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 6.
25 ـ همان، ص 9.
26 ـ تحف العقول، ص 176 و تاریخ طبری، ج 6، ص 229.
27 ـ احزاب/ 39.
28 ـ آل عمران/ 173.
29 ـ مائده/ 44.
30 ـ نساء/ 77.
31 ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45، ص 971.
32 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 138.
33 ـ تاریخ طبری، ج 6، ص 259.
34 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 50 و 51.
35 ـ لؤلؤ و مرجان، ص 196 ـ 198.
36 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 297، به نقل از معانی الاخبار، ص 288، باب معنی الموت.

Posted in برچسب‌ها: | 0 نظرات

سیری در سیره اخلاقی امام حسین علیه السلام


پدیدآورنده: ابوالقاسم یعقوبی ،
،
از نگاه تربیتی و اخلاقی، یکی از بهترین و کارآمدترین روشهای پرورشی و سازندگی، تربیت از راه نشان دادن الگوها و سرمشق‏های عینی و عملی است.
اسلام به عنوان مکتبی انسان ساز و جامعه پرداز این اصل اصیل را در برنامه‏های تربیتی و اخلاقی خود مطرح کرده و با ارائه الگوهای اصلی و حقیقی و پرهیزدادن از الگوهای بدلی و دروغین، روش تربیتی ویژه‏ای را به جامعه بشری نشان داده است.
قرآن کریم افزون برآموزش‏های موعظه‏ای، دستورالعملهای کلی و بنیادی در زمینه کسب فضایل و خصلت‏های انسانی و آداب و اخلاق اسلامی; الگوهای عینی را نیز معرفی کرده است:
1- «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه...» (1)
قطعا برای شما در پیروی از ابراهیم و کسانی که با اویند سرمشقی نیکوست.
2- «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة...» (2)
برای شما در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله سرمشق نیکویی است.
در آیات زیادی در قرآن سخن از نمونه‏های عالی انسانی به میان آمده و به عنوان راه یافتگان فرزانه و قابل پیروی معرفی شده‏اند. (3)
درفرهنگ دینی و گفتار پیشوایان مذهبی نیز به این اصل اساسی اشارت‏ها و صراحت‏های گوناگون به چشم می‏خورد.
امام علی علیه السلام می‏فرماید:
«فتابنبیک الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله فان فیه اسوة لمن تاسی...» (4)
پس به پیامبر پاکیزه و پاک صلی الله علیه و آله خود اقتدا کن که در - رفتار - او خصلتی است که زدودن اندوه خواهد....
در این کلام نورانی که حضرت پیش از آن به اسوه‏هایی مانند حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت داود علیهم السلام اشاره می‏کند، دو نکته قابل دقت است:
1- اصل اسوه پذیری و ضرورت الگو در زندگی انسان مسلمان.
2- نشان دادن بهترین و جامع‏ترین الگو در تمام زمینه‏های انسانی و الهی; یعنی وجود پربرکت و باکرامت رسول الله صلی الله علیه و آله.
امام صادق علیه السلام نیز از شیعیان می‏خواهد که با زبان عمل مردمان را به فرهنگ دینی فراخوانند که این زبان اثرش از زبان گفتاری بسی‏بیشتر و سودمندتر است:
«کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع و الاجتهاد و الصلاة و الخیر فان ذلک داعیة.» (5)
مردمان را به غیر گفتارتان به سوی اسلام و ارزشهای دینی فرا خوانید تا در رفتار شما پرهیزگاری و تلاش و نماز و نیکی ببینند، چه این که این گونه دعوت کردن، اثرگذار است.
تردیدی نیست که یکی از بهترین و موفق‏ترین روش‏های تربیتی، تربیت از راه نشان دادن الگوهای عملی است و به همین جهت قرآن کریم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را اسلام مجسم و قرآن مجسد می‏نامد، زیرا تمام مبادی ارزشها در وجودش و در سخن و سیره‏اش متبلور شده است. در کتابهای تربیتی نیز این روش را برای پرورش و سازندگی فرد و جامعه سودمندتر می‏دانند.
«عملی‏ترین و پیروزمندانه‏ترین وسیله تربیت، تربیت کردن با یک نمونه عملی و سرمشق زنده است. تالیف کتاب درموضوع پرورش آسان است و ترسیم یک نقشه خیالی اگرچه کامل و همه جانبه و وسیع باشد، آسان‏تر; اما این روش و نقشه تا هنگامی که به یک حقیقت عینی واقعی بر روی زمین تبدیل نشده... مرکبی است‏بر کاغذ و نقشه معلق در فضا. تنها روشی محقق می‏شود و منشا حرکت می‏گردد و تحولی در تاریخ ایجاد می‏کند که عملا بر روی زمین و در زندگی اجتماعی اعمال گردد.» (6)
در این سلسله از نوشتار برآنیم که سیر کوتاه داشته باشیم در سیره اخلاقی امام حسین علیه السلام. زیرا براین باوریم که آن حضرت در سخن و سیره خود پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و پدر بزرگوارش امام علی علیه السلام و برادرش امام حسن علیه السلام بهترین سرمشق است. آن چنان که خود فرمود: «فلکم فی اسوة‏» (7)
اسوه بودن امام حسین علیه السلام در تمام زمینه‏های فردی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و اعتقادی تجلی و تبلور دارد. لکن در این نوشته تلاش ما برآن است که از دیدگاه اخلاقی و تربیتی به زندگی و رفتار و گفتار آن حضرت بنگریم. براین باوریم که سیره اخلاقی آن امام همام همچون سیره سیاسی و اجتماعی و عاشورایی وی الهام بخش و انسان ساز است.
به دیگر سخن، او همان گونه که سرور شهیدان و سرور آزادگان است، سرآمد بزرگواری‏ها و فضیلت‏های انسانی و اسلامی نیز هست. مکتب حسینی تنها مکتب جهاد و مبارزه با دیوهای ظلم و ستم بنی‏امیه نبود، بلکه پیش از آن، این مکتب و پرورش یافتگانش در میدان جهاد اکبر آزمایش خود را نشان دادند و پیشتازی و جلوداری در میدان ارزشها را به نمایش گذاشتند.
حسین علیه السلام عصاره رسالت و میوه درخت امامت‏است که سیره اخلاقی او می‏تواند ترسیم کننده ارزشهای والای قرآنی باشد. اعتلای شخصیت اخلاقی امام حسین علیه السلام و استقلال شخصیت‏سیاسی اجتماعی آن حضرت، انعکاس گسترده‏ای در جامعه اسلامی آن روز داشت; به گونه‏ای که دشمنان و مخالفان وی نیز آن را باور داشتند; به این جمله که از زبان معاصران آن حضرت نقل شده، بنگرید: معاویه به فرزندش یزید چنین سفارش کرد:
«حسین احب الناس الی الناس‏» (8)
حسین محبوب‏ترین چهره مردمی است.
و نیز ولیدبن عتبه، والی مدینه به عبیدالله بن زیاد نوشت:
«حسین به عراق روی آورده است. او فرزند فاطمه و فاطمه دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله است. بترس از آن که کمترین ناگواری به او برسانی و اگر با او بد رفتاری کنی، مردم به تو و قبیله‏ات می‏شورند و هیچ کس از خاصه و عامه تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد.» (9)
این دو نمونه گواه این نکته است که: امام حسین علیه السلام به عنوان یک انسان وارسته و فرزانه در عصر خودش مطرح بوده و سیره و روش آن حضرت برهمگان روشن و معلوم بوده است.
چهره سیاسی - اجتماعی و نیز چهره انسانی و اخلاقی امام حسین علیه السلام به عنوان الگوی عینی جامعه اسلامی در میان دوست و دشمن مطرح بوده است.
اباعبدالله علیه السلام پیش از هرچیز، «عبدالله‏» بود و عبودیت در تمام زوایای زندگی و رفتار و گفتارش آشکار بود. سیره او سازنده انسان و ترسیم کننده سیستم ارزش‏های اخلاقی است. به این حدیث‏شریف از زبان امام باقر علیه السلام بنگریم و چهره انسان‏های سوزنده و سازنده را ترسیم نماییم و سپس به نمونه‏هایی از سیره سازنده اخلاقی امام حسین علیه السلام بپردازیم:
امام باقر علیه السلام در ترسیم اسوه‏های شرآفرین و الگوهای برکت‏آفرین و رحمت‏بخش چنین می‏فرماید:
«ان لله عبادا میامین میاسیر یعیشون و یعیش الناس فی‏اکنافهم و هم فی‏عباده مثل القطر، و لله عباد ملاعین مناکیر، لایعیشون و لا یعیش الناس فی اکنافهم، و هم فی‏عباده مثل الجراد، لایقعون علی شی‏ء الا اتواعلیه.» (10)
«همانا برای پروردگار بنده‏هایی است پربرکت و بامیمنت که خود خوش می‏زیند و مردم نیز در پرتو آنان زندگی خوشی دارند. آن‏ها در میان بندگان مانند بارانند. در برابر، انسان‏هایی هستند نفرین شده و نکبت‏بار که نه خود زندگی سالمی دارند و نه کسی از زندگی آنان بهره‏ای می‏گیرد. این گروه مانند ملخ هستند که جز نابودی و تبهکاری چیزی ندارند.»
امام حسین علیه السلام الگوی رحمت، رافت، کرامت و بزرگواری است که باران وجودش همگان را سیراب می‏سازد و شادابی و نشاط و حیات و حرکت می‏آفریند.
پی‏نوشتها:
1- سوره ممتحنه، آیه 4.
2- سوره احزاب، آیه 21.
3- سوره تحریم، آیات 11 و 12 و سوره انعام، آیات 90- 83.
4- نهج البلاغه، خطبه 160، ترجمه شهیدی، ص‏162.
5- اصول کافی، ج 2، ص 78.
6- روش تربیتی اسلام، محمد قطب، ترجمه جعفری، ص 244.
7- تاریخ طبری، (هشت جلدی)، ج 4، ص 304.
8- تهذیب، ابن عساکر، ج 4، ص 327.
9- نفس المهموم، محدث قمی، ص 107.
10- تحف العقول، ص 310.

روش امام حسین علیه السلام



منابع مقاله:
مجموعه آثار جلد 18 ، مطهری، مرتضی؛


مقایسه روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام(تقیه)
یکی از موضوعاتی که خوب است در اطراف آن بحث و تحقیق شود، مقایسه روش سید الشهداء با سایر ائمه اطهار است.در نظر بسیاری از مردم این طور است که روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمة اطهار مثل روش امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و سایر ائمه و حتی روش امیر المؤمنین متفاوت و مختلف است و مثل این است که مکتب امام حسین مخصوص به خود اوست و هیچ یک از ائمه دیگر تابع این مکتب و این روش نبوده‏اند و از روش و مکتب دیگری پیروی می‏نموده‏اند، و این خود به خود عقده کور و اشکالی در دلها تولید می‏کند، بعلاوه ما باید بدانیم که در عمل چه نوع رفتار کنیم،باید تابع آن مکتب باشیم یا تابع این مکتب؟برای اینکه موضوع بحث‏بهتر مشخص شود،عرض می‏کنم روشی که شیعه با آن روش شناخته شده و ائمه دین آن را مشخص کرده‏اند و از علامات و مختصات شیعه شناخته شده موضوع‏«تقیه‏»است،به طوری که کلمه‏«شیعه‏»و«تقیه‏»مثل‏«حاتم‏»و«جود»لازم و ملزوم یکدیگر شناخته شده‏اند.همه ائمه دین تقیه می‏کرده‏اند،حالا چطور شد که امام حسین علیه السلام در این میان تقیه نکرد و قیام نمود؟اگر تقیه حق است چرا امام حسین تقیه نکرد و حال آنکه موجبات تقیه کاملا برای امام حسین فراهم بود،و اگر تقیه حق نیست پس چرا سایر ائمه اطهار تقیه می‏کرده‏اند و به تقیه دستور می‏داده‏اند؟
و بعلاوه،خود یک بحث اصولی است قطع نظر از اینکه روش ائمه با یکدیگر متفاوت است و یا یکی است.فرض کنیم همه یک روش داشته‏اند،همه تقیه می‏کرده‏اند و یا هیچ کدام تقیه نمی‏کرده‏اند،این خود یک بحث اصولی است که از جنبه کلامی و اصولی می‏توان بحث کرد که اساسا تقیه می‏تواند حق باشد؟و آیا با عقل و قرآن وفق می‏دهد و یا نمی‏دهد؟این مطلب هم باید گفته شود که هر چند معروف و مشهور این است که تقیه از مختصات شیعه است و غیر شیعه قائل به تقیه نیست ولی این شهرت اساسی ندارد،در غیر شیعه هم تقیه هست.این مساله نیز مثل مساله تحریف قرآن است که بعضی آن را از مختصات شیعه دانسته‏اند و حال آنکه اگر عده‏ای از شیعه قائل به تحریف قرآن هستند،از اهل سنت هم قائلند، عدد قائلین آنها کمتر از عدد قائلین شیعه نیست،و البته اگر همه علمای سنی قائل به تحریف قرآن نیستند همه علمای شیعه نیز قائل به تحریف قرآن نیستند.این مطلب به عنوان مثال گفته شد،فعلا وارد بحث تحریف قرآن نیستیم.این مطلب را یک توسعه بیشتر هم می‏توان داد که از موضوع رعایت تقیه وسیعتر باشد،و می‏شود گفت در بعضی امور دیگر هم در ابتدا بین سیرت و طریقه ائمه اطهار با یکدیگر تعارض و تناقض دیده می‏شود.ممکن است مثلا رسول اکرم صلی الله علیه و آله یک طور عمل کرده باشد و امیر المؤمنین طور دیگر،و یا اینکه هر دو بزرگوار طوری عمل کرده باشند و امام باقر و امام صادق طوری دیگر.این تعارضها و تناقضهای ظاهری زیاد دیده می‏شود،و به عنوان مثال بعضی را عرض خواهم کرد،و چون همه به عقیده ما معصومند و فعل همه آنها مانند قولشان حجت است پس ما در عمل چه کنیم؟تابع کدام سیرت و کدام عمل باشیم؟ما به دلیل اینکه امامت اهل بیت عصمت را پذیرفته‏ایم و سخنان آنها و افعال آنها را حجت می‏دانیم و معتقدیم رسول خدا ما را به آنها ارجاع فرموده است،از لحاظ آثار و مآثر دینی از اهل سنت و جماعت غنی‏تر هستیم،بیش از آنها حدیث و خبر داریم،بیش از آنها حکمتهای اخلاقی و اجتماعی داریم،بیش از آنها دعاهای پر ارزش داریم که خود دعاها باب بزرگی است از معارف و تعلیمات اخلاقی و اجتماعی اسلام و باید مستقلا در اطراف آن بحث‏شود.آنها به اندازه ما سیرت ندارند و از این جهت نیز ما از آنها غنی‏تر هستیم.لهذا کسانی که حساب کرده‏اند می‏گویند که تمام صحاح سته اهل تسنن به اندازه کتاب کافی ما حدیث ندارد.(چون در مدتها پیش بوده که دیده‏ایم و البته خودم این حساب و مقایسه را نکرده‏ام،از قول دیگران نقل می‏کنم،الآن هم عدد و رقم ایندو یادم نیست).اجمالا آنچه به خاطرم مانده این است که کافی متجاوز از شانزده هزار حدیث دارد.این به نوبه خود یک افتخاری برای شیعه شمرده شده و به همین دلیل شیعه خود را محتاج به قیاس و استحسان ندیده است و همیشه به این مطلب افتخار کرده است.حال می‏خواهم عرض کنم همین چیزی که نقطه قوت شیعه شمرده شده ممکن است‏با توجه به اشکال بالا نقطه ضعف شیعه شمرده شود،گفته شود شیعه چون یک معصوم و یک پیشوا ندارد و چهارده پیشوا دارد و چون از هر یک از پیشواها راه و رسمهای مختلف نقل شده،در نتیجه یک نوع حیرت و یک نوع ضلالت و یک نوع سر گیجه برای شیعه پیدا می‏شود و یک نوع هرج و مرج برای مردم شیعه پدید می‏آید.آن وقت این خود یک وسیله خوبی هم برای مردمی که دین را وسیله مقاصد خودشان قرار می‏دهند و فساد را با نیروی مقدسی می‏خواهند مجهز نمایند می‏شود.هر کسی دلش می‏خواهد طوری عمل کند،از یک حدیث و یک عمل یکی از ائمه در یک مورد بالخصوص شاهد و دلیل می‏آورد.نتیجه اینها تشتت است و هرج و مرج و اصل ثابت اخلاقی و اجتماعی نداشتن،و وای به حال ملتی که اصول ثابت و واحدی نداشته باشد و هر کسی از خود طرز فکری داشته باشد.این درست مصداق همان مثل است که می‏گوید:اگر مریض طبیبش زیاد شد امید بهبود در او نیست.
و الحق هم باید گفت که اگر روی این روشهای به ظاهر مخالف، حساب و تحقیق و اجتهاد نشود همین آثار سوء هست، یعنی چه آنکه ما چند پیشوای مختلف الطریقه داشته باشیم و یا آنکه پیشوایان ما همه بر یک طریق باشند ولی در ظاهر اختلافی ببینیم و حتی اینکه یک پیشوا داشته باشیم ولی در مواطن مختلف روشهای مختلف در او ببینیم و نتوانیم اختلافها را حل کنیم به یک اصل معین،همین هرج و مرج که گفته شد پیدا می‏شود.
مثلا به عنوان مثال عرض می‏کنم:ما از یک طرف وقتی که به سیرت رسول اکرم مراجعه می‏کنیم می‏بینیم که فقیرانه زندگی می‏کرده است،نان جو می‏خورده است،لباس وصله‏دار می‏پوشیده است،امیر المؤمنین همین طور،و قرآن هم می‏فرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر (1) ،پس همه مردم موظفند از روش و سیره رسول اکرم پیروی کنند،همه فقیرانه زندگانی کنند،همه نان جو بخورند،لباس وصله‏دار بپوشند.ولی وقتی می‏رویم زندگانی امام مجتبی را می‏بینیم و یا زندگانی امام صادق و امام رضا را می‏بینیم،می‏بینیم آنها فقیرانه زندگانی نمی‏کرده‏اند،غذای خوب می‏خورده‏اند و جامه خوب می‏پوشیده‏اند و مرکب خوب سوار می‏شده‏اند،از طیبات دنیا استفاده می‏کرده‏اند.امام صادق وقتی به خانه شخصی می‏رود و می‏بیند آن شخص خانه کوچکی دارد با اینکه متمکن است،می‏فرماید:چرا خانه وسیعتری برای خود تهیه نمی‏کنی؟می‏گوید:این خانه خانه پدری من است،پدرم در اینجا زندگانی کرده است.می‏فرماید:شاید پدرت شعور نداشته،آیا تو هم باید مثل او شعور نداشته باشی؟!تو می‏خواهی یک عمر جرم بی‏شعوری پدرت را بدهی؟!
این امور است که در ظاهر مخالف یکدیگر شمرده می‏شود،و این است امری که ممکن است‏یک نقطه ضعف در تشیع شمرده شود.ولی نه،این طور نیست.من از همین مثال استفاده می‏کنم که این طور نیست و نقطه قوت شیعه در همین است.مقدمتا عرض می‏کنم ما اگر یک پیشوای معصوم داشته باشیم که 20 سال یا 30 سال در میان ما باشد و یا یک پیشوا داشته باشیم که 250 سال در میان ما باشد،البته اگر تنها 20 سال در میان ما باشد آنقدرها تحولات و پیچ و خم‏ها و تغییرها و موضوعهای مختلف پیش نمی‏آید که ما عمل آن پیشوا و طرز مواجه شدن آن پیشوا را با صورتهای مختلف و شکلهای مختلف موضوعات ببینیم و در نتیجه استاد بشویم و مهارت پیدا کنیم که ما هم در این دنیای متغیر چگونه مواجه شویم و در این زندگی متغیر چگونه اصول کلی دین را با موضوعات مختلف و متغیر تطبیق کنیم.زیرا دین یک بیانی دارد و یک تطبیقی و عملی،عینا مانند درسهای نظری و درسهای عملی،درسهای عملی طرز تطبیق نظریه‏هاست‏با موضوعات جزئی و مختلف.ولی اگر 250 سال یک پیشوای معصوم داشته باشیم که با اقسام و انواع صورتهای قضایا مواجه شود و طریق حل آن قضایا را به ما بنمایاند،ما بهتر به روح تعلیمات دین آشنا می‏شویم و از جمود و خشکی و به اصطلاح منطق‏«اخذ ما لیس بعلة‏»و یا«خلط ما بالعرض بما بالذات‏»نجات پیدا می‏کنیم.«خلط ما بالعرض بما بالذات‏»یعنی دو چیزی که همراه یکدیگرند یکی از آنها در امر سومی دخالت دارد و همراهی آن دیگری با آن امر سوم اصالت ندارد بلکه به اعتبار این است که به حسب اتفاق همراه اولی بوده است و ما اشتباه کنیم و بپنداریم که آن چیزی که مستلزم امر سوم است اوست.فرض کنید«الف‏»و«ب‏»در ظرفی همراه یکدیگر بوده‏اند و«الف‏»تولید«ج‏»می‏کند،بعد ما خیال کنیم که‏«ب‏»مولد«ج‏»است‏یا خیال کنیم در تولید کردن‏«الف‏»«ج‏»را،«ب‏»هم دخالت دارد.در سیره پیشوایان دین شک نیست که آنها هم هر کدام در زمانی بوده‏اند و زمان و محیط آنها اقتضائاتی داشته است و هر فردی ناچار است که از مقتضیات زمان خود پیروی کند،یعنی دین نسبت‏به مقتضیات زمان،مردم را آزاد گذاشته است.حال در زمینه تعدد پیشوای معصوم و یا طول عمر یک پیشوا انسان بهتر می‏تواند روح تعلیمات دینی را از آنچه که مربوط به مقتضیات عصر و زمان است تشخیص دهد،روح را بگیرد و امور مربوط به مقتضیات زمان را رها کند.ممکن است پیغمبر یک عملی بکند به حکم اینکه روح دین اقتضا می‏کند و ممکن است‏یک عملی بکند به حکم مقتضیات زمان،مثل همان مثالی که راجع به زندگانی فقیرانه عرض کردم که رسول خدا فقیرانه زندگی می‏کرد و امام صادق مثلا نه.حال یک داستانی نقل می‏کنم که خوب روح این مطلب را بشکافد:
در حدیث معروفی که هم در کافی و هم در تحف العقول است آمده که سفیان ثوری آمد به حضور امام صادق[و نسبت‏به اینکه امام لباس لطیفی پوشیده بود اعتراض کرد که پیغمبر چنین لباسی نمی‏پوشید.حضرت فرمود:]تو خیال می‏کنی چون پیغمبر چنان بود مردم تا ابد[باید آن طور باشند؟!]تو نمی‏دانی این جزء دستور اسلام نیست؟!تو باید عقل داشته باشی،اینقدر عقل و قوه حساب داشته باشی،آن عصر و زمان و آن منطقه را در نظر بگیری.در آن زمان زندگانی متوسط همان بود که پیغمبر داشت.دستور اسلام مواسات و مساوات است.باید دید اکثریت مردم در آن زمان چگونه زندگی داشته‏اند.البته برای پیغمبر که پیشوا و مقتدا بود و مردم جان و مال خود را در اختیار او می‏گذاشتند همه جور زندگی فراهم بود،ولی هرگز رسول اکرم با وجود چنان زندگی عمومی،برای شخص خودش امتیازی قائل نمی‏شد.آنچه دستور اسلام است همدردی است،مواسات و مساوات است،عدل و انصاف است،روش نرم و ملایم است که در روح فقرا تولید عقده ننماید،آن کسی که رفیق یا همسایه یا ناظر اعمال اوست ناراحت نشود.اگر در زمان پیغمبر این وسعت عیش و این رخص می‏بود پیغمبر آن طور رفتار نمی‏کرد.مردم از این جهت آزادند که این طور لباس بپوشند یا آن طور،کهنه بپوشند یا نو،این پارچه را انتخاب کنند یا آن پارچه را،این طرز را یا آن طرز را.دین به این چیزها اهمیت نمی‏دهد،آنچه که اهمیت می‏دهد آن چیزهاست[یعنی اصولی مانند همدردی،مواسات،مساوات و عدل و انصاف].
بعد فرمود:و لکن من را که این طور می‏بینی،همیشه متوجه حقوقی که به مال من تعلق می‏گیرد هستم...پس بین روش من و روش پیغمبر اختلاف اصولی و معنوی نیست.و لهذا در حدیث است که در زمان امام صادق خشکسالی پیدا شد.امام صادق به ناظر خرج خود فرمود:[برو گندمهای ذخیره ما را در بازار بفروش،از این پس نان خود را به طور روزانه از بازار تهیه می‏کنیم،و نان بازار از گندم و جو با هم تهیه می‏شد.]اسلام نمی‏گوید نان گندم بخور یا نان جو و یا گندم و جو را با هم مخلوط کن،می‏گوید روش تو باید در میان مردم مقرون به انصاف و عدالت و احسان باشد.حال ما از این اختلاف روش رسول اکرم و امام صادق بهتر به روح اسلام پی می‏بریم.اگر امام صادق این بیان را نمی‏کرد و توضیح نمی‏داد،ما آن جنبه از عمل رسول خدا را که مربوط به مقتضیات عصر آن حضرت است جزء دستور اسلام می‏شمردیم و بعد به ضمیمه آیه 21 از سوره احزاب که می‏فرماید به پیغمبر تاسی کنید،صغری و کبری تشکیل می‏دادیم و تا قیامت مردم را در زیر زنجیر می‏کشیدیم،ولی بیان امام صادق و توضیح آن حضرت و اختلاف روش آن حضرت با روش پیغمبر درس آموزنده‏ای ست‏برای ما،و ما را از جمود و خشکی خارج می‏کند،به روح و معنا آشنا می‏سازد.البته در اینجا امام صادق شخصا بیان دارد.اگر هم بیانی نمی‏داشت‏باز خود ما باید اینقدرها تعقل و قوه اجتهاد داشته باشیم،اینها را متناقض و متضاد و متعارض ندانیم.
این جمود مخصوصا در اخباریین زیاد است که حتی شرب دخان را منع می‏کنند.
علیهذا یکی از طرق حل تعارضاتی که در سیرتهای مختلف است،به اصطلاح حل عرفی و جمع عرفی است که از راه اختلاف مقتضیات زمان است.حتی در حل تعارضات قولی نیز این طریق را می‏توان به کار برد گو اینکه فقهای ما توجه نکرده‏اند.
یک مثال دیگر:به علی علیه السلام عرض کردند درباره این حدیث که‏«غیروا الشیب و لا تشبهوا بالیهود».علی علیه السلام خودش این حدیث را روایت می‏کرد ولی عمل نمی‏کرد،یعنی خودش رنگ نمی‏بست و خضاب نمی‏کرد.علی علیه السلام فرمود:این دستور،مخصوص زمان پیغمبر است،این تاکتیک جنگی بود که دشمن نگوید اینها یک عده پیر و پاتال هستند، یک حیله جنگی بود که رسول اکرم به کار می‏برد ولی امروز«فامرؤ و ما اختار».
حال اگر سیرت علی نبود و توضیح علی نبود،ما می‏گفتیم پیغمبر فرمود ریشها را خضاب کنید،تا قیامت‏به ریش مردم چسبیده بودیم که حتما باید ریشها را رنگ ببندید.پس این خود یک طریق حل تناقض است.البته این کار مطالعه کامل لازم دارد.
یکی از علمای مطلع که مستقل فکر می‏کرد،یادم هست که درباره اخبار تفویض که خیلی قرع سمع هم می‏کند که چگونه خدا اختیارات می‏دهد(مثل اختیارات وزیر دادگستری)می‏گفت مثلا...
این نکته را باید بدانیم که یک عده مسائل داریم که این مسائل روح تعلیمات دین است،دستورهای کلی الهی است.اینها به هیچ نحو قابل تغییر و تبدیل نیست،ناشی از مصالح کلی و عالی بشریت است،تا بشریت هست این دستورها هم هست، بشر از آن جهت که بشر است‏باید این دستورها را به کار بندد.
پی‏نوشت:
1- احزاب/21.

تواضع امام (ع)


منابع مقاله:
پیشوای سوم حضرت امام حسین (ع)، ص 23، هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق ؛

ابن اثیر در کتاب اسد الغابه می‏نویسد:
«کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها (1) »
حسین (ع) بسیار روزه می‏گرفت و نماز می‏گذارد و به حج می‏رفت و صدقه می‏داد و همه‏ی کارهای پسندیده را انجام می‏داد.شخصیت حسین بن علی (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع)، پیاده به کعبه می‏رفتند، همه‏ی بزرگان و شخصیت‏های اسلامی باحترامشان از مرکب پیاده شده، همراه آنان راه پیمودند. (2)
احترامی که جامعه برای حسین (ع) قائل بود بدان جهت بود که او با مردم زندگی می‏کرد ـ از مردم و معاشرتشان کناره نمی‏جست ـ با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگرها از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه، او نه کاخ‏های مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی‏بستند و حرم رسول الله (ص) را برای او خلوت نمی‏کردند ...این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست، بخوانیم:
روزی از محلی عبور می‏فرمود، عده‏ای از فقرا بر عباهای پهن شده‏اشان نشسته بودند و نان پاره‏های خشکی می‏خوردند، امام حسین (ع) می‏گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بیان داشت:
ان الله لا یحب المتکبرین. (3)
خداوند متکبران را دوست نمی‏دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم، شما هم دعوت مرا اجابت کنید.آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، (4) و بدین ترتیب پذیرایی گرمی از آنان به عمل آمد و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت.
شعیب بن عبد الرحمن خزاعی می‏گوید:
چون حسین بن علی (ع) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند، فرمود: این پینه‏ها اثر کیسه‏های غذایی است که پدرم شبها به دوش می‏کشید و به خانه‏ی زنهای شوهر مرده و کودکان یتیم و فقرا می‏رسانید. (5)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت‏از ستم دیدگان می‏توان در داستان ارینب و همسرش عبد الله بن سلام دریافت، که اجمال و فشرده‏اش را در اینجا متذکر می‏شویم :
یزید به زمان ولایت عهدی، با اینکه همه نوع وسائل شهوترانی و کام جوئی و کامروایی از قبیل پول، مقام، کنیزان رقاصه و...در اختیار داشت چشم ناپاک و هرزه‏اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود.
پدرش معاویه به جای اینکه در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده‏ای نشان دهد، با حیله‏گری و دروغ پردازی و فریبکاری، مقدماتی فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه‏ی شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده‏ی پسرش یزید بکشاند.حسین بن علی (ع) از قضیه با خبر شد در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه‏ی شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکی از قوانین اسلام، زن را به شوهرش عبد الله بن سلام باز گرداند و دست تعدی و تجاوز یزید را از خانواده‏ی مسلمان و پاکیزه‏یی قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی‏اش را نمایان و علاقمندی خود را به حفظ نوامیس جامعه‏ی مسلمان ابراز داشت و این رفتار داستانی شد که در مفاخر آل علی (ع) و دنائت و ستمگری بنی امیه، برای همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (6)
علائلی در کتاب «سمو المعنی» می‏نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می‏کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی عظمت و بزرگی خویش را جهانگیر ساخته‏اند یکی در شجاعت، دیگری در زهد، آن دیگر در سخاوت، و...اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده‏ی یک عظمت فراز تاریخ است، گویا او جامع همه‏ی والایی‏ها و فرازمندی‏هاست. (7)
آری مردی که وارث بی کرانگی نبوت محمدی است، مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی (ع) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (ع) است، چگونه نمونه‏ی برتر و والای عظمت انسان و نشانه‏ی آشکار فضیلت‏های خدایی نباشد.
درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم.
امام حسین (ع) و حکایت زیستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه‏ی یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم می‏سازد، بلکه او با همه‏ی خویشتن، آیینه‏ی تمام نمای فضیلت‏ها، بزرگ منشی‏ها، فداکاریها، جان بازی‏ها، خداخواهی‏ها و خدا جویی‏ها می‏باشد، او به تنهایی می‏تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد.
بودن و رفتنش، معنویت و فضیلت‏های انسان را ارجمندنمود.
پی‏نوشتها:
1 ـ اسد الغابه ج 2 ص .20
2 ـ ذکری الحسین ج 1 ص 152 به نقل از ریاض الجنان چاپ بمبئی ص 241 ـ انساب الاشراف.
3 ـ سوره‏ی نحل آیه‏ی .22
4 ـ تفسیر عیاشی ج 2 ص .257
5 ـ مناقب ج 2 ص .222
6 ـ الامامة و السیاسه ج 1 ص 253 به بعد.
7 ـ از کتاب سمو المعنی ص 104 به بعد نقل به معنی شده است.