شیوههای پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام
Posted On ۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه at در ۲:۰۰ by نویسندهپدیدآورنده: عبدالکریم پاکنیا ،
،
طلیعه:
عزت نفس، یکی از لوازم زندگی موفقیتآمیز است . فردی که میخواهد در راه اهداف والای خویش تمام مشکلات و موانع را از سر راه خود برداشته و به مراحل تعالی و تکامل برسد، باید عزت و کرامت نفس داشته و این موهبتخدادادی را در وجود خود بارور کند . ریشه بسیاری از محرومیتها، ناکامیها، عدم موفقیتها، انتخاب راههای خلاف عرف و شرع، شکستن هنجارهای مقدس جامعه، خیانتها، جنایتها و بزهکاریهای گوناگون را میتوان در نداشتن عزت نفس و وجود عقده حقارت جستجو نمود . امام علی علیه السلام میفرماید: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة; (1) آن کس که [بزرگی و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد .»
برای همین، به افرادی که از عقده حقارت رنج میبرند و برای خود هیچگونه ارزشی قائل نیستند، نمیتوان اعتماد کرد و امری از امور جامعه را به آنان سپرد . سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود .
امام هادی علیه السلام فرمود: «من هانت علیه نفسه فلاتامن شره; (2) کسی که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش .»
کسی که به شخصیتخود توجه ندارد، مطمئنا در خوار کردن دیگران نیز باکی نخواهد داشت . بنابراین برای حفظ اجتماع مسلمانان و تقویت ارتباط دینی، عاطفی و فرهنگی میان افراد جامعه و جلوگیری از شیوع گناه و انواع خلافها، باید روحیه عزت و کرامت نفس را در جامعه پرورش داده و تقویت نمود .
امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکی از صفات ضروری مؤمنین دانسته میفرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسیء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسیء و یعتذر; (3) از انجام کارهایی که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشهدار میکند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد میکند و نه پوزش میطلبد، ولی منافق [که برای خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام میدهد و پیوسته عذرخواهی میکند .»
در سیره و سخن امام حسین علیه السلام موارد زیادی میتوان یافت که آن گرامی در آن موارد، با شیوههای مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است . در این فرصتبه برخی از این شیوهها گذری خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهی به عنوان الگوی سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکی دیگر از رمزهای موفقیت رهبران الهی در جذب و جلب وجدانهای بیدار و دلهای مشتاق سعادت آشنا شویم .
تکریم کودکان
کودکانی که در دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها، بویژه والدین خود، برخوردار گردند، در زندگی آینده خویش افرادی عزتمند، موفق و دارای اعتماد به نفس خواهند بود; چرا که تکریم شخصیت کودکان - که روحی لطیف و حساس دارند - روحیه خودباوری و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقویت کرده و زمینه رشد اخلاقی و ایجاد صفات نیک را در وجودشان فراهم میآورد و آنان را در آینده شخصیتی مستقل، خودباور و دور از عقده حقارت بار خواهد آورد . چند نمونه از تکریم شخصیت اطفال را در رفتار آن حضرت مرور میکنیم:
1- عبدالله بن عتبه، از مشاهیر فقهای اهل سنت، نقل میکند که: روزی در محضر حضرت سید الشهداء علیه السلام بودم که فرزند آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) که کوچک بود، وارد شد . امام او را به نزد خود خوانده و به سینه چسبانید، پیشانیش را بوسید و فرمود: «بابی انت ما اطیب ریحک و احسن خلقک; (4) پدرم به فدایت . چقدر خوشبو و زیبایی!»
2- جعید همدان یکی از یاران امام حسین علیه السلام میگوید: روزی نزد حسین بن علی علیهما السلام رفتم در حالی که او دخترش سکینه را بر سینه چسبانیده و نوازش میکرد . وقتی که وارد شدم، امام به همسرش فرمود: ای خواهر قبیله کلاب! دخترت را از من بگیر! سپس با من در مورد انواع مردم به گفتگو نشست . (5)
احترام به اندیشهها و آرای دیگران
یکی از شیوههای کارساز در مسائل تربیتی و تبلیغی، احترام به اندیشههای دیگران است .
مربی و مبلغ، به این وسیله به مخاطبان خود شخصیت داده و در اعماق وجود آنان نفوذ میکند .
با توجه کردن به تفکرات و خواستههای مخاطب، میتوان روحیه اعتماد به نفس را در او زنده کرده و عزت نفس وی را تقویت نمود .
روزی «حسن مثنی» فرزند امام مجتبی علیه السلام از یکی از دختران عمویش، امام حسین علیه السلام خواستگاری نمود . آن حضرت به او فرمود: «اختر یا بنی احبهما الیک; فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست داری، انتخاب کن!» «حسن مثنی» از روی شرم و حیا سخنی نگفت . به این جهت، امام حسین علیه السلام فرمود: من دخترم فاطمه را به جهتشباهت زیادش به مادرم برای تو برگزیدم . (6)
درود و سلام
یکی از روشهای قرآنی در عزت دادن به افراد، سلام کردن و درود فرستادن به آنها است . خداوند متعال در قرآن کریم برای اینکه عظمت مؤمنان را روشن سازد، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور میدهد که به اهل ایمان سلام کند .
«و اذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم» ; (7) «هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند به نزد تو آینده، به آنها بگو: سلام بر شما!»
این شیوه موفق قرآنی در سیره امام حسین علیه السلام نیز بطور روشن دیده میشود . آن حضرت در ثواب سلام فرمودند: «للسلام سبعون حسنة; تسع و ستون للمبتدی و واحدة للراد; (8) برای سلام هفتاد حسنه میباشد; شصت و نه حسنه برای سلام کننده و یک حسنه برای پاسخ دهنده .»
سلام کردن موجب تقویتحس خودباوری و عزت نفس در کسی که به او سلام میشود خواهد شد و فردی که به او سلام داده و درود میفرستیم، شایستگی و جایگاه خود را در منظر دیگران باور میکند .
این شیوه الهی آنچنان مهم و باارزش است که امام حسین علیه السلام از آغاز کردن سخن بدون سلام کردن، نهی کرده و به فردی که پیش از ادای سلام، جویای حال حضرتش شده بود فرمود: «السلام قبل الکلام عافاک الله . لا تاذنوا لاحد حتی یسلم; (9) خدا تو را عافیت و سلامتی دهد، سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است [. سپس فرمود:] تا کسی سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهید .»
همچنین امام حسین علیه السلام کسی را که در ارتباطات اجتماعی و معاشرتهای خانوادگی، از این شیوه پسندیده قرآنی بهره نگیرد، به عنوان خسیسترین فرد قلمداد کرده و میفرماید: «البخیل من بخل بالسلام; (10) بخیل کسی است که از سلام دادن بخل بورزد .»
در سیره اهل بیت علیهم السلام سلام به مسلمانان گناهکار و آلوده نیز پسندیده و تاثیرگذار است . امام حسین علیه السلام میفرماید: ابن کوا از پدرم علی علیه السلام پرسید: ای امیرمؤمنان! آیا بر گنهکاران نیز سلام میدهی؟
علی علیه السلام فرمود: خدا او را اهل توحید میداند، آیا تو او را اهل سلام نمیدانی؟ ! (11)
ارتباط کلامی با عبارات دلنشین
عموم مردم; اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان و زنان و مردان، در معاشرتهای اجتماعی، نسبتبه ارتباطات کلامی افراد بسیار حساس میباشند و نوع لحن و صوت و انتخاب جملات در توجه و جذب آنان اهمیت فوق العادهای دارد . سخنان محبتآمیز، دلربا و دارای بار عاطفی مثبت، در عمق جان مخاطبان تاثیر میگذارد و عزت نفس را در آنان تقویت میکند . انسانهایی که در الفاظ و عبارات خود کمال ادب و عفت را رعایت میکنند، در نظر مخاطب عزیز و مکرم بوده و عموم مردم آنان را به دیده احترام و بزرگی مینگرند . در واقع رعایت ادب و عفت و وجاهت در گفتار موجب عزت نفس برای گوینده و شنونده است . برخی از مشکلات و ناهنجاریها، تندخوییها، زورگوییها، بدبینیها، حقارتها و افسردگیها را میتوان با بکارگیری عباراتی دلنواز و روحبخش از میان برداشته و درمان نمود .
رسول گرامی اسلام فرمودند: «من اکرم اخاه المسلم بکلمة یلطفه بها و فرج عنه کربته، لم یزل فی ظل الله الممدود، علیه الرحمة ما کان فی ذلک; (12) کسی که برادر مسلمان خود را با کلمهای مهرآمیز تکریم نماید و غم را از [دل] او بزداید، در سایه بلند [لطف] خدا میباشد و تا این صفت پسندیده در او باشد، همواره رحمت [الهی] بر او خواهد بود .»
در اینجا نمونههایی از ارتباط کلامی حضرت ابا عبدالله علیه السلام با افراد خانواده، فرزندان و یارانش را بیان میکنیم .
1- امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه، وقتی که همه خاندان و اهل بیت آن حضرت سوار بر محملها شدند، چنین ندا داد: «این اخی؟ این کبش کتیبتی، این قمر بنی هاشم; کجاستبرادرم، کجاستسردار سپاهم، کجاست ماه بنی هاشم .» عباس علیه السلام هم پاسخ داد: «لبیک، لبیک، یا سیدی . (13) »
2- هنگامی که حضرت قاسم علیه السلام از شهادت خویش سؤال کرد، امام حسین علیه السلام او را چنین مورد خطاب قرار داد: «ای والله، فداک عمک، انک لاحد من یقتل من الرجال معی; (14) به خدا سوگند، همینطور است . عمویت فدایتباد . تو یکی از مردانی هستی که با من به شهادت خواهند رسید .»
3- وقتی با دخترش سکینه وداع میکرد، برای آرامش وی که از فراق پدر بیتابی میکرد چنین فرمود: «یا نور عینی! کیف لایستسلم للموت من لا ناصر له و لامعین (15) ; ای نور چشم من! کسی که یار و یاوری ندارد چگونه تسلیم مرگ نباشد؟ !»
4- آنگاه که امام حسین علیه السلام برادرش حضرت عباس علیه السلام را میفرستاد تا از علتحرکتسپاه دشمن خبری بیاورد، سخن خود را با این عبارت دلنشین ابراز میداشت: «یا عباس! ارکب، بنفسی انتیا اخی، حتی تلقاهم، فتقول لهم: ما لکم؟ ! و ما بدالکم (16) ؟ ! ; برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو و به نزد اینان برو و به آنان بگو: شما را چه شده و چه چیزی برای شما آشکار شده است؟ !»
5- حضرت سید الشهداء علیه السلام در هنگام خداحافظی با فرزندش امام سجاد علیه السلام، در روز عاشورا، فرزندش را به آغوش کشیده و با کلمات مهرآمیزی که از اعماق جانش ریشه میگرفت، به او فرمود: «یا ولدی! انت اطیب ذریتی و افضل عترتی و انتخلیفتی علی هؤلاء العیال والاطفال; (17) پسرم! تو پاکیزهترین فرزندان من هستی و بهترین خاندان من میباشی، تو جانشین من در [سرپرستی] این زنان و کودکان خواهی بود .»
تقدیر و تشویق
تقدیراز دیگران و تشویق آنان به خاطر کارهای پسندیدهای که انجام دادهاند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباوری و در نتیجه عزت نفس آنان، تاثیر به سزایی دارد . این راهکار موفق تربیتی آنچنان اهمیت دارد که میتوان گفت، کمتر عاملی همانند تقدیر و تجلیل در ایجاد خصلتهای نیکو و تقویت اعتماد به نفس میتواند مؤثر باشد . تشویق، استعدادهای نهفته در نهاد آدمی را از قوه به فعلیت رسانده، و خلاقیتهای درون او را شکوفا میسازد . تحسین، تقدیر، تجلیل، اعطای جایزههای مادی و معنوی، هدیه، بذل عاطفه و محبت، تکریم و تشکر، جلوه هایی از مظاهر تشویق میباشد . در ذیل، مواردی از بهرهگیری امام حسین علیه السلام از شیوه کارآمد تشویق را بیان میکنیم .
1- قدردانی از معلم
جعفر، یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام، نزد معلمی به نام «عبدالرحمان سلمی» در مدینه آموزش میدید . روزی معلم سوره حمد را به کودک آموخت . وقتی که کودک آن را بر امام حسین علیه السلام قرائت کرد، آن حضرت در مقابل این کار ارزشمند معلم از وی تجلیل کرده و بعنوان قدردانی، هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد . هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: چرا این همه بخشش میکنید؟ ! حضرت فرمود: «و این یقع هذا من عطائه; کجا این بخشش [من] با اعطای او [که تعلیم الحمد لله رب العالمین است] میتواند برابر باشد؟ !» و آنگاه این اشعار را قرائت کرد:
اذا جاءت الدنیا علیک فجد بها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت
«هرگاه دنیا به تو روی آورد، قبل از آنکه از دستتبرود، همه آن را به مردم ببخش .»
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت (18)
«نه بخشش، آن را - هرگاه روی آورد - از بین میبرد و نه بخل، آن را - هرگاه پشت کند - نگه میدارد .»
2- تشویق نیکوکار
امام حسن مجتبی علیه السلام در یکی از سفرهایش راه را گم کرد . اتفاقا شب با چوپانی برخورد کرد، چوپان از امام حسن علیه السلام پذیرایی کرده و هنگام صبح راه را به آن حضرت نشان داد .
حضرت مجتبی علیه السلام هنگام خداحافظی به چوپان فرمود: من اکنون سراغ زمین زراعتی خود میروم و بعد به مدینه بر میگردم . سپس، وقتی را تعیین کرد تا آن چوپان خدمت امام مجتبی علیه السلام برسد . چوپان که از غلامان یکی از اهالی مدینه بود، در وقت معین اشتباها به محضر امام حسین علیه السلام آمد و به خیال اینکه به حضور امام حسن علیه السلام آمده، به حضرت سید الشهداء علیه السلام عرضه داشت: من همان بندهای هستم که فلان شب میهمان من بودی و وعده دادی تا در این ساعتخدمتشما برسم . امام حسین علیه السلام متوجه شد که او از برادرش امام مجتبی علیه السلام در آن شب پذیرایی کرده است . به این جهت از او پرسید: ای غلام! تو برده چه کسی هستی؟ او نام یکی از اهالی مدینه را برد . امام پرسید: چند راس از گوسفندان اربابت در اختیار توست؟ چوپان گفت: سیصد راس .
امام حسین علیه السلام مولای او را طلبید و از وی درخواست کرد تا گوسفندان را با همان غلام به وی بفروشد . وقتی که او اعلام رضایت نمود، آن حضرت غلام و گوسفندان را از صاحبش خرید و سپس غلام را آزاد نموده و گوسفندان را نیز به غلام بخشید .
آن حضرت موقع خداحافظی به غلام گفت: «ان الذی بات عندک اخی و قد کافاتک بفعلک معه; کسی که آن شب نزد تو ماند، برادر من بود . اکنون به پاس [قدردانی از] رفتار نیک تو با او، این پاداش را به تو دادم . (19) »
3- آزادی کنیز
انس بن مالک میگوید: نزد امام حسین علیه السلام بودم که کنیزی از آن حضرت شاخه گلی را به حضرتش تقدیم کرد . امام حسین علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: «انتحرة لوجه الله; تو در راه خدا آزادی!» من به حضرت عرض کردم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟ ! امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را در قرآن چنین ادب کرده و فرموده است: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها» ; (20) «هرگاه به شما تحیتی گفته شد، پاسخ آن را به نیکوتر از آن یا مانند آن بدهید .» و سپس فرمود: تحیتبهتر، همان آزاد کردن اوست . (21)
4- تجلیل از یک آزاده
نام نیک موجب میشود که دیگران صاحب نام را تحسین کرده و در مورد او فال نیک بزنند . به این وسیله شخصیت او تقویتشده و روحیه اعتماد به نفس در او افزایش مییابد . به این جهت، نام نیک برای صاحب نام فرحانگیز و نشاط آور میباشد . والدین و مربیان دلسوز و آگاه در این مورد حساسیتخاصی داشته و در نامگذاریها کمال دقت را به عمل میآورند . زمانی که پیکر خونین حر در آخرین لحظات زندگی به روی زمین افتاده بود، امام حسین علیه السلام به بالین وی آمد . آن حضرت در حالی که با دستهای مبارک خود، صورت او را نوازش میداد و خاک و خون از چهرهاش پاک میکرد، فرمود: «بخ بخ لک یا حر، انتحر کما سمیت فی الدنیا و الآخرة; به به! [احسنت] به تو ای حر! تو آزاد مردی چنانکه در دنیا و آخرت آزاده خوانده شدی .» سپس با تجلیل از مادر وی اضافه نمود: «والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا، فانت والله حر فی الدنیا و سعید فی الآخرة; (22) به خدا سوگند! مادرت در این که تو را حر نامید، اشتباه نکرده است . به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهی بود .»
سخنان عزت آفرین
امام حسین علیه السلام افزون بر اینکه در عمل سعی میکرد اطمینان به نفس را در وجود اشخاص زنده کند و حتی در یاری به محرومان و مستضعفان بیشتر از همه به حفظ آبرو، حیثیت و خدشه دار نشدن شخصیت آنان میاندیشید، در گفتارهای راهگشا و عزت بخش خود نیز به احیای کرامت انسانی و عزت افراد اهتمام خاصی داشت . این نوشتار را با سخنی حکیمانه از آن گرامی که حاکی از عزت نفس و روح تسلیمناپذیر آن حضرت در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مسلمانان میباشد به پایان میبریم .
چنانکه میدانیم، گروهی از مردم، به خاطر فرار از مرگ به انواع ذلتها تن داده و به خاطر دو روز زندگی زودگذر دنیا برای همیشه عزت و کرامتخویش را فدا میکنند، اما حسین بن علی علیهما السلام در این مورد میفرماید:
«الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین: بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة، یابی الله لنا ذلک و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان نؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام; ناپاک فرزند ناپاک، (عبیدالله بن زیاد) مرا در پذیرش یکی از دو راه مجبور کرده است; بین مرگ [با عزت] و [زندگی با] ذلت . اما هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهای پاک و غیرتمندان بر ما نمیپسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم . (23) »
پینوشتها:
1) عیون الحکم و المواعظ، ص 439 .
2) تحف العقول، ص 483 .
3) حیاة الامام الحسین، ج 1، ص 181 .
4) کفایة الاثر، ص 234; معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 82 .
5) ترجمة الامام الحسن علیه السلام، ص 159 .
6) مقاتل الطالبین، ص 122; کشف الغمه، ج 1، ص 579 .
7) انعام/54 .
8) تحف العقول، ص 248 .
9) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 358 .
10) تحف العقول، ص 248 .
11) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 359 .
12) کافی، ج 2، ص 206; وسائل الشیعه، ج 16، ص 376 .
13) فرهنگ عاشورا، ص 386; معالی السبطین، ج 1، ص 220 .
14) مدینة المعاجز، ج 4، ص 214 .
15) ناسخ التواریخ، ج2، ص360 .
16) تاریخ طبری، ج 4، ص 315 .
17) موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 486 .
18) مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 222 .
19) موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص 621 .
20) نساء/86 .
21) بحار الانوار، ج 44، ص 195 .
22) لواعج الاشجان، ص 147; لهوف، ص 192 .
23) لهوف ابن طاووس، ص 180 .
تجلّیعزّت و شجاعت در گفتار امام حسین علیهالسلام
Posted On at در ۱:۵۸ by نویسنده
منابع مقاله:
مجله مشکوة، شماره 76 و 77، محمّد مهدی رکنی یزدی؛
کاروانِ زمان شتابان درگذر است. حوادث سوار بر این کاروان از پرده نهان به ظهور میرسند و در غبارِ زمان محو میشوند، و بسیار اندکند حوادثی که اثری ماندگار داشته باشند. ویژگی این گونه حوادث چیست؟ در تأملی کوتاه مییابیم که خصوصیت رویدادهای پایدار در این است که در راه حق و برای حق، و دور از منافع شخصی یا گروهی است. از این میان، حوادث تاریخی که انبیا و اولیا محرّک یا پیشاهنگ آن بودهاند جاودانه شده به جاودانگی حق و حقیقت پیوستهاند که: کلُّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وَجهَه(1).
از وظایف اصلی امام که حجت حق تعالی و خلیفه معصوم و منصوص رسول اللّه است نگهبانی از کیان اسلام است، و هر یک از ائمه ما به اقتضای زمان این وظیفه را به صورتی انجام دادهاند(2). هر چند همه در راه اعلای کلمه حق به نوعی به شهادت نائل شدند، ولی از میان آنان به واسطه کیفیت بسیار غمانگیز شهادت حسین بن علی علیهالسلام لقب سیدالشهداء به ایشان اختصاص یافت.
این شهادت که ابعاد گوناگونش برتر از توصیف است تأثیری گسترده و عمیق بر تاریخ اسلام داشت، و نه تنها انگیزه قیامهایی چون توّابین و مختار ثقفی گردید(3)، بلکه در طول تاریخ انگیزه سرودن مراثی و تشکیل مجالس سوگواری و روضهخوانی و حرکتهای جمعی بر ضد ظلم و بیعدالتی و فقر شده که هر یک به نوعی بازآفرینی خاطره آن حادثه غمانگیز یا اثر پذیرفته از آن است. تأثیر این رویداد تنها در این حد نیست، بلکه مطالعه سخنرانیهایی که حضرتش از زمان خروج از مدینه تا عاشورای سال 61 در کربلا ایراد فرموده، همه آموزنده و سازنده است: آموزنده ابعاد اجتماعی و حکومتی اسلام و کفرستیزی آن؛ و موجد روحیه شجاعت و عزّت، حرّیت و عدالت و دیگر فضایل اخلاقی.
اینک نویسنده بر آن است در سالی که «عزّت و افتخار حسینی»(4) نامگذاری شده، با نقل بخشهایی از سخنان امام حسین علیهالسلام از مدینه تا کربلا و توضیحی کوتاه، روحیه دلیری و عزّت، شجاعت توأم با رأفت حضرت را نشان دهد، باشد که معرفت و محبت ما را نسبت به آن امام همام افزونتر گرداند:
1ـ پس از فوت معاویه در رجب سال 60، یزید بر خلاف موازین اسلامی ـ که حد اقلّ آن مشورت با اهل حل و عقد بود ـ از سوی پدر تکیه بر اریکه خلافت زد، و ضمن نامههایی از حکام شهرهای مهم درخواست بیعت کرد. در همین راستا نامهای به ولید بن عُتبه حاکم مدینه نوشت، و بیعت فوری حسین بن علی علیهالسلام را خواستار شد. ولید به وسیله مروان بن حَکم ـ حاکم سابق معاویه ـ موضوع را به اطلاع حضرت رساند. پس از رویدادهایی که به رعایت اختصار از نقلش درمیگذریم(5)، پاسخ امام به ولیدِ عُتبه چنین بود:(6)
جواب تند و درشت امام که با ذکر فضایل خود و رذایل دشمن همراه است نمایانگر ارجمندی و دلیری حضرت است، و مناسبتترین پاسخ آن درخواست جسورانه.
2ـ مروان بن حَکم کارگزار دیرین معاویه و دشمن خاندان نبوّت ظاهرا به عنوان دلسوزی پیشنهاد میکند امام حسین علیهالسلام با یزید بیعت کند. این پیشنهاد بعد از درخواست ولید بن عُتبه حاکم مدینه است که به دستور یزید فرمان بیعت گرفتن از حضرت را صادر کرده بود و ذکرش گذشت. امام بعد از شنیدن پیشنهاد مروان میفرماید: إنّا للّهِ و إنا الیه راجِعون، و علَی الإسلام اَلسّلام اذا بُلِیَت براعٍ مِثلِ یزید. و لقَد سمعتُ جدّی رسولَ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله یقول: الخلافةُ مُحرَّمةٌ علی آل ابی سفیانَ. فإذا رأیتُم مُعاویةَ علی مِنبَری فابْقَروا بَطنَه، و قد رآهُ أهلُ المَدینَةِ علَی المِنبر فَلَم یَبقَروا فابتَلاهُم اللّهُ بیَزیدَ الفاسق(7):(8) (9)
در نظر آوردن اوضاع سیاسی آن زمان پس از مرگ معاویه و تأکید یزید بر جلب موافقت بزرگان امت و کُشتن امتناع کنندگان از بیعت، و پاسخ درشت و صریح حسین بن علی علیهالسلام ؛ بزرگ منشی، شجاعت، ایمان و عظمت روحی حضرت را به طور شفّافی نمایان میسازد.
3ـ هنگامی که تصمیم قطعی حضرت حسین بن علی علیهالسلام بر حرکت از مدینه به اطلاع خویشان و دوستدارانش رسید، محمّد حنفیه و کسان دیگر از ارادتمندان امام هر یک به عبارتهای گوناگون حضرت را از این سفر و همراه بردن خانوادهشان باز میداشتند، ولی هر بار پاسخی قاطع بر عزم جزم امام برای بیعت نکردن و مخالفت آشکار با حکومت یزید میشنیدند. از این میان ما پاسخ حضرت را به محمّد حنفیه نقل میکنیم:
محمّد حنفیه که از فرزندان امیرالمؤمنین علیهالسلام است بنا به نقل طبری میگوید:
«برادر! تو محبوبترین و عزیزترین مردم هستی و من آنچه خیر و صلاح تشخیص میدهم موظفم که برای تو بگویم...».
امام در جواب فرمود:
«مثلاً به عقیده تو به کدام ناحیه بروم؟.»
محمّد حنفیه گفت: فکر میکنم وارد شهر مکه شوی و اگر در آن شهر اطمینان نبود از راه بیابان از این شهر به آن شهر حرکت کنی تا وضع مردم و آینده آنها را در نظر بگیری...»
امام حسین علیهالسلام در پاسخ فرمود:
یا أخی! لَو لَم یَکُن فی الدُّنیا مَلَجأٌ و لا مَأوی لَما بایعتُ یزیدَ بنَ مُعاویةَ...(10) یعنی ای برادر! اگر در همه جهان پناهگاه و جایی نباشد باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
بیعت رأی موافق به حاکم و تأیید و تصویب حکومت اوست. با در نظر آوردن شخصیت اجتماعی، دینی و رهبری حسین بن علی علیهالسلام روشن است که بیعت حضرت تا چه اندازه اهمیت سیاسی ـ اجتماعی داشته است، آنگاه علت امتناع امام و پایداریاش در این کار آشکار میشود.
4ـ از دیگر مواردی که هدف اصلاحی و روح سلحشوری و استقامت حضرت را میبینیم در وصیتنامهای است که هنگام حرکت از مدینه ـ شهر مسکونیاش ـ به سوی مکه نوشته و مُهر کرده به برادرش محمّد حنفیه میدهد. در این نامه نخست به وحدانیت آفریدگار و نبوت حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله حقانیت بهشت و دوزخ و رستاخیز شهادت میدهد تا شامیان فریب خورده را از بر حق بودن خود آگاه کند، و سپس میفرماید: و إنی لَم أخرُج أشرا و لا بَطَرا و لا مُفسِدا و لا ظالِما، و إنَّما خَرجتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی صلیاللهعلیهوآله ، أُریدُ أنْ آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهی عنِ المُنکَرِ وَ أسیرَ بسیرَةِ جَدّی و أبی علی بن ابیطالب. فَمَن قَبِلَنی بقبولِ الحَقِّ فَاللّهُ أولی بِالحقّ، و مَن رَدَّ علَیَّ هذا أصبِرُ حتّی یَقضِیَ اللّهُ بینی و بَینَ القَومِ و هو خیرُ الحاکِمین. و هذِهِ وصیّتی إلیکَ یا أخی، و ما تَوفیقی إلاّ بِاللّهِ عَلَیه تَوَکَّلتُ وَ إلَیهِ اُنیبُ(11):
با اهمیتی که اصولاً وصیت نامهها دارد و دربردارنده مهمترین سفارشها و توصیهها میباشد، ملاحظه میکنیم حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام پس از ذکر عقاید حقه اسلامی خود برای خنثی کردن تبلیغات دروغین دشمنان که خود را خلیفه مسلمین و امام را خروجکننده علیه حکومت اسلامی! معرفی میکردند تنها هدف خود را از این قیام و اقدام، اصلاحطلبی در امّت اسلام و بر گرداندن حکومت به صالحان با امر به معروف و نهی از منکر بیان میفرماید، هر چند به شهادتش بینجامد.
5ـ حضرت در پایانِ نامهای که پاسخ به دعوت کوفیان است امام راستین را این گونه معرفی میکند: فلَعَمری(12) ما الإمامُ إلاّ العامِلُ بالکتابِ و الآخذُ بالقِسطِ و الدّاینُ بِالحقِّ و الحابِسُ نفسَه علی ذاتِ اللّهِ والسّلام(13):
امام حسین(ع) بدین گونه ضمن معرفی پیشوای صالح برای رهبری امّت، برنامه عملی خود را ـ در صورتی که پذیرای او باشند ـ به کوفیان ارائه داد که: عمل به کتاب خدا و رعایت عدل و قسط در دادن حقوق مسلمانان و گرویدن به حق و عدول نکردن از تکالیف الهی است.
6ـ یزید پلید که امتناع امام حسین علیهالسلام را از بیعت و تأیید حکومتش دریافته بود، به ناجوانمردانهترین عمل یعنی قتلِ غافلگیرانه حضرت آن هم در حرم قدس الهی دست زد، و برای اجرای این برنامه عَمرو بن سعید بن عاص را به عنوان امیر حاجّ روانه مکه کرد تا در هر جا که پیش آید امام را تِرور کند. حجت خدا از این تصمیم آگاه شد و برای حفظ حُرمت مکه حج خود را به عمره مُفرده بدل کرد، و بدون شرکت در مراسم حج در هشتم ذی حجه به سوی عراق حرکت نمود. پیش از حرکت برای خاندان بنی هاشم و گروهی از شیعیانش سخنرانیی کرد، که جملاتی از آن را نقل میکنیم تا دلاوری و اشتیاق امام به شهادت در راه اِعلای کلمه حق روشنتر گردد، در حالی که بلیغترین و زیباترین تعبیرات را به کار برده:
خُطَّ الموتُ علی وُلِدآ دمَ مَخطَّ القِلادَةِ علی جیدِ الفَتاةِ، و ما أولَهَنی إلی أسلافی اشتیاقَ یعقوبَ الی یوسف، و خُیّر لی مَصرَعٌ أنَا لاقیه... لا مَحیصَ عن یومٍ خُطَّ بالقَلَم، رِضَا اللّه رِضانا اهلَ البیت، نَصبِرُ علی بَلائِه و یُوَفّینا اُجورَ الصّابِرین... اَلا و مَن کانَ فینا باذِلاً مُهجَتَه مُوَطِّنا علی لِقاءِ اللّه نَفسَه فَلیَرحَل مَعَنا فَإنّی راحِلٌ مُصْبِحا اِن شاءَ اللّه(14):
هان! هر کس حاضر است خونش را در راه ما بذل کند، و خودش را برای لقاءاللّه آماده کند، باید که با ما کوچ کند که من [فردا] صبح حرکت خواهم کرد، اگر خدا بخواهد.
نکته چه بسا به ذهن رسد با وجود اطمینان امام به کشته شدن چرا به این سفر اقدام کرد؟ در حالی که دیگران ـ و از جمله محمّد حنفیه ـ حضرت را نهی میکردند.
پاسخ کوتاه این است که:
اولاً تاریخِ واقعه کربلا نشان میدهد حوادث به صورتی بود که امام چارهای جز این سفر اجباری نداشت، هر چند با رها کردن حجّش باشد.
ثانیا اقدام وی جهاد بود، و جهاد یکی از فرایض مهم اسلام است که با وجود شرایط واجب است مانند نماز. و بر همین پایه است غزوات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و جنگهای حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ، و جهاد امام حسن علیهالسلام هر چند که با خیانت سپاهیانش به صلح انجامید.
ثالثا امام علت مُبقِیه و سبب نگهدارنده دین و بازدارنده از تحریف و تغییر اساس اسلام است. بر این مبنا بود که ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام با یزید فاسق جفاکار نمیخواست و نمیبایست بیعت کند، گر چه این امتناع به شهادت خود و بستگانش منتهی شود. از این جهت است که معتقدیم آن امام خود و یاورانش را فدای اسلام راستین کرد تا اسلام اموی ـ یعنی سلطنت طاغوتی ـ نضج نگیرد و در تاریخ، اسلام واقعی ـ که قرآن، کتاب و حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله پیامبر آن است ـ معرفی نشود.
رابعا مُردن در نظر اولیاءاللّه غیر از آن است که ما خاکنشینانِ اهل دنیا میپنداریم. چنان که سیدالشهداء علیهالسلام در آخرین سخن هنگام شروع نبرد و تیراندازیِ دشمن به یارانش فرمود: بپاخیزید ای بزرگمنشان و به سوی مرگی که از آن گزیر و گریزی نیست روی آورید، که این تیرها فرستادههای این قوم به سوی شماست. سوگند به خدا! بین شما با بهشت و دوزخ جز پلِ مرگ [فاصلهای [نیست، که شما را به بهشتِتان و آنان را به جهنمشان میرساند(15).(16)
ایّها الناس إنّ رسولَ اللّه صلیاللهعلیهوآله قال: مَن رآی سُلطانا جائرا مُستَحِلاًّ لِحَرمِ اللّهِ ناکِثا عَهدَه مُخالِفا لِسُنَّةِ رسُولِ اللّهِ یَعمَلُ فی عبادِاللّهِ بالأِثمِ و العُدوانِ فَلَم یُغَیِّر علَیه بِفعلٍ و لا قولٍ کانَ حقّا علَی اللّه أنْ یُدخِلَه مَدخَلَه...(17)(18)
... امّا بعد، فقد نزَلَ بِنا مِنَ الأمرِ ما قَد تَرَوْنَ. و إنَّ الدّنیا قد تَغَیّرت و تَنکَّرت، و أدبَرَ معروفُها و لَم یَبقِ مِنها إلاّ صُبابَةٌ کصُبابةِ الإناء، و خَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعیَ الوَبیل(19). ألا تَروْنَ إلیَ الحقّ لا یُعمَل به، و إلیَ الباطلِ لا یُتَناهی عنه، لیَرغبَ المؤمنُ فی لقاءِاللّه. فَإنّی لا اَرَی المَوتَ إلاّ سَعادة و الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما. النّاسُ عَبیدُ الدّنیا و الدّینُ لَعقٌ علی ألسِنَتِهِم، یَحُوطونَه ما دَرَّتْ مَعایِشُهم. فإذا مُحِّصوا بالبلاء قلَّ الدَّیّانون(20):
آیا به حق نمینگرید که به آن عمل نمیشود، و به باطل نگاه نمیکنید که از آن جلوگیری نمیشود؟ در چنین وضعی مؤمن باید به دیدار خداوند [که با شهادت حاصل میشود [رغبت داشته باشد. بنابر این من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و دل تنگی نمیبینم.
مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهاشان هست [لقلقه زبانی است نه از ته دل]. آن را نگه میدارند و دیندار هستند تا برای زندگیشان سود داشته باشد، اما وقتی که [با پیشامدهای دشوار [در بوته آزمایش قرار گرفتند دینداران کم میشوند.
این خطبه همانند بسیاری از سخنرانیهای امام حسین علیهالسلام در اوج بلاغت است. تشبیهات آن زنده، گویا و زیباست، همراه با مبالغهای مناسبِ حال که واقعیتها را ارائه میدهد و به وضوح وضع دنیا و مردم آن را مجسم میکند. بجاست یادآور شویم همین قدرت بیان و هنرمندی در ارائه معانی، خود یکی از علل حفظ و نقل و بر جا ماندن خطبهها یا اشعار زیباست.
9ـ از بزرگواری و کرامت حضرت ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام در حادثه غمانگیز کربلا، این است که در طول سفر، مکرّر به اشاره و تصریح همراهانش را در بازگشت به وطن خود آزاد گذاشت، حتی در شب عاشورا فرمود: و هذا اللیل قد غَشِیَکم فاتَّخِذوهُ جَمَلا... تاریکی شب شما را فرا گرفته آن را مرکبی برای خود بگیرید و به شهرهایتان بروید، که این قوم مرا میطلبند، اجازه رفتن به شما دادم. اما کسی نرفت. این آخرین امتحان اصحابِ کرام امام بود. پس از این موفقیت حضرت در پاسخ خواهرش زینب فرمود:
واللّهِ لقَد بَلَوتُهُم فَما وَجَدتُ فیهِم إلاّءَشْوَشَ الأقْعَس، یَستَأنِسونَ بالمَنِیَّة دونی استیناسَ الطِّفلِ الی مَحالبِ أُمِّه(21).
صمیمانه باید خطاب به آنان گفت: بأبی انتم و اُمّی. طِبتُم و طابَتِ الأرضُ الّتی فیها دُفِنتُم و فُزتُم فَوزا عظیما.
10ـ از برنامههای هدایتی حضرت امام حسین علیهالسلام در حادثه کربلا ـ و بخصوص در روز عاشورا ـ نصیحت دشمن بود که در هر فرصت مناسب انجام میداد، تا هم رأفت و رحمتش را که نشانی از رحمت الهی است به آنان نشان دهد، و هم بر آنان اتمام حجّت کند، و هم تبلیغات سوئی که وی را خروجکننده بر ضد حکومت اسلامی معرفی میکند (یعنی خارجی) خنثی کند.
روش امام در این هدایت و دلالت به وسیله تذکّر و پند دادن، بیدار کردن وجدان و شعور طبیعی، و گاه با سرزنش از پیمان شکنی و دنیاطلبی آنان انجام میگرفت، و به تعبیر قرآن با «موعظه حسنه».
اینک آخرین جملات از خطبه روز عاشورا، که عزت و شجاعت و روحیه حماسی حضرت را ارائه میدهد نقل میکنیم، و آن در پاسخ یکی از کوفیان دعوتکننده امام بود که گفت: ای حسین! چرا با پسرعمویت بیعت نمیکنی تا با تو به دلخواهت رفتار کنند و کوچکترین ناراحتی متوجه تو نشود.
امام حسین علیهالسلام در جواب فرمود: لا واللّه لا اُعطیهم بیَدی إعطاءَ الذّلیلِ و لا أفِرُّ مِنهم فِرارَ العَبید(22). یا عبادَ اللّه إنّی عُذتُ برَبّی و ربّکم أنْ تَرجُمون. اَعوذُ برَبّی و رَبِّکم مِن کلِّ مُتکبِّرٍ لا یُؤمِنُ بیَومِ الحساب(23)!
11ـ گفتیم از برنامههای حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام نصیحت و دلالت دشمن بود. باشد که غافلی آگاه و فریب خوردهای هشیار گردد. در همین راستا پس از اینکه سپاهیان عمرِ سعد آماده حمله شدند برای دومین بار حجت حق سخنرانی کرد. در این گفتار بعد از امر به سکوت دشمن، پیمانشکنی آنان را یادآور شد، و آثار سوءِ حرامخواری را ذکر کرد و به جنایت بزرگی که میخواهند مرتکب شوند توجه داد و به شماتت آنان پرداخت و بالاخره فرمود:
اَلا! اِنَّ الدَّعِیَّ بنَ الدَّعِیّ قد رَکَزَ بَینَ اثْنَتَینِ بینَ السِّلَّةِ والذِّلَّة و هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة. یَأبَی اللّهُ لَنا ذلکَ وَ رَسُولُه و المُؤمِنونَ و حُجورٌ طابَت و طَهُرت و أُنوفٌ حَمِیَّةٌ و نُفوسٌ أبِیَّةٌ مِن اَنْ نُؤثِرَ طاعةَ اللِّئام علی مَصارِعِ الکِرام. ألا إنّی قد أعذَرتُ و أنذَرتُ. ألا إنّی زاحِفٌ بهذِهِ الأُسرَةِ علی قِلّةِ العَدد و خِذلانِ الناصِر(24).
بدانید که این حرامزاده [ابن زیاد] فرزند حرامزاده مرا در بین دو راه قرار داده: نبرد و شمشیرزنی یا تحمل ذلّت و خواری؛ و ذلّت از ما بسیار دور است. خدا و رسولش و مؤمنان همگی از اینکه ذلّت و پستی را بپذیریم نا راضیاند و امتناع میکنند؛ و دامنهای پاک مادران و [پدران] با غیرتی که زیر بار ظلم نمیروند و نفوسی که به دنائت و پستی تن در نمیدهند از اینکه سر سپردگی به ناکسان و اطاعت از لِئام را بر قتلگاههای بزرگمردان برگزینیم رضایت نمیدهند.
آگاه باشید که من عذر خود را آشکارا گفتم و بر من گناهی نیست، و شما را از سرانجام کارتان آگاه کردم و بر حذر داشتم. بدانید که من و خانوادهام با وجود کمی عدد و یاری نکردن یاور [دعوتکننده]، برای جهاد آمادهام [و به میدان شهادت رونده].
سپس حضرت با استشهاد به چند بیتِ حماسی پیروزی معنوی خود را ـ با وجود شکست ظاهری ـ ابراز کردند، و آینده ننگین و ذلّتباری که در انتظار آن نامردان کافرپیشه است به آنان گوشزد فرمودند، و در پایان دست دعا برافراشته نفرینشان کردند و بدین گونه تَبرّی خود را از آن پلیدان دوزخی اظهار داشتند.
12ـ از رذالت و بیشرافتی لشکر ابن سعد این که چون جنگآوری و دلاوری امام حسین علیهالسلام را دیدند بر آن شدند که از غیرت و حمیّت حضرت سوء استفاده کنند، بدین جهت شیطنت کرده به خیمههای اهل بیت و حریم الهی حمله بردند. در این هنگام حضرت به آنان توجه کرده فرمودند:
یا شیعةَ آلِ ابی سُفیان: اِنْ لَم یکُن لَکم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فکونوا أحرارا فی دُنیاکم، وَ ارْجِعوا الی أحسابِکم اِن کُنتُم عُرُبا کما تَزعُمون... اَنا الَّذی اُقاتِلُکُم و تُقاتِلونی و النِّساءُ لَیسَ عَلیهِنّ جُناحٌ، فَامنَعوا عُتاتَکُم عَنِ التعرُّضِ لِحَرمی ما دُمتُ حَیّا(25):
چون این سخن گفته شد شِمر پرسید: ای حسین چه میگویی؟ و جواب شنید:
منم که با شما جنگ میکنم و شما هم با من میجنگید. بانوان [در خیمهها] گناهی ندارند. پس تا زندهام این تجاوزکاران ظالم را از دستبرد به حرَم من باز دارید.
شمر گفت: فرزند فاطمه! این حق را به تو میدهم، و سپاهیان را از حمله به خیمهها بازداشت و گفت: به خود او حمله برید، که به جان خودم او همتایی بزرگوار و هماوردی مردانه است(26).
اینک که ما بر فراز قلّه زمان، پس از 1362 سال به این حادثه تاریخی مینگریم، بیش از زمان وقوع به عظمت آن که از بزرگی و بزرگواری قهرمانش ناشی شده پی میبریم، و میتوانیم بهتر آن را ارزیابی کنیم و نکتهها فرا گیریم تا زندگی فردی و جمعی، فرهنگی و سیاسی خود را بهتر از آن کنیم که هست.
بازنگری و تأمّل در گفتار سرور شهیدان که همواره با کردار توأم بود ما را در تشخیص درستِ وظایف، ایمان قاطع به هدف، خلوص نیّت، صبر و پایداری در انجام دادن تکلیف یاری میکند، و فضایل اخلاقی مانند حُرّیت و آزادگی، عزّت و ارجمندی، شجاعت و دلیری، مبارزه با فساد و ظلمِ حاکمان را به ما میآموزد.
آیا ممکن است مرثیهخوانان و مدّاحان مذهبی به این نکات آموزنده و متن سخنان حضرت هم به قدر ذکر مصائب توجه فرمایند تا تبعیت جامعه از آن امام مفترض الطاعه افزونتر گردد؟
آیا نقل مطالبی احیانا ضعیف یا نادرست ـ به صِرف اینکه نوشته یا گفتهاند ـ برای گریاندن مستمعان مورد رضایت سیدالشهداء علیهالسلام است یا تعلیم اهداف عالی آن حضرت که از گفتارشان برمیآید؟
آیا زمان آن نرسیده تا از مجالس روضهخوانی برای ارتقای فرهنگ و شعور دینی مردم به صورت بهتری استفاده کنیم؟
عن الصادق علیهالسلام قال: خَرج الحسینُ بن علی علیهالسلام علی أصحابِه فقال: ایُّها الناس! إنَّ اللّهَ جَلَّ ذکرهُ ما خلقَ اِلاّ لیَعرِفُوه، فإذا عَرفوه عَبدوه، فإذا عَبدوه إستَغنَوا بعبادَتِه عَن عِبادةِ مَن سواه. (سفینة البحار 2/181)
از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که امام حسین علیهالسلام به اصحابش فرمود: ای مردم! خدای تعالی بندگان را جز برای این که نسبت به او معرفت پیدا کنند نیافرید. در نتیجه هنگامی که او را شناختند به پرستش او میپردازند، و چون او را پرستیدند به این وسیله از عبادت غیر او بینیاز میشوند.
1- قصص / 88.
2- برای شرح این مطالب رک: محمّد رضا حکیمی، امام در عینیت جامعه، گفتار نخست.
3- در باره تحلیل تاریخی و سرانجام این دو قیام رک: محمّد کاظم خواجویان، تاریخ تشیّع، جهاد دانشگاهی مشهد، چاپ گوتمبرگ، 1376، 54-60.
4- به واسطه تقارن سال 1381 شمسی با عاشورای محرم 1423 و 1424 قمری، مقام معظم رهبری ـ دامت برکاته ـ در پیام نوروزی خود فرمودند: «جا دارد که ما امسال را سال عزت و افتخار حسینی بدانیم».
5- برای آگاهی از این رویدادها در منابع کهن رک: محمّد بن علی بن اعثم کوفی (م. 314 ق)، الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد مستوفی هروی (سده ششم)، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، «بیعت خواستن یزید از امام حسین(ع)، 819-830.
6- محمّد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی علیهالسّلام از مدینه تا کربلا، چاپ پنجم، 1364، ص 12. در موارد دیگر نیز مأخذ ما همین کتاب است که از چند مأخذ کهن سخنان امام را نقل میکند.
7- همان، 18.
8- بنا بر رسم عرب که بعضی جملههای مهم و معروف را تلخیص کرده به نامی میخواند مقصود از «استرجاع» جمله «انا للّه و انّا الیه راجعون» است، همین طور «بسم اللّه الرحمن الرحیم» را «بسمله» و «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه» را «حَوقَله» مینامد.
9- در قرآن مجید نیز به همین معنی استعمال شده: زخرف / 89.
10- سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 32.
11- همان، 36. متن وصیتنامه در مقتل خوارزمی (1/188) نقل شده است.
12- العَمْر: الحیاة، الدین و منه لَعَمری فی القسَم ای لَدینی (سعید الخوری، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد).
13- تمام نامه در این کتابها آمده: تاریخ الرسل و الملوک 7/235؛ الکامل ابن اثیر 3/267؛ الإرشاد 204؛ مقتل خوارزمی 1/195؛ سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، 57.
14- لُهوف، 53؛ مثیر الأحزان، 21. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 63. در این کتاب که مأخذ نویسنده در نقل سخنان امام و نه ترجمه آنهاست جمله اول خطبه چنین ترجمه شده: «مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردنبند که لازمه گردن دختران است» ص 65.
15- همان، 257.
16- منزل: جای نزول و فرود آمدن کاروان. یادآور میشود امام و حُرّ هر دو در این محل فرود آمده بودند. در فرصتی که دست داد حضرت این سخنان را بیان کردند.
17- طبری، 7/300؛ کامل ابن اثیر 3/280؛ خوارزمی 1/234؛ انساب الأشراف 3/171؛ به نقل از: سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 148.
18- نویسنده به خاطر دارد سالها پیش از انقلاب اسلامی عین جملات حضرت توسط دینداران انقلابی به صورت اعلامیه نوشته و پنهانی پخش میشد تا شاهدی بر لزوم مبارزه با شاه باشد؛ و این است نمونهای از تأثیر سخنان شورانگیز امام تا زمان ما.
19- وَبیل: چراگاه ناگوارنده (عبدالرحیم صفی پور، منتهیالأرب فی لغة العرَب).
20- تحف العقول، به تصحیح علی اکبر غفّاری، شعبان 1384، 249-250 با اندک تفاوت لفظی. طبری، 7/300؛ مقتل خوارزمی 512. به نقل از سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، 180.
21- سخنان حسین بن علی(ع) از مدینهتا کربلا، 202-204.
22- انساب الأشراف، 3/188. به نقل از مأخذ پیشین، 229.
23- دُخان / 20؛ غافر / 27 (با اندک تغییر در صیغه فعل).
24- این سخنرانی طولانی ـ که ما چند سطر مناسب با موضوع مقاله را از آن برگزیدیم ـ در کتابهای تحف العقول و لهوف و مقتل خوارزمی و آثار دیگر آمده. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 237.
25- مقتل خوارزمی، 2/33. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 320.
26- همان، 322.
خدمتگزاری به مردم در سیره و سخن امام حسین علیه السلام
Posted On at در ۱:۵۳ by نویسندهپدیدآورنده: عبد الکریم پاکنیا ،
،
یکی از مهمترین آموزههای قرآن و اهل بیت علیهم السلام خدمتبه مردم و نیازمندان جامعه است . از دیدگاه مکتب حیاتبخش اهل بیت علیهم السلام خدمتگزاری به افراد جامعه، حد و مرزی ندارد و یک دین باور حقیقی در تمام صحنههای زندگی با الهام از رهبران آسمانی خویش میکوشد تا باری را از دوش دیگران بردارد و خدمتی را به بشر ارائه کند; گر چه فرد مخدوم، هم کیش او نباشد، البته خدمتبه اهل ایمان اهمیت ویژهای دارد .
امام حسین علیه السلام با تاکید بر این باور وحیانی میفرماید:
«اعلموا ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلاتملوا النعم فتتحول الی غیرکم; (1) بدانید نیازمندیهای مردم که [به شما مراجعه میکنند] از نعمتهای الهی است پس نعمتها را افسرده نسازید [یعنی مبادا با رنجاندن مردم نیازمند کفران نعمت کنید] که این وظیفه خدمت رسانی به دیگران محول خواهد شد .»
بزرگ رهبر جهان اسلام حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در پیامی جهانی به پیروان خود چنین رهنمود میدهد:
«ایما مسلم خدم قوما من المسلمین الا اعطاه الله مثل عددهم خداما فی الجنة; (2) هر مسلمانی که به گروهی از مسلمانان خدمت کند خداوند متعال به تعداد آنان، خدمتگزارانی را در بهشتبه او عطا خواهد کرد .»
اساسا یکی از مهمترین آرزو و درخواستهای ائمه اطهار علیهم السلام از خداوند متعال توفیق خدمتگزاری به مردم بوده است و آنان این خواسته ارزشمند خویش را در قالب دعاها و سخنان گهربار خویش ابراز مینمودند . امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق با پروردگار متعال چنین نجوا میفرماید:
«واجر للناس علی یدی الخیر ولاتمحقه بالمن (3) ; خداوندا! انجام کارهای خیر را برای مردم، به دست من اجرا کن و خدمات نیکم را با منت گزاری ضایع مگردان .»
رفع نیاز حاجتمندان و کمک به ارباب رجوع، از نکات قابل توجهی است که در جوامع حدیثی و منابع فقهی بخشهای مستقلی برای آن منظور شده است . «قضاء حاجة المؤمن» ، «خدمة المؤمن» ، «الاهتمام بامور المسلمین» ، «الطاف المؤمن و اکرامه» برخی از عناوین این ابواب است . در متن این گفتارهای سودمند، افزون بر ثوابهای اخروی خدمت رسانی، به نتایج پربار این صلتخداپسندانه در دنیا نیز اشاره شده است . در یکی از همین روایات، حضرت سیدالشهداء علیه السلام به خدمتگزاران راستین به مردم نوید میدهد:
«من نفس کربة مؤمن فرج الله عنه کرب الدنیا والاخرة (4) ; هر کس اندوهی رااز دل یکی از اهل ایمان بزداید، خداوند متعال غصههای دنیا و آخرت او را از میان برداشته [مشکلاتش را حل خواهد نمود ].» بنابراین خدمت رسانی در جامعه اسلامی، بویژه از سوی کارگزاران و مسئولان و صاحبان قدرت و مال و متنفذان، امری لازم و ضروری است . و شایسته است که هر مسلمان وظیفه شناس و مسئولیتپذیر در هر پست و مقامی که باشد در امر خدمت رسانی همت نماید و تلاش خود را مضاعف گرداند .
خاطر ناشاد را دلشاد کردن همت است
باغ آفت دیده را آباد کردن همت است
صید مرغان حرم کردن ندارد افتخار
طایری را از قفس آزاد کردن همت است
نان بریدن شیوه مردان والا نیست، نیست
نان برای نوع خود ایجاد کردن همت است
در زمان ناتوانی یاد یاران فخر نیست
روز قدرت از ضعیفی یاد کردن همت است
در این نوشتار سعی شده که عمل مقدس خدمت رسانی در سیره و سخن شاخصترین الگوی خدمتگزاران، یعنی حضرت سیدالشهداء علیه السلام بررسی شده و برخی از زیباترین رفتارها و گفتارهای آن خادم راستین امت اسلام و جامعه بشری به خوانندگان بزرگوار عرضه شود; زیرا آن حضرت، پناه بیپناهان، دستگیر یتیمان و اسوه کامل خدمتگزاران است . حضرت مهدی علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به آن بزرگوار میفرماید:
«کنت ربیع الایتام وعصمة الانام وعز الاسلام ومعدن الاحکام وحلیف الانعام; [ای جد بزرگوار!] تو بهار یتیمان، حافظ وپناه مردم، مایه سرافرازی اسلام، کانون احکام و معارف الهی و هم پیمان بخشش و احسان بودی .»
آری امام حسین علیه السلام نمونه بارز خدمتگزاری و خدمت رسانی به مردم دردمند بود، او با اعمال و رفتار خویش نه تنها گرهی رااز زندگی گرفتاران باز میکرد بلکه چگونه خدمت کردن به دیگران را به علاقهمندان خویش و بشر دوستان عالم عملا آموزش میداد .
آداب خدمت رسانی
در سیره امام حسین علیه السلام در زمینه خدمت رسانی نکات ظریفی وجود دارد که دقتبیشتر خادمان دلسوز را میطلبد . توجه به شخصیت و حیثیت افراد در امر خدمت رسانی از مهمترین ویژگیهایی است که شایان توجه میباشد; چرا که اگر در ضمن اجرای نیکی و احسان و کمک به ارباب رجوع به عزت نفس و آبروی افراد بیتوجهی شود، نه تنها عمل خدمت رسانی نتیجه مثبت نخواهد داد بلکه مایه انزجار و نفرت نیز خواهد بود . دراین صورت شیرینترین ثمره خدمتبه تلخترین خاطرهها تبدیل خواهد شد; به همین جهت، حضرت سیدالشهداء علیه السلام به این نکته لطیف توجه خاصی داشت و در مواجهه با نیازمندان این شیوه را رعایت میکرد . دو نمونه از رفتار آن حضرت را در این زمینه با هم میخوانیم:
1 . روزی شخصی از انصار برای حل مشکل خود به پیشگاه آن بزرگوار آمد . او هنوز لب به سخن نگشوده بود که امام علیه السلام از چهره نگران و سیمای گرفته او، دردها و رنجهای درونیاش را دریافت و به وی فرمود:
«یا اخا الانصار صن وجهک عن بذلة المسالة وارفع حاجتک فی رقعة فانی آت فیها ما سارک انشاءالله; ای برادر انصاری، خواستهات را به صورت شفاهی مطرح نکن . خواسته خود را در کاغذی بنویس تا انشاءالله من با انجام دادن آن، موجبات خوشحالی تو را فراهم آورم .»
او نیز در نامهای چنین نوشت:
«یااباعبدالله، من به فلانی پانصد دینار بدهکارم و او مرا تحت فشار قرار داده، با او صحبت کن تا به من مهلت دهد .»
امام نامهاش را مطالعه کرده و سپس به درون منزل رفت و کیسهای حاوی هزار دینار آورد و به مرد انصاری داد و به او فرمود:
«پانصد دینار آن را به طلبکار خود پرداخت کن و بابقیه این پول به زندگیات سامان ده .»
و در ادامه افزود:
«ولاترفع حاجتک الا الی احد ثلاثة: الی ذی دین، او مروة، او حسب، فاما ذوالدین فیصون دینه واما ذوالمروة فانه یستحیی لمروته واما ذوالحسب فیعلم انک لم تکرم وجهک ان تبذله له فی حاجتک فهو یصون وجهک ان یردک بغیر قضاء حاجتک (5) ; [ای برادر، اگر روزی گرفتار شدی] مشکل خود را به جز برای سه کس اظهار نکن:
1 . افراد دیندار; 2 . جوانمرد; 3 . انسانهایی که شرافتخانوادگی دارند .
دیندار برای حفظ دین خود [به تو یاری میرساند] و جوانمرد به سبب مردانگی خود حیا میکند [و به کارت رسیدگی میکند] و فرد اصیل و شریف نیز میداند که تو با رفتن نزد او از آبرویت مایه گذاشتهای و برای انجام دادن خواستهات کوشیده، آبرو و شخصیت تو را حفظ میکند .»
2 . روزی مردی بینوا که بر اثر فشار زندگی جانش به لب رسیده و دستش از همه جا کوتاه شده بود به امید رسیدن به نوایی به مدینه آمد . او در آنجا از کریمترین و سخیترین فرد سؤال کرد .
به او گفته شد: حسین بن علی علیه السلام شریفترین و سخیترین فرد مدینه است . مرد بینوا در جستجوی آن امام بزرگوار به مسجد آمد و حضرت را در حال نماز دید . او در همان جا با خواندن ابیاتی خواستهاش را مطرح نمود:
«لم یخب الان من رجاک و من
حرک من دون بابک الحلقة»
«تا به حال ناامید و مایوس نشده هر کسی که به تو امید بسته و درب خانهات را کوبیده است .»
«انت جواد وانت معتمد
ابوک قد کان قاتل الفسقة»
«تو بخشندهای و تو مورد اعتمادی و پدرت نابود کننده افراد فاسق و تبهکار بود .»
امام حسین علیه السلام بعد از شنیدن سخنان وی رو به قنبر کرد و فرمود:
«آیا از مال حجاز چیزی بجای مانده است؟» قنبر گفت: «بلی، چهار هزار دینار داریم .» امام فرمود: «قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و نیازمندتر است .»
سپس امام به منزل رفت و ردای خود را - که از برد یمانی بود - از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و از لای در به آن مرد نیازمند داد و اشعار او را نیز با ابیاتی چنین پاسخ فرمود:
«خذها فانی الیک معتذر
واعلم بانی علیک ذوشفقة»
«اینها را از من قبول کن، من از تو عذر میخواهم و بدان که من برای تو مهربان هستم .»
«لو کان فی سیرنا الغداة عصا
امستسمانا علیک مندفعة» «اگر امروز قدرت و حکومتی داشتیم و دست ما بازتر بود، مطمئنا آسمان جود و رحمت ما بر تو ریزش میکرد .»
«لکن ریب الزمان ذوغیر
والکف منی قلیلة النفقة»
«ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی و تغییر است و بخشش من اندک شده است .»
مرد نیازمند هدایای امام را از لای در گرفت و گریست . امام پرسید: «آیا عطای ما را کم شمردی؟» گفت: «نه، هرگز بلکه به این نکته میاندیشم که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد (6) ! !»
رفتار دلپذیر
اگر در مواردی انسان نتواند نیاز حاجتمندی را برآورد، شایسته است که او را با زبان خوش و رفتاری دلانگیز راضی کند; چرا که برای خدمتگزار وظیفه شناس همیشه کمک مالی به درماندگان ممکن نیست; ولی او میتواند با رفتار دلپذیر خود، مرهمی بر زخم دردمندان، بگذارد; همچنان که رسول گرامی اسلام میفرماید:
«انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم باخلاقکم; (7) شما هرگز نمیتوانید همه مردم را با بذل مال [راضی کرده] و گشایشی در زندگی بر ایشان ایجاد کنید ولی با اخلاق خوشتان آنان را خشنود کنید .»
بر همین اساس، حضرت امام حسین علیه السلام گاهی که برایش رفع گرفتاری مستمندان مقدور نبود با گشاده رویی و رفتاری خوشایند مراجعان را راضی میفرمود . یکی از این مصادیق را مرور میکنیم:
آن حضرت نشسته بود که فرد نیازمندی به آن بزرگوار مراجعه کرد و اظهار داشت: ای پسر رسول خدا، به دادم برس! فلان شخص از من طلبکار است و میخواهد مرا زندانی کند . امام حسین علیه السلام فرمود: «والله ما عندی مال اقضی عنک; به خدا قسم! الان هیچ پولی ندارم که بدهی تو را پرداخت نمایم .»
مرد بدهکار گفت: «پس لااقل با او گفتگو کن شاید رایش عوض شود .»
امام فرمود: «من هیچ گونه آشنایی با طلبکار تو ندارم، اما از پدرم امیرمؤمنان علیه السلام شنیدم که میگفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «من سعی فی حاجة اخیه المؤمن فکانما عبدالله تسعة الاف سنة، صائما نهاره، قائما لیله; (8) هر کس در راه حل مشکل برادر ایمانی خود تلاش نماید چنان است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده در حالی که روزها را روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانیده باشد .»
به همین جهت اگر نتوانیم خدمتی به نیازمندان بکنیم، رفتار خوشایند، میتواند تا حدودی از دردهای درونی افراد رنجور کاسته و موجب آسایش خاطر آنان باشد . شاعری خوش ذوق این نکته را چنین ترسیم کرده است:
آرزو دارم که گر گل نیستم، خاری نباشم
باربرداری زدوشی نیستم باری نباشم
گر چه نتوانم ستانم حق مظلومی ز ظالم
باری این خواهم که همکار ستمکاری نباشم
نیستم گر نوشدارویی برای دردمندی
نیز بابی دست و پایی نیش جراری نباشم
امام حسین علیه السلام و بیماران نیازمند
عیادت از بیماران نیازمند از ویژگیهای مهم سالار شهیدان بود . آن حضرت با ملاقات آنان علاوه بر دلجویی و تسکین آلام روحی و جسمی بیماران و دردمندان، به مشکلات مادی و اقتصادی آنان نیز رسیدگی میکرد; چرا که مریضهای فقیر و مستمند بیش از آنکه در اندیشه سلامتی خود باشند به فکر بدهکاریها و نیازهای مادی خود هستند و این مشکل از نظر روحی و روانی شدیدا آنان را میآزارد . به همین جهتبر افراد توانمند و مرفه جامعه مسلمین لازم است که به این موارد توجه بیشتری داشته باشند و همچنان که در فکر رفاه و آسایش خود و خانوادههایشان هستند در اندیشه این گروه دردمند نیز باشند .
«ابن شهر آشوب» مینویسد:
«روزی امام حسین علیه السلام به ملاقات بیماری بدهکار به نام اسامة بن زید رفت . او در بستر بیماری آه و زاری میکرد و مکرر میگفت: ای وای از دست غم و اندوه! حضرت از او پرسید: چه اندوهی داری؟ اسامة گفت: بدهکارم و غم و غصه شصت هزار درهم قرض، تمام وجودم را فرا گرفته است . امام حسین علیه السلام فرمود: ناراحت نباش! من بدهیهای تو را پرداخت میکنم . اسامة گفت: میترسم قبل از پرداختبدهیهایم بمیرم . حضرت فرمود: من تمام بدهی هایت را قبل از مرگ تو میپردازم .
حضرت اباعبدالله علیه السلام همچنان که وعده داده بود قبل از مرگ اسامة تمام قرضهای وی را پرداخت (9) .»
خدمتبه ضعیفان و یتیمان
امام حسین علیه السلام بسان همه پیشوایان معصوم در خدمت رسانی به محرومان و یتیمان، برنامه ویژهای داشت و آن حضرت منتظر نمیماند که یتیمی به او مراجعه کرده، نیازهایش را بازگو کند . سرور آزادگان جهان برای رسیدن به درجات خدمتگزاران حقیقی، خود پیشقدم میشد و به طور ناشناس و در دل شبهای تاریک به رفع مشکلات یتیمان، بیوه زنان و محرومان جامعه میپرداخت . او همچون پدر ارجمندش حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام آن چنان در این امر مهم اهتمام داشت و کار خود را به صورت غیر محسوس انجام میداد که تا قبل از شهادتش مردم عادی از یتیم نوازی و خدمات محرومیت زدایی آن جناب آگاهی نداشتند .
«شعیب بن عبدالرحمن خزاعی» در این زمینه میگوید: «بعد از حماسه عاشورا، مردان قبیله بنی اسد - هنگامی که خواستند جسد مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام را دفن کنند - بر دوش آن حضرت، اثر زخمی یافتند که کاملا از جراحتهای جنگی متفاوت بود; زخم کهنهای بود که هیچ شباهتی به زخمهای روز عاشورا نداشت . از امام سجاد علیه السلام در این مورد سؤال کردند . آن حضرت در پاسخ فرمود:
«هذا مما ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الارامل والیتامی; (10) این زخم بر اثر حمل کیسههای غذا و به دوش کشیدن هیزم به خانههای بیوه زنان و یتیمان است .»
شهریاری که به شب برقع پوش
میکشد بار گدایان بر دوش
ناشناسی که به تاریکی شب
میبرد نان یتیمان عرب
خدمتبه قدر معرفت
در سیره امام حسین علیه السلام خدمت رسانی به هر کسی به اندازه معرفت اوست . زیرا پرسودترین سرمایه هر کسی گوهر معرفت و علم و ادب است و تمام امور زندگی و فلسفه خلقت انسان برای وصول به این مقام است و این سرمایه جاویدان - برخلاف سرمایههای مادی - در دنیا و عقبی با انسان همراه است .
همچنان که گفتهاند:
گوهر معرفتآموز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
شخصی به حضور پیشوای سوم آمد و عرض کرد: «ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، من خون بهایی را عهدهدار شدهام اما در پرداخت آن ناتوانم . به ناچار پیش خود فکر کردم این مشکل را با کریمترین مردم عصر در میان بگذارم و هر چه جستجو کردم کریمتر از شما نیافتم .»
امام علیه السلام به او فرمود: «ای برادر! من سه سؤال از تو میکنم; اگر یکی را پاسخ دادی 13 بدهیات را میپردازم و اگر دو تا را جواب گفتی 23 و اگر همه را صحیح پاسخ دادی تمام بدهیات را خواهم پرداخت!!!»
مرد ناتوان با لحنی عاجزانه گفت: «ای فرزند رسول الله! آیا شخصی مثل شما - که از خاندان علم و شرف و فضیلت هستی - از کسی مثل من سؤال میکند؟!»
امام حسین علیه السلام فرمود: «بلی، از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: المعروف بقدر المعرفة، نیکی [و خدمتبه دیگران] به قدر معرفت [آنها] ست .»
مرد گفت: «در این صورت هر چه میخواهی بپرس!» و امام با آن مرد چنین گفتگو کرد:
- «کدام عمل، فضیلتبیشتری دارد؟»
- «ایمان به خدا»
- «راه نجات از هلاکت چیست؟»
- «اعتماد به خدا»
- «آرایش و زیبایی حقیقی افراد در چیست؟»
- «علم و دانشی که با حلم و بردباری توام باشد .»
- «اگر آن نبود؟»
- «ثروتی که با انصاف و مروت همراه باشد .»
- «اگر آن هم نبود؟»
- «فقر و محرومیتی که با صبر و پایداری تحمل شود .»
- «اگر آن هم نباشد؟»
- «در این صورت بهتر استبلایی از آسمان آمده، چنین فردی را نابود کند که او شایسته همین است .»
در اینجا امام حسین علیه السلام خندید و مبلغ هزار دینار به وی عطا کرد . آنگاه انگشتر مبارکش را که نگینی به ارزش دویست درهم داشتبه عطایش افزود و فرمود: «یا اعرابی! اعط الذهب الی غرمائک واصرف الخاتم فی نفقتک; ای مرد عرب، طلا رابه طلبکارانتبده و انگشتر را در مصارف شخصی خود خرج کن .»
مرد بدهکار با خوشحالی تمام هدیه امام را گرفت و در حالی که آیه «الله اعلم حیثیجعل رسالته» را قرائت میکرد، از حضور امام حسین علیه السلام مرخص شد . (11)
هشدار به مسئولان
سرور آزادگان جهان، اندکی قبل از هلاکت معاویه، در خطبهای حساس و تاریخی در سرزمین منا به مسئولان جامعه اسلامی و عالمان و حاکمانی که در اجتماع نقش مؤثری دارند، اما در مورد خدمت رسانی به فقرا، محرومان و نیازمندان جامعه کوتاهی میکنند سخنانی هشدار دهنده بیان میفرماید و نکات مهمی را در این زمینه به آنان یادآور میشود .
آن حضرت در بخشی از سخنان خود به تضییع حقوق مستضعفان و محرومان جامعه اشاره میفرماید و از بیتوجهی مسئولان جامعه به مسائل خدماتی انتقاد میکند و میفرماید:
«فاما حق الضعفاء فضیعتم واما حقکم بزعمکم فطلبتم، فلا مالا بذلتموه، ولا نفسا خاطرتم بها للذی خلقها و لاعشیرة عادیتموه فی ذات الله، انتم تتمنون علی الله جنته ومجاورة رسله وامانا من عذابه؟! ;
[شما ای بزرگان و مسئولان جامعه!] حق ضعیفان را پایمال نمودید و آنچه را که حق خود تصور میکردید طلب کردید ولی در راه خدا نه مالی بخشش کردید و نه جانتان را به مخاطره انداختید و نه از اقوام و بستگان خود برای رضای خدا بریدید . آیا [با این پرونده سیاه و اعمال زشت] بهشتخداوند و همجواری پیامبران او را آرزو میکنید و با این حال میخواهید از عذاب خدا در امان بمانید؟!»
سالار شهیدان در فراز دیگری از کلمات بیدارگرانه و کوبنده خود به وضعیت اسف بار و نابسامان مستضعفان و بیچارگان میپردازد و میفرماید:
«وقد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون وانتم لبعض ذمم آبائکم تقرعون وذمة رسول الله مخفورة، و العمی والبکم والزمن فی المدائن مهملة لاترحمون و لافی منزلتکم تعملون ولامن عمل فیها تعنون وبالادهان والمصانعة عند الظلمة تامنون; (12)
شما میبینید که پیمانهای الهی شکسته میشود ولی هیچ فریاد نمیکشید در حالی که برای بعضی از پیمانهای پدرانتان آشفته خاطر میشوید . اینک پیمانهای رسول خدا صلی الله علیه و آله مورد بیاعتنایی قرار گرفته و نابینایان، اشخاص کر و زمینگیر در همه شهرها بیسرپرست ماندهاند، به آنان رحم نمیکنید و مطابق شان و منزلتخود عمل نمیکنید و به کسانی که در این راه خدمت میکنند توجه نمیکنید و با چرب زبانی و سازش با ستمکاران خود را در حاشیه امن قرار دادهاید .»
امام حسین علیه السلام خودداری از رسیدگی به محرومان و نیازمندان را از بدترین صفات حاکمان میدانست و همواره میفرمود:
«شر خصال الملوک: الجبن من الاعداء والقسوة علی الضعفاء والبخل عند الاعطاء; (13) بدترین صفات حاکمان، ترس از دشمنان، قساوت بر ضعیفان و خودداری از بخشش در موقع عطا میباشد .»
آن حضرت علاوه بر حمایتهای عملی خویش از محرومان جامعه بر ضرورت خدمت رسانی به نیازمندان تاکید کرده، در گفتارها و اشعارش این اعتقاد خود را ابراز مینمود .
نمونهای از اشعار آن بزرگوار را میخوانیم:
«اذا جادت الدنیا علیک فجدبها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت»
«آنگاه که دنیا به تو روی خوش نشان داد [و برایت امکاناتی فراهم شد] تو هم از آن به نفع نیازمندان و مستمندان بهره گیر، قبل از آنکه از دستتبیرون رود .»
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
ولا البخل یبقیهااذا ما تولت»
(14) «نه بخشش تو آن را - هر گاه به تو روی آورد - از بین خواهد برد و نه بخل تو، آن را - هر گاه به تو پشت کند - باقی خواهد گذاشت .»
آثار خدمتگزاری
حضرت حسین بن علی علیه السلام برای توسعه امر خدمترسانی در جامعه، مردم را از آثار این امر مقدس آگاه کرده، میفرماید:
«فمن تعجل لاخیه خیرا وجده اذا قدم علیه غدا ومن اراد الله تبارک وتعالی بالصنیعة الی اخیه کافاه بها فی وقتحاجته وصرف عنه من بلاء الدنیا ما هو اکثر منه ومن نفس کربة مؤمن فرج الله عنه کرب الدنیا والآخرة; (15) هر کس برای نیکی [و خدمترسانی] به برادر خود بشتابد فردا نتیجه آن را خواهد دید و کسی که برای خدا به برادر دینی خود یاری نماید خداوند او را به هنگام نیازمندی یاری خواهد کرد و بیشتر از آن او را از بلاها و گرفتاریها دور خواهد ساخت و آن کسی که اندوه و غم را از دل مؤمنی بر طرف نماید، خداوند متعال غم و غصههای دنیا و آخرت [او] را برطرف خواهد نمود .»
مهمترین شرط خدمتگزاری
در خدمتگزاری به مردم یک شرط اساسی وجود دارد که بدون آن عمل نیک، ارزش واقعی خود را از دستخواهد داد و آن اینکه خدمتبه مردم باید از راه صحیح و پاکیزه انجام پذیرد . و بر اساس تقوا و پاکدامنی و برای خدا باشد وگرنه خدمت رسانی به خاطر مقاصد نفسانی و هواهای شیطانی هیچ گونه تاثیری نخواهد داشت; چرا که عمل خیر باید از راه خیر و نیک انجام پذیرد; همچنان که خداوند متعال میفرماید:
«انما یتقبل الله من المتقین» (16) ; «خداوند متعال فقط از پرهیزگاران [اعمال نیک] را میپذیرد .»
در این راستا امام حسین علیه السلام رهنمودهای ارزندهای به جامعه بشری عرضه نموده است . هنگامی که به آن حضرت خبر دادند «عبدالله بن عامر» - از کارگزاران بنی امیه - چنین و چنان صدقه داده و عده زیادی برده آزاد کرده است، امام علیه السلام فرمود:
«مثل عبدالله بن عامر همانند کسی است که از حاجیان و راهیان خانه خدا سرقت کرده و سپس اموال دزدی را صدقه میدهد .» آنگاه افزود:
«انما الصدقة الطیبة صدقه من عرق فیها جبینه واغبر فیها وجهه; صدقه پاکیزه، صدقه کسی است که در راه کسب آن پیشانیاش عرق کرده و صورتش غبارآلود شده است .»
وقتی از امام صادق علیه السلام سؤال شد: «منظور حضرت سید الشهداء علیه السلام چه کسی بوده است؟» فرمود: «علی بن ابی طالب علیه السلام .» (17)
پینوشت:
1) مستدرک الوسائل، ج12، ص369 .
2) اصول کافی، باب خدمتبه مؤمن، ح1 .
3) صحیفه سجادیه، دعای 20 .
4) کشف الغمه، ج2، ص29 .
5) تحف العقول، ص247 .
6) بحارالانوار، ج44، ص190 .
7) الاختصاص، ص225; میزان الاعتدال، ج2، ص429 .
8) بحارالانوار، ج71، ص315 .
9) مناقب آل ابی طالب، ج3، ص221 .
10) همان، ج4، ص66; بحارالانوار، ج44، ص190 .
11) بحارالانوار، ج44، ص196 .
12) تحف العقول، ص237 و 238 .
13) العوالم، الامام الحسین علیه السلام، ص62 .
14) المناقب، ج4، ص66 .
15) کشف الغمه، ج2، ص29 و 30 .
16) مائده/27 .
17) دعائم الاسلام، ج2، ص329; مستدرک الوسائل، ج7، ص244 .
آیات اخلاق در سیمای حسینی (ع)
Posted On at در ۱:۴۷ by نویسنده
پدیدآورنده:عباس کوثری،
،
به حُسن خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد
ترا در این سخن، انکار کارما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمدهاند
کسی به حُسن و ملاحت، به یارما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکّه صاحب عیار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کِلْک صُنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
بسوخت «حافظ» و ترسم که شرح قصّه او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
است که خداوند آن را برایش برگزیده است. او چنان است که خود فرمود:
سَبَقْتُ العالمین الی المعالی؛
بحُسنِ خلیقةٍ و علوّ همّة
و لاح بحکمتی نورالهدی فی
لیالٍ فی الضلالة مُدْلَهِمَّة
یُرید الجاهدون لیُطْفئوه
و یأبی اللّه الاّ ان یُتمَّه2
شود.
اکنون جلوههای آیات الهی را در چهره پرفروغش مرور مینماییم و نظارهگر پرتوی از شکوهمندی زیباییهای اخلاقیاش میگردیم.
قرآن، تقوا را معیار ارزشمندی و کرامت انسانها را در برخورداری هرچه بیشتر از آن میداند و با اندیشه اصالت قدرت و ثروت، مبارزه گرده و آن را در نظام ارزشی خویش مُلغی ساخته است. قرآن کریم میفرماید:
«وَاصْبِرْ نفسَکَ مَعَ الّذین یَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوة وَالْعشِیِّ یُریدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عیناک عَنْهُمْ تُریدُ زینةَ الحیوةِ الدُّنْیا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِکرنا وَاتَّبَعَ هَویهُ وَ کانَ اَمرُهُ فُرُطاً»3 با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام میخوانند و تنها رضای او را میطلبند. و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم. اطاعت مکن؛ همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.
مفسّران در شأن نزول آیه، نوشتهاند که:
عدّهای از ثروتمندان مغرور به حضور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رسیدند و در حالی که به «اصحاب صفّه» و تهیدستان پاکسیرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهیب اشاره میکردند، گفتند:
اگر تو در بالای مجلس بنشینی و اینگونه افراد را که بدنی بدبو و جامههایی پشمینه برتن دارند، از خود دور کنی با تو همراه خواهیم شد و به سخنانت گوش خواهیم داد. تنها وجود این افراد است که مانعی عمده برای حضور ما در مجلس شما شده است.
در این زمان آیه فوق نازل شد و جایگاه متعالی صفّهنشینان تهیدست را که قلبی مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بیان داشت. پس از آن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به جستوجوی آنان برخاست و در حالیکه آنان را در آخر مسجد یافت، فرمود:
«الحمدللّه الّذی لم یَمُتْنی حتّی اَمَرَنی اَنْ اَصْبِرَ نفسی مع رجالٍ من امّتی معکم المحیا و معکم الممات4؛ حمد خدا را که مرا نمیراند تا این که به من دستور داد با شما باشم. زندگیام باشما و مردنم نیز با شما خواهد بود.»
گذشتگانِ این مستکبران نیز همین ایراد را با نوح پیامبر علیهالسلام در میان گذاشتند که قرآن میفرماید:
«اشراف کافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم و کسانی را که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی پست و سادهلوح مشاهده نمیکنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصوّر میکنیم».
سپس قرآن کریم پاسخ نوح علیهالسلام را بیان میکند و میفرماید:
«وَ ما انَا بِطارِد الّذین آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم»5
من آنها را که ایمان آوردهاند، از خود دور نمیکنم، چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود.)
در راستای همین تفکّر مادّی جمعی از بنیاسرائیل پس از برگزیده شدن طالوت به فرماندهی، گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با اینکه ما از او شایستهتریم و او ثروت زیادی ندارد؟! قرآن کریم پاسخ اشموئیل پیامبر علیهالسلام را اینچنین بیان میدارد: «قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفیهُ عَلَیْکُمْ و زادَهُ بِسْطَةً فیِالْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»6
گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است.
با دقت در سیره اخلاقی ابیعبداللّه علیهالسلام نیز همین جلوههای متعالی و مفاهیم بلند را مشاهده میکنیم که دو نمونه از آن ذکر میشود:
الف) انسانهای وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمدهاند تا عاشقانهترین نظام عزّت وکرامت انسانی را در کربلا تجسّم بخشند. یکی از آنها «جون» است که قبلاً غلام ابیذرغفاری بوده است. با گوهر محبت و ولایت در کربلا حضور یافته است و بیاعتنا به تحقیر دنیاگرایان، عزّت خویش را در همراهی سیدالشهدا علیهالسلام دیده است.
هریک از یاران ابیعبداللّه علیهالسلام به سوی نبرد حرکت میکند و مدتی نمیگذرد که بدنش نقش زمین میشود و به ملکوت اعلی پر میکشد. او نیز خود را آماده میکند تا در صف بلاجویان دشت کربلا قرار بگیرد؛ پس به حضور امام حسین علیهالسلام میرسد و میگوید:
بدنم بدبو و رنگم سیاه و بیبهره از نسب و قبیله هستم؛ امّا شوق بهشت، بیتابم کرده است. پس بهشت را ارزانی مندار تا بوی بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت یابد و صورت من سفید گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاک شما مخلوط گردد.
سپس از امام حسین علیهالسلام رخصت طلبید و به میدان شتافت؛ مبارزهای شگفت نمود تا اینکه بر زمین افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوی او از این دنیا، این بود که یکبار دیگر نگاهش بر چهره پرمهر ابیعبداللّه علیهالسلام نقش بندد، اما تصوّرات پیشین او، که در پیشگاه حضرت آن را اظهار کرد، به او اجازه نمیدهد که از ابیعبداللّه علیهالسلام بخواهد تا بربا لینش حاضر گردد. ولی بر خلاف این تصوّرات، مشاهده میکند که امام بر بالین او حاضرگشته و دعای خویش را بدرقه راه آخرتش مینماید و میفرماید:
«اللّهُمَّ بِیِّضْ وَجْهَهُ، و طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَیْنَه و بَیْنَ محمّد و آل محمّد7؛ بارالها! روی او را سفیدگردان و بوی او را خوش کن و بین او و محمد و آل محمد آشنایی و شناسایی ده.»
اکنون او ظهور قرآن ناطق را با دیدگان خویش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانی خویش را در پناه او، متحقّق دیده و خویش را در کاروانی از نور میبیند که دور از امتیازات مادّی و فخر فروشیهای ناپسند، به سوی کمال انسانی گام مینهد و در استمرار حرکت بلال، جُوَیبر، سلمان و صُهیب، خود را با جامعه برین که اینک رهبرش سیدالشهدا علیهالسلام است، رو به رو میبیند.
ب) روزی امام حسین علیهالسلام از کنار جمعی از فقرا گذشت، که عبای خود را پهن و نان خشکی را بر آن نهاده و میخوردند. چون آن حضرت را دیدند، او را دعوت کردند، حضرت نزد ایشان نشست و فرمود: اگر این مال صدقه نبود، آن را میخوردم. سپس فرمود: برخیزید به سوی خانه من آیید. آنان را با خود به خانه برد و میهمان کرد و لباس به آنها هدیه کرد و دستور داد تا پول نیز به آنان بدهند.8
یکی از صفات انسانهای شایسته و کامل، رضا به مقدّرات الهی و تسلیم در برابر آن است و آن، عبارت است از ترک اعتراض و انکار در قلب و در ظاهر؛ بدانسان که در نزد او فقر و غنا، راحت و رنج، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و مرگ و حیات مساوی بوده و «پسندد آنچه را جانان پسندد». برخلاف انسان صابر، که چه بسا در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضی نمیکند.
در روایتی پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم از قول جبرئیل درباره تفسیر «رضا» فرمودند:
انسان راضی از آقای خویش ناخشنود نیست؛ چه از دنیا بهرهمند باشد و چه بیبهره، و به عمل اندک بسنده نمیکند.9
این صفتی است که از اعتقاد عمیق به خداوند و حکمت او نشأت میگیرد؛ زیرا در این صورت میداند که هیچ یک از حوادث بدون مصلحت نیست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره میشود.
در بلاهم میچشم لذّات او
مات اویم، مات اویم، مات او و از سویی دیگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نیز برایش شیرین و خوشایند خواهد بود.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّ
وی عجب من عاشق این هردو ضدّ
قرآن کریم میفرماید:
«والسّابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار و الذّین اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِیَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ»10
پیشگامان نخستینی از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند.
در آیه دیگر میفرماید:
هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند؛ هرچند پدران یا خویشاوندان آنها باشند. آنان کسانی هستند که خدا ایمان را در صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت کرده و آنها را در باغهایی از باغهای بهشت وارد میکند که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن میمانند. «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»11؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.
امام حسین علیهالسلام نمونه متعالی و کامل این صفت است و در رفتار و گفتارش، رضایت و تسلیم حق موج میزند. امام صادق علیهالسلام سوره والفجر را سوره حسین مینامد،12 زیرا که او جلوه تام و تمام این آیه است که میفرماید: «یا ایّتها النفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیةً مرضیةً»13 آن حضرت همان روح آرامش یافته در سایه یاد خداست که فرمود: «الابذکر اللّه تطمئنّ القلوب»14 و در حالی به سوی ملکوت اعلی پرکشید که رضایت و تسلیم خویش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعای عرفه میفرماید:
«وَخِرْلی فی قضائک و بارِک لی فی قدرک حتّی لا اُحِبُّ تعجیل ما اَخَّرْتَ ولاتأخیرَ ما عَجَّلْتَ15؛ قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک ساز تا آنچه دیر میخواهی بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر میخواهی، دیرتر مایل نباشم».
در جملهای دیگر میفرماید:
«رضا اللّه رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه16؛ رضایت و خشنودی خدا مورد رضایت ما اهلبیت است و بر بلای رسیده از جانب او، صبر میکنیم».
و در آخرین لحظات عمر شریفش در قتلگاه فرمود:
«رضاً بقضائک و تسلیماً لاَِمرک و لامعبود سواک یا غیاث المُستغیثین17؛ خشنود به قضای تو و تسلیم امر و فرمانت هستم و معبودی غیر تو نیست ای فریاد رس فریادجویان!»
جوانمردی خصلتی ارزشمند است که زیربنای بسیاری از ملکات اخلاقی همانند بخشش، گذشت و دوری از تهمت و خیانت، بوده و موجب میشود که فرد حتی در سختترین شرایط بر ارزشهای انسانی و اصول اخلاقی تأکید ورزد. قرآن کریم در باره اصحاب کهف میفرماید: «نحن نقصّ علیک نَبَأهم بالحقّ انّهم فِتْیَةٌ آمَنُوا بربّهم و زدناهم هدی»18؛ ما داستان آنها را بهحق برای تو بازگو میکنیم. آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.
در یکی از تفاسیر آمده است: «فتیه» جمع «فَتی» به معنای جوان شاداب است؛ اما از آنجا که در سنّ جوانی بدن نیرومند و احساسات پرجوش و عواطف پرخروش است و از نظر جنبههای روحی، قلب جوان آماده پذیرش نور حق و کانون محبّت، سخاوت، عفو و گذشت است، بسیار میشود که کلمه «فتی و فتوّت» به معنای مجموعه این صفات به کار میرود؛ هر چند سنین بالا باشد؛ همان گونه که از کلمه جوانمردی و فتوّت در فارسی امروز نیز این مفاهیم را میفهمیم.19
مرحوم طبرسی قدسسره نیز مینویسد: برای این جوانان تعبیر «فتیه» به کار برده شده است؛ زیرا سرچشمه و اصل جوانمردی، ایمان است و بعضی گفتهاند: فتوّت عبارت از جود و بخشش و خودداری از اذیّت دیگران و ترک شکایت از مشکلات است و بعضی دیگر گفتهاند: فتوّت پرهیز از گناهان و به کاربستن فضائل اخلاقی و انسانی است.20
این صفت در اهل بیت علیهمالسلام به شکل تکامل یافته، متجلّی بوده است. در جنگ صفّین لشکر معاویه بر اصحاب امام علی علیهالسلام پیشی جسته و آب فرات را تصرّف کرده و آنان را از برداشتن آب باز داشتند. امام خطابهای ایراد نمود؛ تأثیر حماسی این خطبه چنان شور و غیرت ایجاد کرد که در مدّت اندکی توانستند دشمن را از شریعه فرات دور کنند. یاران امام علی علیهالسلام به حضرت گفتند: آنان را از آب محروم کن، چنان که آنان انجام دادند.
فرمود: نه، بین آنان و فرات را باز کنید. من از آنچه نادانها انجام دادند، پرهیز میکنم. به زودی حکم قرآن را بر آنان عرضه میداریم و آنان را به سوی هدایت فرا میخوانیم. اگر قبول کردند، چه خوب و اگر امتناع کردند، به خواست خدا تیزی شمشیر از این کار، بینیاز خواهد ساخت.21
این همان اصل آزادگی و جوانمردی است که با دشمن نیز بر اساس ارزشهای والای الهی و انسانی برخورد میکند.
امام حسین علیهالسلام نیز همانند مولی الموحّدین بود. در تاریخ نهضت آن حضرت، میخوانیم: زمانی که به منزل «شراف» رسیدند، در موقع حرکت به هنگام سحرگاهان دستور داد تا جوانان آب بسیار بردارند. پس از نصف روز حرکت به سپاه حرّ برخورد کردند. حضرت وقتی آثار تشنگی را در لشکریان دید، به اصحاب دستور داد تا آنها و اسبهایشان را سیراب سازند. علیّابن طعان مُحاربی میگوید:
من آخر کسی بودم از لشکر حرّ که آن جا رسیدم و تشنگی بر من و اسبم بسیار غلبه کرده بود. حضرت به من فرمود که شتری را که آب، بار اوست بخوابانم. شتر را خوابانیدم. به من فرمود: آب بیاشام. مشک آب را گرفتم، ولی آب از دهن مشک میریخت. فرمود لب مشک را برگردان. من نتوانستم؛ خود آن بزرگوار برخاست و لب مشک را برگرداند و مرا سیراب ساخت.22
در کلمات آن حضرت نیز این اصل، درخششی دارد؛ امام در یکی از سخنان خویش میفرماید:
«انّ جمیع ما طلعت علیه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها بَحرِها و بَرِّها و سَهْلِها و جَبَلها عند ولیٍّ مِن اولیاء اللّه و اهلِ المعرفة بحقّ اللّه کَفیءِ الظّلال... اَلاحُرٌّ یَدَعُ هذه اللُّماظة لاَِهلها؛ تمامی آنچه که خورشید بر آن میتابد، در مشرق و مغرب زمین و دریا و خشکی و دشت و کوه، نزد ولیّ خدا و اهل معرفت بهحقّ خداوند، چون سایهای بیش نیست. آیا آزادمردی پیدا نمیشود که از غذای باقیمانده لای دندانها دست بردارد؟» در اینجا حضرت با تعبیر «لُماظه» کمال بیاعتنایی خویش را به دنیا و مظاهر آن اعلام میدارد و سپس میفرماید:
برای شما جز بهشت بهایی نیست؛ خود را به غیر بهشت نفروشید که هرکس از خدا به دنیا راضی شود، به چیز پستی راضی گشته است.23
جملهای که حضرت بر بالین حرّ فرمود، تأکید بر همین اصل است. زمانیکه اصحاب بدن خونین او را به حضور ابیعبداللّه علیهالسلام آوردند و او آخرین لحظات عمر خویش را سپری میکرد، در حالیکه امام دست به صورت حرّ میکشید، فرمود: تو آزادهای همانگونه که مادرت نام نهاد. تو آزاده دنیا و آزاده آخرت هستی.
در جملاتی دیگر میفرماید: «واللّه لا اُعطیکم بیدی اعطاء الذّلیل و لا اُقِرُّ لکم اقرار العبید24؛ به خدا سوگند! دست ذلّت به سوی شما دراز نخواهم کرد و چون بندگان، تسلیم شما نخواهم شد».
«اَلا انّالدّعی ابن الدّعی قد رکزببین اثنتین بین القلّة (السلّة) و الذّلة و هیهات ما آخذُ الدنیّة... و انوفُ حمیّة و نُفوسٌ ابیّة لا تُؤ ثِرُ مَصارعَ اللِّئام علی مَصارع الکرام25؛ زنا زاده پسر زنا زاده مرا بین دو کار مخیّر گذاشته: مبارزه با کمی اصحاب و یا ذلّت؛ هیهات، من پستی و ذلّت را انتخاب نخواهم کرد. انسانهای غیرتمند و روحهای با عزّت، مکانهای ذلّت و پستی را بر جایگاه کرامت و عزّت ترجیح نخواهند داد».
در سخنی دیگر فرمود:
«انّی لا اَرَی الموتَ الاّ سعادة و لاَ الحیوةَ مع الظالمین الاّ بَرَما26؛ من مردن را برای خویش سعادت و زندگی با ستمگران را مایه ملامت و سرزنش میبینم».
در این زمینه، کلمات بسیاری از آن حضرت به ما رسیده است که میتواند برای همه عاشقان و انسانهای آزاده و جوانمرد، الگو باشد.
4. شجاعت
شجاعت حدّ اعتدال روحیه تهوّر و ترس، موجب صیانت از اعتقادات، جان و مال است، و مانع تسلّط ستمگران میشود. آرامش نفس، عزّت، منزلت و نام نیک، از دیگر آثار شجاعت است. قرآن کریم انسانهای برخوردار از این صفت را میستاید و میفرماید:
«الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون احداً الاّ اللّه»27؛ آنان (پیامبران پیشین) کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی را میکردند و (تنها) از او میترسیدند واز هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند، حسابگر است.
خداوند در باره جنگجویان اُحُد که هنوز زخمهای آنان التیام نیافته بود و به سوی سرزمین «حمراء الاسد» حرکت کردند، میفرماید:
آنان کسانی بودند که (بعضی از مردم) به آنها گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای حمله به شما اجتماع کردهاند، از آنها بترسید؛ اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست.28
در آیه دیگر آمده است:
«فلاتخشوُا النّاس واخشونِ»29؛ از مردم نهراسید و از من بترسید. و انسانهای ترسو را مذمّت میکند و میفرماید:
آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد: (فعلاً) دست از جهاد بدارید و نماز را بر پا کنید و زکات بپردازید. (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان از مردم میترسیدند، همان گونه که از خدا میترسند، بلکه بیشتر و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتی؟ چرا این فرمان را اندکی به تأخیر نینداختی؟30
اهلبیت علیهمالسلام تمثّل دلانگیز صفت شجاعت بوده و در زندگی و سیره عملی خویش ثابت کردهاند که از هیچ قدرتی غیر خداوند، هراسی ندارند. امام علی علیهالسلام میفرماید:
به خدا سوگند! اگر تمام عربها برای جنگ بامن همداستان شوند، من پشت نخواهم کرد.31
امام زین العابدین علیهالسلام در خطبهای که در مسجد شام ایراد نمود، فرمود:
به ما اهل بیت، شش صفت عطا شده است: دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبّت در دلهای مؤمنان.32
برای بعضی از این بزرگواران موقعیّتهایی پیش آمده است که این صفت، ظهور بیشتری داشته است. «کربلا» یکی از این موقعیّت هاست. فردی از راویان دشمن میگوید:
«واللّه ما رأیتُ مَکثوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ اهلُ بیته وَ ولده و اصحابه اَرْبَطَ جَأشاً مِنه33؛ به خدا سوگند که دل شکستهای این چنینی که تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش کشته شده باشد و این گونه برخوردار از قوّت قلب باشد، ندیدهام».
و زمانی که حضرت جنگ تن به تن را آغاز کرد، هریک از نیروهای دشمن را که در مقابل او قرار میگرفت، به هلاکت میرساند. عمربن سعد که احساس کرد کسی را یارای هماوردی او نیست، بر سپاهیان خویش نهیب زد که: وای بر شما! آیا میدانید با چه کسی جنگ میکنید؟ این، فرزند آن پدری است که شجاعان عرب و دلیران آنان را به هلاکت رسانده است. روح علی در پیکر اوست. که در این زمان از هر طرف به امام هجوم آوردند.34
شجاعت ابیعبداللّه علیهالسلام به گونهای است که حتّی مورّخان غیر مسلمان را تحت تأثیر قرار داده است و در باره آن سخن گفتهاند. یکی از آنها «جیمز کارگرن» هندو مسلک است که محدّث نوری در کتاب «لؤلؤ و مرجان» کلام او را نقل نموده است. وی در آغاز میگوید: مَثَل مشهور است که «دوای یکی، دو باشد»؛ یعنی از آدم تنها کار برنمیآید، مگر دومی برایش مدد کار باشد. مبالغه بالاتر اینکه در حقّ کسی گفته شود که دشمن، او را از چهار طرف احاطه کرده است؛ ولی حسین علیهالسلام و یارانش را هشت قِسم دشمن محاصره نموده بود و در عین حال، ثابت قدمی خویش را از دست ندادند. سپس هشت نوع دشمن را چنین میشمارد:
از چهار طرف، ده هزار فوج یزید بود که بارش نیزه و تیرشان مثل بادهای تیره، طوفان ظلمت برانگیخته بود. دشمن پنجم، گرمی و حرارت آفتاب عرب بود که گفتهاند: «تمازت و گرمی عرب، غیر از عرب یافت نمیتوان شد». دشمن ششم، ریگ تفتیده میدان کربلا بود که در گرمای آفتاب شعله زن و مانند خاکستر تنور گرم، سوزنده و آتش افکن بود؛ بلکه دریای قهّاری بود که حُبابهایش آبلههای پای بنی فاطمه بودند. دو دشمن دیگر که از همه ظالمتر بود، تشنگی و گرسنگی بود که مثل سربازان دشمن باز ساعتی جدا نبودند. خواهش و آرزوی این دو دشمن همان وقت کم میشد که زبانها از تشنگی چاک چاک میگردید. پس کسانیکه در چنین معرکه، هزارها کافر را مقابله کرده باشند، نهایت شجاعت برای ایشان میباشد.
محدّث نوری پس از نقل این کلام، مینویسد: سزاوار است که در ستایش او، گفته شود: «به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» که با امور محسوسه و معلومه، اشجعیّت آن حضرت، بلکه سایر انصار را بر تمام شجاعان روزگار ثابت کرد.35
امام جواد علیهالسلام از پدران خویش حالت امام حسین علیهالسلام و یاران خاصّ وی را پس از سخت شدن کارزار، اینچنین نقل میکند:
«و کان الحسین علیهالسلام و بعضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصائصه تَشْرقُ الوانُهُم و تَهْدئُی جوارحهم وتسکُن نفوسهم فقال بعضهم لبعض انظروا لایُبالی بالموت».36
حسین علیهالسلام و یاران مخصوص وی چهرههایشان میدرخشید و اعضا و جوارح آنها ساکن و آرام و روحشان استوار و با آرامش بود. سپس هریک به دیگری میگفت: نگاه کنید که چگونه از مرگ باکی نداشته و بدان اعتنا نمیکند.
سلام و صلوات خدا بر سیدالشهداء علیهالسلام در آن هنگام که متولّد شد و جبرئیل و ملائک تبریک گویان به استقبالش شتافتند و آن هنگام که مقام وصایت را عهدهدار گشت و آن زمان که با چهره برافروخته به سوی لقای حقّ شتافت و جهان را شیفته صفات زیبای خویش نمود و «کوثر ولایت» را در نسل خویش تداوم بخشید.
1 ـ میزان الحکمه، ج 9، ص 321، باب النبوّة.
2 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 194، به نقل از مناقب، ج 4، ص 73 و 75.
3 ـ کهف/ 28.
4 ـ مجمع البیان، ج 3، ذیل آیه.
5 ـ هود/ 27 و 28.
6 ـ بقره/ 247.
7 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 22 و 23.
8 ـ همان، ج 44، ص 191.
9 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 145، باب الرّضا.
10 ـ توبه/ 100.
11 ـ مجادله/ 22.
12 ـ مجمع البیان، ج 9 و 10، ذیل سوره والفجر و تفسیر صافی، ج 2، ص 818.
13 ـ والفجر/ 27 و 28.
14 ـ رعد/ 28.
15 ـ مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 367.
17 ـ مقتل الحسین، مقرّم، ص 357.
18 ـ کهف/ 13.
19 ـ تفسیر نمونه، ج 12، ص 360.
20 ـ مجمع البیان، ذیل آیه.
21 ـ بحارالانوار، ج 32، ص 443، به نقل از کتاب وقعة صفّین، نصربن مزاحم.
22 ـ ارشاد مفید، ص 207 و 208.
23 ـ انوارالبهیّه، ص 45.
24 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 6.
25 ـ همان، ص 9.
26 ـ تحف العقول، ص 176 و تاریخ طبری، ج 6، ص 229.
27 ـ احزاب/ 39.
28 ـ آل عمران/ 173.
29 ـ مائده/ 44.
30 ـ نساء/ 77.
31 ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45، ص 971.
32 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 138.
33 ـ تاریخ طبری، ج 6، ص 259.
34 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 50 و 51.
35 ـ لؤلؤ و مرجان، ص 196 ـ 198.
36 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 297، به نقل از معانی الاخبار، ص 288، باب معنی الموت.
سیری در سیره اخلاقی امام حسین علیه السلام
Posted On at در ۰:۳۸ by نویسندهپدیدآورنده: ابوالقاسم یعقوبی ،
،
از نگاه تربیتی و اخلاقی، یکی از بهترین و کارآمدترین روشهای پرورشی و سازندگی، تربیت از راه نشان دادن الگوها و سرمشقهای عینی و عملی است.
اسلام به عنوان مکتبی انسان ساز و جامعه پرداز این اصل اصیل را در برنامههای تربیتی و اخلاقی خود مطرح کرده و با ارائه الگوهای اصلی و حقیقی و پرهیزدادن از الگوهای بدلی و دروغین، روش تربیتی ویژهای را به جامعه بشری نشان داده است.
قرآن کریم افزون برآموزشهای موعظهای، دستورالعملهای کلی و بنیادی در زمینه کسب فضایل و خصلتهای انسانی و آداب و اخلاق اسلامی; الگوهای عینی را نیز معرفی کرده است:
1- «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه...» (1)
قطعا برای شما در پیروی از ابراهیم و کسانی که با اویند سرمشقی نیکوست.
2- «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة...» (2)
برای شما در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله سرمشق نیکویی است.
در آیات زیادی در قرآن سخن از نمونههای عالی انسانی به میان آمده و به عنوان راه یافتگان فرزانه و قابل پیروی معرفی شدهاند. (3)
درفرهنگ دینی و گفتار پیشوایان مذهبی نیز به این اصل اساسی اشارتها و صراحتهای گوناگون به چشم میخورد.
امام علی علیه السلام میفرماید:
«فتابنبیک الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله فان فیه اسوة لمن تاسی...» (4)
پس به پیامبر پاکیزه و پاک صلی الله علیه و آله خود اقتدا کن که در - رفتار - او خصلتی است که زدودن اندوه خواهد....
در این کلام نورانی که حضرت پیش از آن به اسوههایی مانند حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت داود علیهم السلام اشاره میکند، دو نکته قابل دقت است:
1- اصل اسوه پذیری و ضرورت الگو در زندگی انسان مسلمان.
2- نشان دادن بهترین و جامعترین الگو در تمام زمینههای انسانی و الهی; یعنی وجود پربرکت و باکرامت رسول الله صلی الله علیه و آله.
امام صادق علیه السلام نیز از شیعیان میخواهد که با زبان عمل مردمان را به فرهنگ دینی فراخوانند که این زبان اثرش از زبان گفتاری بسیبیشتر و سودمندتر است:
«کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع و الاجتهاد و الصلاة و الخیر فان ذلک داعیة.» (5)
مردمان را به غیر گفتارتان به سوی اسلام و ارزشهای دینی فرا خوانید تا در رفتار شما پرهیزگاری و تلاش و نماز و نیکی ببینند، چه این که این گونه دعوت کردن، اثرگذار است.
تردیدی نیست که یکی از بهترین و موفقترین روشهای تربیتی، تربیت از راه نشان دادن الگوهای عملی است و به همین جهت قرآن کریم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را اسلام مجسم و قرآن مجسد مینامد، زیرا تمام مبادی ارزشها در وجودش و در سخن و سیرهاش متبلور شده است. در کتابهای تربیتی نیز این روش را برای پرورش و سازندگی فرد و جامعه سودمندتر میدانند.
«عملیترین و پیروزمندانهترین وسیله تربیت، تربیت کردن با یک نمونه عملی و سرمشق زنده است. تالیف کتاب درموضوع پرورش آسان است و ترسیم یک نقشه خیالی اگرچه کامل و همه جانبه و وسیع باشد، آسانتر; اما این روش و نقشه تا هنگامی که به یک حقیقت عینی واقعی بر روی زمین تبدیل نشده... مرکبی استبر کاغذ و نقشه معلق در فضا. تنها روشی محقق میشود و منشا حرکت میگردد و تحولی در تاریخ ایجاد میکند که عملا بر روی زمین و در زندگی اجتماعی اعمال گردد.» (6)
در این سلسله از نوشتار برآنیم که سیر کوتاه داشته باشیم در سیره اخلاقی امام حسین علیه السلام. زیرا براین باوریم که آن حضرت در سخن و سیره خود پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و پدر بزرگوارش امام علی علیه السلام و برادرش امام حسن علیه السلام بهترین سرمشق است. آن چنان که خود فرمود: «فلکم فی اسوة» (7)
اسوه بودن امام حسین علیه السلام در تمام زمینههای فردی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و اعتقادی تجلی و تبلور دارد. لکن در این نوشته تلاش ما برآن است که از دیدگاه اخلاقی و تربیتی به زندگی و رفتار و گفتار آن حضرت بنگریم. براین باوریم که سیره اخلاقی آن امام همام همچون سیره سیاسی و اجتماعی و عاشورایی وی الهام بخش و انسان ساز است.
به دیگر سخن، او همان گونه که سرور شهیدان و سرور آزادگان است، سرآمد بزرگواریها و فضیلتهای انسانی و اسلامی نیز هست. مکتب حسینی تنها مکتب جهاد و مبارزه با دیوهای ظلم و ستم بنیامیه نبود، بلکه پیش از آن، این مکتب و پرورش یافتگانش در میدان جهاد اکبر آزمایش خود را نشان دادند و پیشتازی و جلوداری در میدان ارزشها را به نمایش گذاشتند.
حسین علیه السلام عصاره رسالت و میوه درخت امامتاست که سیره اخلاقی او میتواند ترسیم کننده ارزشهای والای قرآنی باشد. اعتلای شخصیت اخلاقی امام حسین علیه السلام و استقلال شخصیتسیاسی اجتماعی آن حضرت، انعکاس گستردهای در جامعه اسلامی آن روز داشت; به گونهای که دشمنان و مخالفان وی نیز آن را باور داشتند; به این جمله که از زبان معاصران آن حضرت نقل شده، بنگرید: معاویه به فرزندش یزید چنین سفارش کرد:
«حسین احب الناس الی الناس» (8)
حسین محبوبترین چهره مردمی است.
و نیز ولیدبن عتبه، والی مدینه به عبیدالله بن زیاد نوشت:
«حسین به عراق روی آورده است. او فرزند فاطمه و فاطمه دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله است. بترس از آن که کمترین ناگواری به او برسانی و اگر با او بد رفتاری کنی، مردم به تو و قبیلهات میشورند و هیچ کس از خاصه و عامه تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد.» (9)
این دو نمونه گواه این نکته است که: امام حسین علیه السلام به عنوان یک انسان وارسته و فرزانه در عصر خودش مطرح بوده و سیره و روش آن حضرت برهمگان روشن و معلوم بوده است.
چهره سیاسی - اجتماعی و نیز چهره انسانی و اخلاقی امام حسین علیه السلام به عنوان الگوی عینی جامعه اسلامی در میان دوست و دشمن مطرح بوده است.
اباعبدالله علیه السلام پیش از هرچیز، «عبدالله» بود و عبودیت در تمام زوایای زندگی و رفتار و گفتارش آشکار بود. سیره او سازنده انسان و ترسیم کننده سیستم ارزشهای اخلاقی است. به این حدیثشریف از زبان امام باقر علیه السلام بنگریم و چهره انسانهای سوزنده و سازنده را ترسیم نماییم و سپس به نمونههایی از سیره سازنده اخلاقی امام حسین علیه السلام بپردازیم:
امام باقر علیه السلام در ترسیم اسوههای شرآفرین و الگوهای برکتآفرین و رحمتبخش چنین میفرماید:
«ان لله عبادا میامین میاسیر یعیشون و یعیش الناس فیاکنافهم و هم فیعباده مثل القطر، و لله عباد ملاعین مناکیر، لایعیشون و لا یعیش الناس فی اکنافهم، و هم فیعباده مثل الجراد، لایقعون علی شیء الا اتواعلیه.» (10)
«همانا برای پروردگار بندههایی است پربرکت و بامیمنت که خود خوش میزیند و مردم نیز در پرتو آنان زندگی خوشی دارند. آنها در میان بندگان مانند بارانند. در برابر، انسانهایی هستند نفرین شده و نکبتبار که نه خود زندگی سالمی دارند و نه کسی از زندگی آنان بهرهای میگیرد. این گروه مانند ملخ هستند که جز نابودی و تبهکاری چیزی ندارند.»
امام حسین علیه السلام الگوی رحمت، رافت، کرامت و بزرگواری است که باران وجودش همگان را سیراب میسازد و شادابی و نشاط و حیات و حرکت میآفریند.
پینوشتها:
1- سوره ممتحنه، آیه 4.
2- سوره احزاب، آیه 21.
3- سوره تحریم، آیات 11 و 12 و سوره انعام، آیات 90- 83.
4- نهج البلاغه، خطبه 160، ترجمه شهیدی، ص162.
5- اصول کافی، ج 2، ص 78.
6- روش تربیتی اسلام، محمد قطب، ترجمه جعفری، ص 244.
7- تاریخ طبری، (هشت جلدی)، ج 4، ص 304.
8- تهذیب، ابن عساکر، ج 4، ص 327.
9- نفس المهموم، محدث قمی، ص 107.
10- تحف العقول، ص 310.
روش امام حسین علیه السلام
Posted On at در ۰:۳۵ by نویسندهمنابع مقاله:
مجموعه آثار جلد 18 ، مطهری، مرتضی؛
مقایسه روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام(تقیه)
یکی از موضوعاتی که خوب است در اطراف آن بحث و تحقیق شود، مقایسه روش سید الشهداء با سایر ائمه اطهار است.در نظر بسیاری از مردم این طور است که روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمة اطهار مثل روش امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و سایر ائمه و حتی روش امیر المؤمنین متفاوت و مختلف است و مثل این است که مکتب امام حسین مخصوص به خود اوست و هیچ یک از ائمه دیگر تابع این مکتب و این روش نبودهاند و از روش و مکتب دیگری پیروی مینمودهاند، و این خود به خود عقده کور و اشکالی در دلها تولید میکند، بعلاوه ما باید بدانیم که در عمل چه نوع رفتار کنیم،باید تابع آن مکتب باشیم یا تابع این مکتب؟برای اینکه موضوع بحثبهتر مشخص شود،عرض میکنم روشی که شیعه با آن روش شناخته شده و ائمه دین آن را مشخص کردهاند و از علامات و مختصات شیعه شناخته شده موضوع«تقیه»است،به طوری که کلمه«شیعه»و«تقیه»مثل«حاتم»و«جود»لازم و ملزوم یکدیگر شناخته شدهاند.همه ائمه دین تقیه میکردهاند،حالا چطور شد که امام حسین علیه السلام در این میان تقیه نکرد و قیام نمود؟اگر تقیه حق است چرا امام حسین تقیه نکرد و حال آنکه موجبات تقیه کاملا برای امام حسین فراهم بود،و اگر تقیه حق نیست پس چرا سایر ائمه اطهار تقیه میکردهاند و به تقیه دستور میدادهاند؟
و بعلاوه،خود یک بحث اصولی است قطع نظر از اینکه روش ائمه با یکدیگر متفاوت است و یا یکی است.فرض کنیم همه یک روش داشتهاند،همه تقیه میکردهاند و یا هیچ کدام تقیه نمیکردهاند،این خود یک بحث اصولی است که از جنبه کلامی و اصولی میتوان بحث کرد که اساسا تقیه میتواند حق باشد؟و آیا با عقل و قرآن وفق میدهد و یا نمیدهد؟این مطلب هم باید گفته شود که هر چند معروف و مشهور این است که تقیه از مختصات شیعه است و غیر شیعه قائل به تقیه نیست ولی این شهرت اساسی ندارد،در غیر شیعه هم تقیه هست.این مساله نیز مثل مساله تحریف قرآن است که بعضی آن را از مختصات شیعه دانستهاند و حال آنکه اگر عدهای از شیعه قائل به تحریف قرآن هستند،از اهل سنت هم قائلند، عدد قائلین آنها کمتر از عدد قائلین شیعه نیست،و البته اگر همه علمای سنی قائل به تحریف قرآن نیستند همه علمای شیعه نیز قائل به تحریف قرآن نیستند.این مطلب به عنوان مثال گفته شد،فعلا وارد بحث تحریف قرآن نیستیم.این مطلب را یک توسعه بیشتر هم میتوان داد که از موضوع رعایت تقیه وسیعتر باشد،و میشود گفت در بعضی امور دیگر هم در ابتدا بین سیرت و طریقه ائمه اطهار با یکدیگر تعارض و تناقض دیده میشود.ممکن است مثلا رسول اکرم صلی الله علیه و آله یک طور عمل کرده باشد و امیر المؤمنین طور دیگر،و یا اینکه هر دو بزرگوار طوری عمل کرده باشند و امام باقر و امام صادق طوری دیگر.این تعارضها و تناقضهای ظاهری زیاد دیده میشود،و به عنوان مثال بعضی را عرض خواهم کرد،و چون همه به عقیده ما معصومند و فعل همه آنها مانند قولشان حجت است پس ما در عمل چه کنیم؟تابع کدام سیرت و کدام عمل باشیم؟ما به دلیل اینکه امامت اهل بیت عصمت را پذیرفتهایم و سخنان آنها و افعال آنها را حجت میدانیم و معتقدیم رسول خدا ما را به آنها ارجاع فرموده است،از لحاظ آثار و مآثر دینی از اهل سنت و جماعت غنیتر هستیم،بیش از آنها حدیث و خبر داریم،بیش از آنها حکمتهای اخلاقی و اجتماعی داریم،بیش از آنها دعاهای پر ارزش داریم که خود دعاها باب بزرگی است از معارف و تعلیمات اخلاقی و اجتماعی اسلام و باید مستقلا در اطراف آن بحثشود.آنها به اندازه ما سیرت ندارند و از این جهت نیز ما از آنها غنیتر هستیم.لهذا کسانی که حساب کردهاند میگویند که تمام صحاح سته اهل تسنن به اندازه کتاب کافی ما حدیث ندارد.(چون در مدتها پیش بوده که دیدهایم و البته خودم این حساب و مقایسه را نکردهام،از قول دیگران نقل میکنم،الآن هم عدد و رقم ایندو یادم نیست).اجمالا آنچه به خاطرم مانده این است که کافی متجاوز از شانزده هزار حدیث دارد.این به نوبه خود یک افتخاری برای شیعه شمرده شده و به همین دلیل شیعه خود را محتاج به قیاس و استحسان ندیده است و همیشه به این مطلب افتخار کرده است.حال میخواهم عرض کنم همین چیزی که نقطه قوت شیعه شمرده شده ممکن استبا توجه به اشکال بالا نقطه ضعف شیعه شمرده شود،گفته شود شیعه چون یک معصوم و یک پیشوا ندارد و چهارده پیشوا دارد و چون از هر یک از پیشواها راه و رسمهای مختلف نقل شده،در نتیجه یک نوع حیرت و یک نوع ضلالت و یک نوع سر گیجه برای شیعه پیدا میشود و یک نوع هرج و مرج برای مردم شیعه پدید میآید.آن وقت این خود یک وسیله خوبی هم برای مردمی که دین را وسیله مقاصد خودشان قرار میدهند و فساد را با نیروی مقدسی میخواهند مجهز نمایند میشود.هر کسی دلش میخواهد طوری عمل کند،از یک حدیث و یک عمل یکی از ائمه در یک مورد بالخصوص شاهد و دلیل میآورد.نتیجه اینها تشتت است و هرج و مرج و اصل ثابت اخلاقی و اجتماعی نداشتن،و وای به حال ملتی که اصول ثابت و واحدی نداشته باشد و هر کسی از خود طرز فکری داشته باشد.این درست مصداق همان مثل است که میگوید:اگر مریض طبیبش زیاد شد امید بهبود در او نیست.
و الحق هم باید گفت که اگر روی این روشهای به ظاهر مخالف، حساب و تحقیق و اجتهاد نشود همین آثار سوء هست، یعنی چه آنکه ما چند پیشوای مختلف الطریقه داشته باشیم و یا آنکه پیشوایان ما همه بر یک طریق باشند ولی در ظاهر اختلافی ببینیم و حتی اینکه یک پیشوا داشته باشیم ولی در مواطن مختلف روشهای مختلف در او ببینیم و نتوانیم اختلافها را حل کنیم به یک اصل معین،همین هرج و مرج که گفته شد پیدا میشود.
مثلا به عنوان مثال عرض میکنم:ما از یک طرف وقتی که به سیرت رسول اکرم مراجعه میکنیم میبینیم که فقیرانه زندگی میکرده است،نان جو میخورده است،لباس وصلهدار میپوشیده است،امیر المؤمنین همین طور،و قرآن هم میفرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر (1) ،پس همه مردم موظفند از روش و سیره رسول اکرم پیروی کنند،همه فقیرانه زندگانی کنند،همه نان جو بخورند،لباس وصلهدار بپوشند.ولی وقتی میرویم زندگانی امام مجتبی را میبینیم و یا زندگانی امام صادق و امام رضا را میبینیم،میبینیم آنها فقیرانه زندگانی نمیکردهاند،غذای خوب میخوردهاند و جامه خوب میپوشیدهاند و مرکب خوب سوار میشدهاند،از طیبات دنیا استفاده میکردهاند.امام صادق وقتی به خانه شخصی میرود و میبیند آن شخص خانه کوچکی دارد با اینکه متمکن است،میفرماید:چرا خانه وسیعتری برای خود تهیه نمیکنی؟میگوید:این خانه خانه پدری من است،پدرم در اینجا زندگانی کرده است.میفرماید:شاید پدرت شعور نداشته،آیا تو هم باید مثل او شعور نداشته باشی؟!تو میخواهی یک عمر جرم بیشعوری پدرت را بدهی؟!
این امور است که در ظاهر مخالف یکدیگر شمرده میشود،و این است امری که ممکن استیک نقطه ضعف در تشیع شمرده شود.ولی نه،این طور نیست.من از همین مثال استفاده میکنم که این طور نیست و نقطه قوت شیعه در همین است.مقدمتا عرض میکنم ما اگر یک پیشوای معصوم داشته باشیم که 20 سال یا 30 سال در میان ما باشد و یا یک پیشوا داشته باشیم که 250 سال در میان ما باشد،البته اگر تنها 20 سال در میان ما باشد آنقدرها تحولات و پیچ و خمها و تغییرها و موضوعهای مختلف پیش نمیآید که ما عمل آن پیشوا و طرز مواجه شدن آن پیشوا را با صورتهای مختلف و شکلهای مختلف موضوعات ببینیم و در نتیجه استاد بشویم و مهارت پیدا کنیم که ما هم در این دنیای متغیر چگونه مواجه شویم و در این زندگی متغیر چگونه اصول کلی دین را با موضوعات مختلف و متغیر تطبیق کنیم.زیرا دین یک بیانی دارد و یک تطبیقی و عملی،عینا مانند درسهای نظری و درسهای عملی،درسهای عملی طرز تطبیق نظریههاستبا موضوعات جزئی و مختلف.ولی اگر 250 سال یک پیشوای معصوم داشته باشیم که با اقسام و انواع صورتهای قضایا مواجه شود و طریق حل آن قضایا را به ما بنمایاند،ما بهتر به روح تعلیمات دین آشنا میشویم و از جمود و خشکی و به اصطلاح منطق«اخذ ما لیس بعلة»و یا«خلط ما بالعرض بما بالذات»نجات پیدا میکنیم.«خلط ما بالعرض بما بالذات»یعنی دو چیزی که همراه یکدیگرند یکی از آنها در امر سومی دخالت دارد و همراهی آن دیگری با آن امر سوم اصالت ندارد بلکه به اعتبار این است که به حسب اتفاق همراه اولی بوده است و ما اشتباه کنیم و بپنداریم که آن چیزی که مستلزم امر سوم است اوست.فرض کنید«الف»و«ب»در ظرفی همراه یکدیگر بودهاند و«الف»تولید«ج»میکند،بعد ما خیال کنیم که«ب»مولد«ج»استیا خیال کنیم در تولید کردن«الف»«ج»را،«ب»هم دخالت دارد.در سیره پیشوایان دین شک نیست که آنها هم هر کدام در زمانی بودهاند و زمان و محیط آنها اقتضائاتی داشته است و هر فردی ناچار است که از مقتضیات زمان خود پیروی کند،یعنی دین نسبتبه مقتضیات زمان،مردم را آزاد گذاشته است.حال در زمینه تعدد پیشوای معصوم و یا طول عمر یک پیشوا انسان بهتر میتواند روح تعلیمات دینی را از آنچه که مربوط به مقتضیات عصر و زمان است تشخیص دهد،روح را بگیرد و امور مربوط به مقتضیات زمان را رها کند.ممکن است پیغمبر یک عملی بکند به حکم اینکه روح دین اقتضا میکند و ممکن استیک عملی بکند به حکم مقتضیات زمان،مثل همان مثالی که راجع به زندگانی فقیرانه عرض کردم که رسول خدا فقیرانه زندگی میکرد و امام صادق مثلا نه.حال یک داستانی نقل میکنم که خوب روح این مطلب را بشکافد:
در حدیث معروفی که هم در کافی و هم در تحف العقول است آمده که سفیان ثوری آمد به حضور امام صادق[و نسبتبه اینکه امام لباس لطیفی پوشیده بود اعتراض کرد که پیغمبر چنین لباسی نمیپوشید.حضرت فرمود:]تو خیال میکنی چون پیغمبر چنان بود مردم تا ابد[باید آن طور باشند؟!]تو نمیدانی این جزء دستور اسلام نیست؟!تو باید عقل داشته باشی،اینقدر عقل و قوه حساب داشته باشی،آن عصر و زمان و آن منطقه را در نظر بگیری.در آن زمان زندگانی متوسط همان بود که پیغمبر داشت.دستور اسلام مواسات و مساوات است.باید دید اکثریت مردم در آن زمان چگونه زندگی داشتهاند.البته برای پیغمبر که پیشوا و مقتدا بود و مردم جان و مال خود را در اختیار او میگذاشتند همه جور زندگی فراهم بود،ولی هرگز رسول اکرم با وجود چنان زندگی عمومی،برای شخص خودش امتیازی قائل نمیشد.آنچه دستور اسلام است همدردی است،مواسات و مساوات است،عدل و انصاف است،روش نرم و ملایم است که در روح فقرا تولید عقده ننماید،آن کسی که رفیق یا همسایه یا ناظر اعمال اوست ناراحت نشود.اگر در زمان پیغمبر این وسعت عیش و این رخص میبود پیغمبر آن طور رفتار نمیکرد.مردم از این جهت آزادند که این طور لباس بپوشند یا آن طور،کهنه بپوشند یا نو،این پارچه را انتخاب کنند یا آن پارچه را،این طرز را یا آن طرز را.دین به این چیزها اهمیت نمیدهد،آنچه که اهمیت میدهد آن چیزهاست[یعنی اصولی مانند همدردی،مواسات،مساوات و عدل و انصاف].
بعد فرمود:و لکن من را که این طور میبینی،همیشه متوجه حقوقی که به مال من تعلق میگیرد هستم...پس بین روش من و روش پیغمبر اختلاف اصولی و معنوی نیست.و لهذا در حدیث است که در زمان امام صادق خشکسالی پیدا شد.امام صادق به ناظر خرج خود فرمود:[برو گندمهای ذخیره ما را در بازار بفروش،از این پس نان خود را به طور روزانه از بازار تهیه میکنیم،و نان بازار از گندم و جو با هم تهیه میشد.]اسلام نمیگوید نان گندم بخور یا نان جو و یا گندم و جو را با هم مخلوط کن،میگوید روش تو باید در میان مردم مقرون به انصاف و عدالت و احسان باشد.حال ما از این اختلاف روش رسول اکرم و امام صادق بهتر به روح اسلام پی میبریم.اگر امام صادق این بیان را نمیکرد و توضیح نمیداد،ما آن جنبه از عمل رسول خدا را که مربوط به مقتضیات عصر آن حضرت است جزء دستور اسلام میشمردیم و بعد به ضمیمه آیه 21 از سوره احزاب که میفرماید به پیغمبر تاسی کنید،صغری و کبری تشکیل میدادیم و تا قیامت مردم را در زیر زنجیر میکشیدیم،ولی بیان امام صادق و توضیح آن حضرت و اختلاف روش آن حضرت با روش پیغمبر درس آموزندهای ستبرای ما،و ما را از جمود و خشکی خارج میکند،به روح و معنا آشنا میسازد.البته در اینجا امام صادق شخصا بیان دارد.اگر هم بیانی نمیداشتباز خود ما باید اینقدرها تعقل و قوه اجتهاد داشته باشیم،اینها را متناقض و متضاد و متعارض ندانیم.
این جمود مخصوصا در اخباریین زیاد است که حتی شرب دخان را منع میکنند.
علیهذا یکی از طرق حل تعارضاتی که در سیرتهای مختلف است،به اصطلاح حل عرفی و جمع عرفی است که از راه اختلاف مقتضیات زمان است.حتی در حل تعارضات قولی نیز این طریق را میتوان به کار برد گو اینکه فقهای ما توجه نکردهاند.
یک مثال دیگر:به علی علیه السلام عرض کردند درباره این حدیث که«غیروا الشیب و لا تشبهوا بالیهود».علی علیه السلام خودش این حدیث را روایت میکرد ولی عمل نمیکرد،یعنی خودش رنگ نمیبست و خضاب نمیکرد.علی علیه السلام فرمود:این دستور،مخصوص زمان پیغمبر است،این تاکتیک جنگی بود که دشمن نگوید اینها یک عده پیر و پاتال هستند، یک حیله جنگی بود که رسول اکرم به کار میبرد ولی امروز«فامرؤ و ما اختار».
حال اگر سیرت علی نبود و توضیح علی نبود،ما میگفتیم پیغمبر فرمود ریشها را خضاب کنید،تا قیامتبه ریش مردم چسبیده بودیم که حتما باید ریشها را رنگ ببندید.پس این خود یک طریق حل تناقض است.البته این کار مطالعه کامل لازم دارد.
یکی از علمای مطلع که مستقل فکر میکرد،یادم هست که درباره اخبار تفویض که خیلی قرع سمع هم میکند که چگونه خدا اختیارات میدهد(مثل اختیارات وزیر دادگستری)میگفت مثلا...
این نکته را باید بدانیم که یک عده مسائل داریم که این مسائل روح تعلیمات دین است،دستورهای کلی الهی است.اینها به هیچ نحو قابل تغییر و تبدیل نیست،ناشی از مصالح کلی و عالی بشریت است،تا بشریت هست این دستورها هم هست، بشر از آن جهت که بشر استباید این دستورها را به کار بندد.
پینوشت:
1- احزاب/21.
تواضع امام (ع)
Posted On at در ۰:۳۳ by نویسندهمنابع مقاله:
پیشوای سوم حضرت امام حسین (ع)، ص 23، هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق ؛
ابن اثیر در کتاب اسد الغابه مینویسد:
«کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها (1) »
حسین (ع) بسیار روزه میگرفت و نماز میگذارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همهی کارهای پسندیده را انجام میداد.شخصیت حسین بن علی (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع)، پیاده به کعبه میرفتند، همهی بزرگان و شخصیتهای اسلامی باحترامشان از مرکب پیاده شده، همراه آنان راه پیمودند. (2)
احترامی که جامعه برای حسین (ع) قائل بود بدان جهت بود که او با مردم زندگی میکرد ـ از مردم و معاشرتشان کناره نمیجست ـ با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگرها از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه، او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمیبستند و حرم رسول الله (ص) را برای او خلوت نمیکردند ...این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست، بخوانیم:
روزی از محلی عبور میفرمود، عدهای از فقرا بر عباهای پهن شدهاشان نشسته بودند و نان پارههای خشکی میخوردند، امام حسین (ع) میگذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بیان داشت:
ان الله لا یحب المتکبرین. (3)
خداوند متکبران را دوست نمیدارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم، شما هم دعوت مرا اجابت کنید.آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، (4) و بدین ترتیب پذیرایی گرمی از آنان به عمل آمد و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت.
شعیب بن عبد الرحمن خزاعی میگوید:
چون حسین بن علی (ع) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند، فرمود: این پینهها اثر کیسههای غذایی است که پدرم شبها به دوش میکشید و به خانهی زنهای شوهر مرده و کودکان یتیم و فقرا میرسانید. (5)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایتاز ستم دیدگان میتوان در داستان ارینب و همسرش عبد الله بن سلام دریافت، که اجمال و فشردهاش را در اینجا متذکر میشویم :
یزید به زمان ولایت عهدی، با اینکه همه نوع وسائل شهوترانی و کام جوئی و کامروایی از قبیل پول، مقام، کنیزان رقاصه و...در اختیار داشت چشم ناپاک و هرزهاش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود.
پدرش معاویه به جای اینکه در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبندهای نشان دهد، با حیلهگری و دروغ پردازی و فریبکاری، مقدماتی فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانهی شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلودهی پسرش یزید بکشاند.حسین بن علی (ع) از قضیه با خبر شد در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشهی شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکی از قوانین اسلام، زن را به شوهرش عبد الله بن سلام باز گرداند و دست تعدی و تجاوز یزید را از خانوادهی مسلمان و پاکیزهیی قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهیاش را نمایان و علاقمندی خود را به حفظ نوامیس جامعهی مسلمان ابراز داشت و این رفتار داستانی شد که در مفاخر آل علی (ع) و دنائت و ستمگری بنی امیه، برای همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (6)
علائلی در کتاب «سمو المعنی» مینویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد میکنیم که هر کدام در جبهه و جهتی عظمت و بزرگی خویش را جهانگیر ساختهاند یکی در شجاعت، دیگری در زهد، آن دیگر در سخاوت، و...اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کنندهی یک عظمت فراز تاریخ است، گویا او جامع همهی والاییها و فرازمندیهاست. (7)
آری مردی که وارث بی کرانگی نبوت محمدی است، مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی (ع) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (ع) است، چگونه نمونهی برتر و والای عظمت انسان و نشانهی آشکار فضیلتهای خدایی نباشد.
درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم.
امام حسین (ع) و حکایت زیستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونهی یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم میسازد، بلکه او با همهی خویشتن، آیینهی تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها، فداکاریها، جان بازیها، خداخواهیها و خدا جوییها میباشد، او به تنهایی میتواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد.
بودن و رفتنش، معنویت و فضیلتهای انسان را ارجمندنمود.
پینوشتها:
1 ـ اسد الغابه ج 2 ص .20
2 ـ ذکری الحسین ج 1 ص 152 به نقل از ریاض الجنان چاپ بمبئی ص 241 ـ انساب الاشراف.
3 ـ سورهی نحل آیهی .22
4 ـ تفسیر عیاشی ج 2 ص .257
5 ـ مناقب ج 2 ص .222
6 ـ الامامة و السیاسه ج 1 ص 253 به بعد.
7 ـ از کتاب سمو المعنی ص 104 به بعد نقل به معنی شده است.