برادرزاده شیرین سخن


منابع مقاله:
راهنمای تبلیغ 6 ویژه امر به معروف و نهی از منکر ، نمایندگی ولی فقیه در سپاه ؛

حضرت قاسم بن حسن (ع) نوجوانی بود که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود، شب عاشورا، امام حسین علیه السلام به اصحاب فرمود: فردا همه شما کشته خواهید شد، قاسم نزد عمویش آمد و عرض کرد:«عمو جان من هم فردا کشته می‏شوم؟».
امام او را به سینه‏اش چسبانید و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟
«کیف الموت عندک‏»
قاسم جواب داد:
«احلی من العسل‏»: «از عسل شیرین‏تر است‏».
امام به او فرمود: تو بعد از بلای عظیم کشته می‏شوی و عبدالله شیرخوار هم شهید می‏شود ... (1)
روز عاشورا قاسم خود را آماده جنگ کرد، به حضور امام حسین علیه السلام برای اجازه گرفتن آمد، امام او را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردند، سپس قاسم اجازه طلبید، امام به او اجازه نمی‏داد، قاسم آنقدر پابپا نمود و مکرر طلب اجازه کرد، امام علیه السلام به او اجازه داد، او در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود، غمگین به نظر می‏رسید به میدان تاخت و چنین رجز می‏خواند:
ان تنکرونی فانا بن الحسن سبط النبی المصطفی المؤتمن هذا حسین کالاسیر المرتهن بین اناس لا سقوا صوب المزن
: «اگر مرا نمی‏شناسید من پسر حسن سبط پیامبر برگزیده و امین خدا هستم این حسین علیه السلام است که همچون اسیر گروگان شده در بین مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد».
حمله سخت بر دشمن کرد و با آن سن کم سه نفر یا بیشتر از دشمن را کشت.
حمید بن مسلم که از سربازان عمر سعد بود نقل می‏کند: از خیام حسین علیه السلام نوجوانی به سوی میدان بیرون آمد که چهره‏اش مانند نیمه قرص ماه می‏درخشید، شمشیری بدست داشت و پیراهن بلندی پوشیده بود و وارد جنگ گردید.
عمرو بن سعد ازدی گفت: سوگند به خدا آنچنان سخت بر این نوجوان حمله کنم، گفتم: عجبا! تو به این نوجوان چه کار داری سوگند به خدا اگر او مرا بزند به طرف او دست دراز نمی‏کنم، بگذار همانها که او را احاطه کرده و با او می‏جنگند کار او را تمام کنند.
عمرو بن سعد گفت: سوگند به خدا من باید بر او یورش برم، و جهان را بر او سخت گیرم، آنحضرت که مشغول جنگ بود، عمرو بن سعد در کمین او قرار گرفت و چنان شمشیر بر سر مبارک قاسم زد که سر او شکافته شد و قاسم به صورت بر روی زمین افتا، فریاد زد: «یا عماه!» (عمو جان به دادم برس).
وقتی که صدای قاسم به گوش امام رسید، آنحضرت مانند عقابی که از بالا به زیر آید، صفها را شکافت و مانند شیر خشمگین بر دشمن حمله کرد تا عمر بن سعد ازدی رسید، شمشیر به سوی او وارد کرد، او دستش را به پیش آورد و از آرنج قطع گردید، آن ملعون نعره کشید، دشمن برای نجات او حمله کردند، در همین میان پیکر نازنین قاسم زیر سم ستوران قرار گرفت، وقتی که گرد و غبار فرو نشست دیدند امام حسین در بالین قاسم است و آن نوجوان در حال جان کندن است. و پای خود را بر زمین می‏ساید و روحش آماده پرواز به سوی بهشت است.
امام فرمود:
«عز و الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک‏».
:«سوگند به خدا بر عمویت‏سخت است که او را بخوانی، به تو جواب ندهد، یا اگر جواب دهد به حال تو سودی نداشته باشد».
فتح نمایان
ای عمو فتح نمایان کردم دشمنان را همه حیران کردم ای عمو در بر تو گویم فاش آمدم تا که بگیرم پاداش تن بی تاب مرا تاب بده مزد پیروزی من آب بده تو که جای پدر من بودی تو که چون تاج سر من بودی بشتاب و تن من پیدا کن حکم سربازی من امضاء کن باغبانا سوی میدان رو کن گل پرپر شده‏ات را بو کن بین چگونه بتو قربان شده‏ام پایمال سم اسبان شده‏ام
ای گل پرپر بدست کیستی بوی تو می‏آید و خود نیستی گشته از زخم فزون بانگ تو کم یا عسل چسبانده لبهایت بهم من نگویم با عمو کن گفتگو لب گشا یکبار و یک عمو بگو
پی‏نوشت:
1- الوقایع و الحوادث ج 3 / ص 62.

Posted in برچسب‌ها: |

0 نظرات: