شناختحق امام حسین علیه السلام (1)
Posted On ۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه at در ۲۰:۴۲ by نویسندهمنابع مقاله:
، فلسفی، محمد تقی؛
الحمد لله و الصلوة علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد صلیالله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین.
امام و اهتمام به عاشورا
قال الله العظیم فی کتابه «لله العزة و لرسوله و للمؤمنین» (2)
یکی از افتخارات بزرگ ملت ایران این است که دارای عواطف روحانی و معنوی نسبت به اهل بیت رسول اکرمند و قرنها است که عزاداری عاشورا را احترام کردهاند. پدران و مادران و اجداد و گذشتگان شما، همگی یک چنین روزی را بسیار احترام میکردند. پس از انقلاب اسلامی، بر این احترام افزوده شد; برای اینکه رهبر کبیر انقلاب، امام راحل سفارش کردند که مردم به عزاداری بیشتر اهمیت بدهند.
نفوذ کلام رهبر کبیر انقلاب اثرش این بود که تمام مملکت بیش از گذشته تکان خورد و مردم در مقام عزاداری، حد اعلای تکریم و احترام را نسبت به امام حسین علیه السلام ابراز نمودند.
شناختحق امام علیه السلام
در قضایای امامت مطلبی وجود دارد که نکته ای معرفتی است. شما شنیدهاید که در همهجا در روایات، وقتی در باب زیارت - مثلا - صحبت میشود میگویند «عارفا بحقه» (3) این عارفا بحقه یک معنای وسیعی دارد که من دو سه جمله از آن را میگویم: - عارفا بحقه یعنی آدمی بداند که امام معصوم علیه السلام به وسیله پیامبر ، برگزیده خداست. - عارفا بحقه یعنی تمام مسائل اسلام که وحی الهی است در نزد امام علیه السلام است. ولی امام حسین علیه السلام علاوه بر همه اینها چون قضیه کربلا و حادثه عاشورایش بسیار مهم است، این عارفا بحقه باید در قضیه عاشورا شناخته شود. اغلب شما مردم مسلمان بیش و کم در منابر و مجالس و مطالعاتتان به سر قیام حسین بن علی علیهما السلام واقفید و عارف.
انگیزه قیام امام حسین علیه السلام
امروز به مناسبت عاشورا و به مناسبتشرایط سیاسی و برای اینکه معرفت بیشتری برای حضار محترم پیدا بشود باید این نکته را عرض کنم که شما، شناخت بیشتری به حق امام حسین علیه السلام در قضیه عاشورا پیدا کنید و این را به صورت سؤال عرض میکنم از طرف همه شما. چرا امام حسین علیه السلام کربلا آمد؟ انگیزه امام حسین علیه السلام چه بود؟ و هدفی که ابیعبدالله علیه السلام داشت بر چه اساس بود؟ این سؤال اگر درست پاسخ داده شود، مطلب برای همه از نظر معرفت امام روشن میشود.
مساله این بود که ابیعبدالله علیه السلام یک قسمت ایام امامتش در زمان معاویه بود و یک قسمت ایام امامتش در زمان یزید. معاویه به عالم اسلام خیلی صدمه زد و دوستان بزرگوار علی علیه السلام را بسیار کشت، اما مانند پسرش سخنان جنونآمیز نمیگفت. یزید علنا در مجلس عمومی کفر خود را ظاهر کرد، [ در حال مستی ] گفت:
«لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل» . (4)
گفت: بنیهاشم با مملکت بازی کردند و به نام وحی و قرآن و به نام دین مردم را سرگرم کردند، [ در حالی که ] نه وحیی نازل شده، و نه دینی هست و نه قرآنی هست و نه خدایی و نه ایمانی.
صلح امام حسن و قیام امام حسین علیه السلام
این طرز تفکر یزید بود. این تفکر را امام حسین علیه السلام نمیتواند تحمل کند و اصلا قابل تحمل نیست و لذا من دیدهام گاهی بعضی از افراد، خیلی که بخواهند مؤدب صحبت کنند، میگویند: چرا امام حسن علیه السلام در انقلاب کوتاه آمد و قیام نکرد و امام حسین علیه السلام قیام کرد؟ اولا امام حسن علیه السلام قیام کرد، ولی افراد و سربازانش آن قدر بیوفایی کردند که یک [ روز عدهای ] نامه نوشتند به معاویه که اگر به ما دستور بدهی امام حسن علیه السلام را کتف بسته به شما تسلیم میکنیم(!) لذا امام حسن ناچار شد قراردادی با معاویه ببندد. آن وقتیک سؤال: چرا امام حسین علیه السلام با یزید قرارداد نبست؟ نمیشد با یزید قرارداد ببندد؟ برای اینکه بدانید امام حسن و امام حسین علیه السلام یک جور فکر میکردند، امام حسین علیه السلام در حدود 10 سال پس از مرگ امام حسن علیه السلام امام بود و با این حال علیه معاویه لشکرکشی نکرد. معلوم میشود که مصلحت همان بوده که امام مجتبی علیه السلام عمل کرده است. وقتی معاویه مرد و یزید روی کار آمد به امام حسین علیه السلام گفتند: بیعت کنید، گفت: هرگز! تمام تکیه گاه سخن این است. یکی از جملههایی را که باید دقت بفرمایید در این سخنرانی، این جمله است که به محمد حنفیه فرمود: «یا اخی والله لو لمیکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعتیزیدبن معاویة» (5) گفت برادر! بخدا اگر در تمام کره زمین یک متر جا که رویش بنشینم نداشته باشم من هرگز با یزید بیعت نمیکنم.
این سر قضیه است. چرا؟ چون یزید سمبل کوبیدن اسلام بود و میخواست دین خدا را نابود کند. حالا امام حسین علیه السلام قیام کرد اول سخنرانی امام حسین علیه السلام که هنوز به کربلا نرسیده، در مقابل لشکریان حر بود. مقابل لشکر حر یعنی همان لشکر عبیدالله ایستاد و بنا کرد صحبت کردن. فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفیء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر» (6) گفت: مردم! سربازان عبیدالله! بفهمید. که یزید و اعوانش کمر بستهاند به اطاعتشیطان; طاعتخداء;3چ را ترک کردهاند. فساد آوردهاند. حدود خدا را معطل گذاردهاند. بیت المال را به هوی و هوس قسمت کردند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کردهاند و من در مملکت اسلام از همه شایستهترم که بر ضد یزید خائن قیام کنم و ریشه فساد را از بیخ و بن برکنم.
نتیجه پیروی از امام علیه السلام
آن وقت، یک جمله خیلی عمیق است و آن جمله این است که میفرماید: «و قد اتتنی کتبکم و قدمت علی رسلکم ببیعتکم... فان اتممتم علی بیعتکم تصیبوا رشدکم». (7) گفت نامهها به من نوشتید و مرا وعده گرفتید. آمدم، اگر با وفا باشید به سعادت خواهید رسید. آن وقتسعادت [ چیست ] ؟ سعادت همان است که الان شما در انقلاب اسلامی دارید (و انشاءالله بیش از این به آن ستخواهید یافت). آن جمله این است که به سعادت میرسید. حضرت میفرماید: «فانا الحسین بن علی ابن فاطمة بنت رسول الله نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلیکم». (8) تمام همین است، میگوید: من پسر فاطمهام. پسر پیغمبر، اگر کمک کنید حکومت به دستم بیاید من حاکم مردمی هستم مثل حکومت پیغمبر. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشاء میآمد داخل مسجد و میان مردم نماز میخواند، رئیس مملکت هم بود امیرالمؤمنین علیهالسلام رئیس مملکت بود زانو به زانو با فقرا، ضعفاء و مستضعفین مینشست. علی دربار نداشت، وزیر دربار نداشت. خانم امیرالمؤمنین را ملکه نمیگفتند. دختر علی زینب را شاهدخت نمیگفتند. علی در بین مردم، به گفته یک سرباز: «علی فینا کاحد منا» علی مثل یکی از ما بود، برادروار میآمد و زانو به زانو مینشست، امام حسین علیه السلام میگوید: اگر کمک کردید «نفسی مع انفسکم» من با شما هستم و اهل بیت من با اهل بیتشما ،زن و بچه من هم مثل زن و بچه شما. این حکومت اسلامی است; زینب با زنها در مسجد، امام حسین علیه السلام با مردها در مسجد و در جامعه; ملاقات این قدر آسان است; بعد به مردم یعنی به همان لشگر حر گفت اگر موافقت کردید به سعادت میرسید اما اگر موافقت نکردید ; «و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدکم و خلفتم بیعتی من اعناقکم فلعمری ما هی منکم بنکر» . گفت اگر بیعت را شکستید و از من تخلف کردید و این کار هم از شما [ مردم کوفه ] بعید نیست، چرا؟ برای اینکه گفت: «فلعمری ما هی منکم بنکر لقد فعلتموها بابی و اخی و ابن عمی مسلم» (9) شما عهد علی را شکستید. عهد برادرم حسن را شکستید. عهد مسلم را هم شکستید. عجیب نیست اگر عهد من را هم بشکنید. اما اگر شکستید من باز دنبال هدف خود میروم یزید نباید بر مسلمین حکومت کند ولو به قیمت قطعه قطعه شدن من و یارانم و شیرخوارهام باشد! این هدف حسین علیه السلام است.
نتیجه اعراض از امام علیه السلام
حال، اگر آن مردم امام حسین علیه السلام را یاری نکردند. چه شد؟ امام حسین علیه السلام کشته شد، مصائب دید. بلایا دید. زن و بچه هم مصائب بسیار دیدند، اینها به قدری قوی و توانا بودند که با تمام این مصائب تکان نخوردند یکی از مواقع و مواردی که امام حسین علیه السلام آتیه مردم را گفت فرمود:(10)
پشیمانی پس از پیروزی
آیا تا به حال در تاریخ خواندهاید که یک گروه سرباز بروند جنگ بکنند. 100هزار یا 70هزار نفر بروند جنگ بکنند و فاتح بشوند و برگردند، اما بعد از 24 ساعت پشیمان شوند؟! آقا ممکن استیک جنگی واقع شود و ملت بعد از 50 سال پشیمان شوند، بعد از 30 سال بعد از 20 سال بعد از 10 سال. بعد از 24 ساعت (در عصر عاشورا حسین علیه السلام کشته شد و پیش از ظهر روز دوازدهم اهل بیت آمدند کوفه) اگر بدانید کوفیان چقدر جیغ و فریاد زدند! اگر بدانید چقدر آه و ناله کردند! روایت میگوید و در مقاتل هم نوشته که امام سجاد علیه السلام خطبه خواند. گفت: اگر کسی مرا نمیشناسد، بداند که من پسر حسینم. حسین علیه السلام پسر فاطمه علیها السلام است. پسر علی علیه السلام است و پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله است. آنوقتخطبه خواند بعد از اینکه خطبهاش تمام شد، «فارتفعت اصوات الناس بالبکاء» یک مرتبه مرد و زن کوفه فریاد، گریه، شیون، ای وای بر بدبختی ما ای وای بر تیره روزی ما چرا ما ندای حسین علیه السلام را اجابت نکردیم؟ در بدبختی بروی ما باز شد. خود عبارت میگوید: «یدعو بعضهم بعضا هلکتم و لاتعلمون» به هم نگاه میکردند میگفتند: بیچاره شدید و نمیدانید هلاک شدید و خبر ندارید. این مال کوفه.
یکی دیگر به شما بگویم. «زیدبن ارقم» یکی از محترمین بود. وقتی آمد در مجلس عبیدالله و دید که عبیدالله به سر مقدس ابی عبدالله با چوب جسارت میکند، گفت: عبیدالله من دیدم که پیغمبر این لبها را میبوسید. چقدر بی ادبی! عبیدالله گفت: اگر پیر نبودی و خرفت نشده بودی و دیوانه نبودی میگفتم تو را بکشند. زیدبن ارقم محترم از جا حرکت کرد وقتی آمد داخل راهرو و سرسرای استانداری، عدهای از مامورین و افراد لشگری و کشوری ایستاده بودند. به اینها یک نگاهی کرد و گفت: «انتم یا معشر العرب العبید بعد الیوم» گفت: عربها! بعد از امروز دیگر بردهاید، نوکرید، توسری خورید، ذلیلید، بیچارهاید. این را در سرسرای استانداری عبیدالله میگفت که تازه سر را آورده بودند. بعد گفت که عبارتش هم خیلی جالب و جاذب است. «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة» خاک بر سرتان ملت کوفه! پسر فاطمه را کشتید و پسر زن زانیه را آوردید، استاندار کردید. این کار بود که کردید؟ شما دیگر حق حیات دارید؟ و ادامه داد: «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة! فهو یقتل اخیارکم و یستعبد شرارکم فرضیتم بالذل فبعدا لمن رضی بالذل» گفت میدانید چه کار کردید؟ این عبیدالله بی دین را بر خودتان مسلط کردید. این خوبانتان را میکشد. هر چه آزادیخواه با شرف و شجاع و با ایمان است میکشد. چه کسانی را باقی میگذارد.؟ میگوید: «هو یقتل اخیارکم و یستعبد شرارکم» نمیگوید «یستخدم شرارکم» ، نمیگوید دولتی روی کار میآید که اشرار را استخدام میکند. نه، میگوید اشرار را برده میگیرد. یعنی یک مشت مستخدم دولت میشوند که در دستگاه عبیدالله کور، کر، لال، نفهم، برده و بنده هر چه بگوید اطاعت کنند.
ذلتستیزی امام و ذلت پذیری دشمنان امام
«زید بن ارقم» میگوید: خیال میکنید کشتن حسین ارزان است؟! بیچاره شدید، ذلیل شدید. خوار شدید. گفت: «فرضیتم بالذل» برده یزید شدید. دیگر قدرت نفس کشیدن از شما سلب شد. آن وقت گفت: «فبعدا لمن رضی بالذل» خاک بر سر کسی که بخواهد با ذلت زندگی کند. دور باد از رحمتخدا کسی که بخواهد با ذلت زندگی کند! این روح قصه کربلاست امام حسین علیه السلام روز عاشورا گفتیا یزید باید برود یا من باید کشته شوم. زندگی با ذلت ارزشی ندارد. گفت: «والله لااعطیکم بیدی اعطاء الذلیل ولاافر فرار العبید» گفت: به خدا قسم من هرگز نه تن به ذلت میدهم و نه فرار میکنم. این فرزند امیر المؤمنین. علی بن ابیطالب هم میگفت: «المنیة ولاالدنیة» منیتیعنی مرگ. مرگ [ آری اما ] ذلت نه، پستی نه، دنیتیعنی پستی «المنیة ولاالدنیة:» حسین هم روز عاشورا گفت: «هیهات منا الذلة» .
کربلا رمز انقلاب
امام راحل میفرمود روضه بخوانید. روضه امام حسین علیه السلام بخوانید. خیلی هم بخوانید، اما رمز انقلاب را هم بگوئید. رمز انقلاب در واقعه کربلاست; همان طور که گفتیم الان شما در مقابل امریکا، مثل حسین و یارانش هستید در مقابل یزید. امام حسین علیه السلام سوگند یاد کرد و به برادر خود فرمود: اگر جایی در زمین نداشته باشیم به قدر یک وجب، من بیعت نمیکنم. اما در پایان ذکر مصیبت بخوانم، دلتان متوجه باشد. اساس کربلا بر قضیه زنده کردن حق است.
امام حسین به کربلا نرسیده بود، سوار اسب بود، پسرش علی اکبر هم سوار. آقا همینطور که میرفتیک چرت مختصر به قدر چند دقیقه امام حسین را گرفت. پسر نگاه میکرد چشم آقا بصورت خواب روی هم آمد. اما خیلی کوتاه دو دقیقه سه دقیقه. آقا چشمشان را باز کردند. اماء; علی اکبر آثار تاثر دید گفت: آقاجان چه شد چرا حالتان تغییر کرد؟ گفت پسرم، - جوانها مکتب دین این است - گفت: پسرم، خواب دیدم که یک سوار آمد گفت: این کاروان میرود و مرگ هم دنبال این کاروان است.
یعنی چه؟ یعنی ما به سوی مرگ میرویم؟ خوب علی اکبر جوان باید بگوید آقاجان، اگر مرگ است پس نرویم. چرا برویم؟ میدانید چه گفت؟ گفت: «اولسنا علی الحق؟» باباجان مگر ما بر حق نیستیم و راه حق نمیرویم؟ گفت: چرا پسرجان، راه ما راه خداست. راه پیغمبر است. راه قرآن است. گفت: «فاذا لانبالی بالقتل» دیگر چه باک داریم از مرگ.
خون شد دل من خوب شد این خون شدنی بود در عشق تو شد بهتر این خود شدنی بود
علی اکبر آمد به آرزوی دل رسید. میدانید کی؟ آن وقتی که گفت: «ابتا علیک منی السلام» گفت: پدر خدا حافظت. آقا ابیعبدالله با عجله آمد کنار بدن جوان; مادرهایی که شهید دادهاید و اینجا هستید. پدرانی که پسر جوان شهید دادهاید و در اینجا هستید، آن پدر آمد نشست بالین علیاکبر «جلس علی التراب» آقا روی خاک نشست «و جعل یمسحالدم عن ثنایاه» یعنی ابیعبدالله بنا کرد خون از دندانهای علی پاک کردن. خون را از دندانها پاک کرد. چرا خون را از دندانها پاک کرد. به نظر من این خون را که از دندانها پاک کرد دید علی زنده است. این جوان شاید بخواهد وصیتی بکند. اما یک ضربتی بر سرش خورده که تمام دهان غرق خون است و خودش هم نمیتواند خونها را دفع کند. آقا خواستخونها را از جلوی زبان علی رد کند تا زبان علی آزاد شود و وصیت کند. اما داشتخونها را رد میکرد «فشهق شهقة فمات» یک وقت علی یک ناله زد و جان به جانآفرین تسلیم کرد. آقا تمام کشتهها را خودش به خیمه میآورد. اما بدن علی را نیاورد. صدا زد جوانان بیائید بدن علی را به خیمهها ببرید. میدانید چرا نیاورد برای اینکه بدن آنقدر قطعهقطعه و چاک چاک بود که یک نفر نمیتوانست آن را از جای بردارد. باسمک العظیم الاعظم
ره توشه راهیان نور ویژه محرم 1379/1421
پینوشتها
1 - این مقاله متن سخنرانی خطیب توانمند معاصر، مرحوم حجة الاسلام و المسلمین فلسفی است که با هدف استفاده از سبک آن واعظ شهیر از نوار پیاده و با حداقل تصرفات نگاشته شده است.
2- منافقون، آیه 8
3- بحار الانوار، ج 100، ص 257، ح 1
4- بحار الانوار، ج 45، ص 175، ذیل حدیث 5
5- مقتل عوالم، ص 54، خوارزمی، ج 1، ص 188
6- طبری، ج 7، ص 300، کامل ابن اثیر، ج 3، ص 280، خوارزمی:، ج 1، ص 243، انساب الاشراف، ج 3، ص 171
7- همان
8- همان
9- طبری، ج 7، ص 300، کامل ابن اثیر، ج 3، ص 280، با اندکی تفاوت در نسخهها
10- ارشاد، مفید، ص 223، ابن عساکر، ص 211، بااندکی تفاوت در نسخهها
