تجلّیعزّت و شجاعت در گفتار امام حسین علیهالسلام
Posted On ۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه at در ۲۱:۳۲ by نویسنده
منابع مقاله:
مجله مشکوة، شماره 76و77، محمّد مهدی رکنی یزدی؛
کاروانِ زمان شتابان درگذر است. حوادث سوار بر این کاروان از پرده نهان به ظهور میرسند و در غبارِ زمان محو میشوند، و بسیار اندکند حوادثی که اثری ماندگار داشته باشند. ویژگی این گونه حوادث چیست؟ در تأملی کوتاه مییابیم که خصوصیت رویدادهای پایدار در این است که در راه حق و برای حق، و دور از منافع شخصی یا گروهی است. از این میان، حوادث تاریخی که انبیا و اولیا محرّک یا پیشاهنگ آن بودهاند جاودانه شده به جاودانگی حق و حقیقت پیوستهاند که: کلُّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وَجهَه(1).
آری آنچه وِجهه الهی دارد و محض رضای حق تعالی و حفظ دین اوست ماندگار است و جاویدان، و این گونه است قیام و اقدام حسین بن علی علیهالسلام بر ضد حکومت یزید فاسق برای حفظ اسلامِ راستین و احکام دین که دستخوش انحراف اساسی شده بود.
از وظایف اصلی امام که حجت حق تعالی و خلیفه معصوم و منصوص رسول اللّه است نگهبانی از کیان اسلام است، و هر یک از ائمه ما به اقتضای زمان این وظیفه را به صورتی انجام دادهاند(2). هر چند همه در راه اعلای کلمه حق به نوعی به شهادت نائل شدند، ولی از میان آنان به واسطه کیفیت بسیار غمانگیز شهادت حسین بن علی علیهالسلام لقب سیدالشهداء به ایشان اختصاص یافت.
این شهادت که ابعاد گوناگونش برتر از توصیف است تأثیری گسترده و عمیق بر تاریخ اسلام داشت، و نه تنها انگیزه قیامهایی چون توّابین و مختار ثقفی گردید(3)، بلکه در طول تاریخ انگیزه سرودن مراثی و تشکیل مجالس سوگواری و روضهخوانی و حرکتهای جمعی بر ضد ظلم و بیعدالتی و فقر شده که هر یک به نوعی بازآفرینی خاطره آن حادثه غمانگیز یا اثر پذیرفته از آن است. تأثیر این رویداد تنها در این حد نیست، بلکه مطالعه سخنرانیهایی که حضرتش از زمان خروج از مدینه تا عاشورای سال 61 در کربلا ایراد فرموده، همه آموزنده و سازنده است: آموزنده ابعاد اجتماعی و حکومتی اسلام و کفرستیزی آن؛ و موجد روحیه شجاعت و عزّت، حرّیت و عدالت و دیگر فضایل اخلاقی.
اینک نویسنده بر آن است در سالی که «عزّت و افتخار حسینی»(4) نامگذاری شده، با نقل بخشهایی از سخنان امام حسین علیهالسلام از مدینه تا کربلا و توضیحی کوتاه، روحیه دلیری و عزّت، شجاعت توأم با رأفت حضرت را نشان دهد، باشد که معرفت و محبت ما را نسبت به آن امام همام افزونتر گرداند:
1ـ پس از فوت معاویه در رجب سال 60، یزید بر خلاف موازین اسلامی ـ که حد اقلّ آن مشورت با اهل حل و عقد بود ـ از سوی پدر تکیه بر اریکه خلافت زد، و ضمن نامههایی از حکام شهرهای مهم درخواست بیعت کرد. در همین راستا نامهای به ولید بن عُتبه حاکم مدینه نوشت، و بیعت فوری حسین بن علی علیهالسلام را خواستار شد. ولید به وسیله مروان بن حَکم ـ حاکم سابق معاویه ـ موضوع را به اطلاع حضرت رساند. پس از رویدادهایی که به رعایت اختصار از نقلش درمیگذریم(5)، پاسخ امام به ولیدِ عُتبه چنین بود:
ایّها الأمیر! إنّا اهلُ بَیتِ النُبُوّة و مَعدِنُ الرِّسالَةِ و مُختَلفُ الملائکة و مَهبطُ الرحمة بِنا فتَحَ اللّهُ و بِنایَختِم. و یَزیدُ رَجلٌ شارِبُ الخَمرِ و قاتِلُ النَّفسِ المُحتَرمَةِ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ؛ و مِثلی لا یُبایِعُ مِثلَه، ولـکنْ نُصبِحُ و تُصبِحونَ وَ نَنْظُرُ و تَنظُرون أیُّنا أحقُّ بِالخِلافَةِ وَ البَیعَة(6):
ای امیر! ما خاندان نبوّت و معدن رسالت الهی، و محل آمد و شدِ فرشتگان و جای نزول رحمت خدا هستیم. خداوند به وسیله ما [درِ رحمت و هدایتش را] گشوده و هم به وسیله ما به پایان خواهد بُرد. امّا یزید [که بیعتش را میطلبی] مردی شرابخوار و آدمکش است که فسق و فجورش آشکار شده، پس چو منی هیچگاه با چون اویی بیعت نخواهد کرد. ولی ما و شما در انتظار آینده بهسر میبریم و تأمل میکنیم تا دریابیم کدام یک از ما به خلافت و بیعت گرفتن سزاوارتریم.
جواب تند و درشت امام که با ذکر فضایل خود و رذایل دشمن همراه است نمایانگر ارجمندی و دلیری حضرت است، و مناسبتترین پاسخ آن درخواست جسورانه.
2ـ مروان بن حَکم کارگزار دیرین معاویه و دشمن خاندان نبوّت ظاهرا به عنوان دلسوزی پیشنهاد میکند امام حسین علیهالسلام با یزید بیعت کند. این پیشنهاد بعد از درخواست ولید بن عُتبه حاکم مدینه است که به دستور یزید فرمان بیعت گرفتن از حضرت را صادر کرده بود و ذکرش گذشت. امام بعد از شنیدن پیشنهاد مروان میفرماید: إنّا للّهِ و إنا الیه راجِعون، و علَی الإسلام اَلسّلام اذا بُلِیَت براعٍ مِثلِ یزید. و لقَد سمعتُ جدّی رسولَ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله یقول: الخلافةُ مُحرَّمةٌ علی آل ابی سفیانَ. فإذا رأیتُم مُعاویةَ علی مِنبَری فابْقَروا بَطنَه، و قد رآهُ أهلُ المَدینَةِ علَی المِنبر فَلَم یَبقَروا فابتَلاهُم اللّهُ بیَزیدَ الفاسق(7):
از شنیدن پیشنهاد، امام حسین علیهالسلام نخست کلمه اِستِرجاع(8) را بر زبان جاری میکند، که در هنگام رسیدن مصیبت و بلایی باید گفت، و کلمه «سلام» هم سلام تودیع و خداحافظی است نه سلام تحیت(9). بنابراین معنیِ سخن حضرت این است که:
امت اسلام گرفتار و مصیبت زده است، و فاتحه اسلام خوانده شده که به فرمانروایی مانند یزید مبتلا شده است. من از جدم پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که میگفت: خلافت و جانشینی من بر خاندان ابوسفیان حرام است. اگر معاویه را بر منبرم دیدید شکمش را بدرید. مردم مدینه او را بر منبر دیدند و نکشتند تا این که خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.
در نظر آوردن اوضاع سیاسی آن زمان پس از مرگ معاویه و تأکید یزید بر جلب موافقت بزرگان امت و کُشتن امتناع کنندگان از بیعت، و پاسخ درشت و صریح حسین بن علی علیهالسلام ؛ بزرگ منشی، شجاعت، ایمان و عظمت روحی حضرت را به طور شفّافی نمایان میسازد.
3ـ هنگامی که تصمیم قطعی حضرت حسین بن علی علیهالسلام بر حرکت از مدینه به اطلاع خویشان و دوستدارانش رسید، محمّد حنفیه و کسان دیگر از ارادتمندان امام هر یک به عبارتهای گوناگون حضرت را از این سفر و همراه بردن خانوادهشان باز میداشتند، ولی هر بار پاسخی قاطع بر عزم جزم امام برای بیعت نکردن و مخالفت آشکار با حکومت یزید میشنیدند. از این میان ما پاسخ حضرت را به محمّد حنفیه نقل میکنیم:
محمّد حنفیه که از فرزندان امیرالمؤمنین علیهالسلام است بنا به نقل طبری میگوید:
«برادر! تو محبوبترین و عزیزترین مردم هستی و من آنچه خیر و صلاح تشخیص میدهم موظفم که برای تو بگویم...».
امام در جواب فرمود:
«مثلاً به عقیده تو به کدام ناحیه بروم؟.»
محمّد حنفیه گفت: فکر میکنم وارد شهر مکه شوی و اگر در آن شهر اطمینان نبود از راه بیابان از این شهر به آن شهر حرکت کنی تا وضع مردم و آینده آنها را در نظر بگیری...»
امام حسین علیهالسلام در پاسخ فرمود:
یا أخی! لَو لَم یَکُن فی الدُّنیا مَلَجأٌ و لا مَأوی لَما بایعتُ یزیدَ بنَ مُعاویةَ...(10) یعنی ای برادر! اگر در همه جهان پناهگاه و جایی نباشد باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
بیعت رأی موافق به حاکم و تأیید و تصویب حکومت اوست. با در نظر آوردن شخصیت اجتماعی، دینی و رهبری حسین بن علی علیهالسلام روشن است که بیعت حضرت تا چه اندازه اهمیت سیاسی ـ اجتماعی داشته است، آنگاه علت امتناع امام و پایداریاش در این کار آشکار میشود.
4ـ از دیگر مواردی که هدف اصلاحی و روح سلحشوری و استقامت حضرت را میبینیم در وصیتنامهای است که هنگام حرکت از مدینه ـ شهر مسکونیاش ـ به سوی مکه نوشته و مُهر کرده به برادرش محمّد حنفیه میدهد. در این نامه نخست به وحدانیت آفریدگار و نبوت حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله حقانیت بهشت و دوزخ و رستاخیز شهادت میدهد تا شامیان فریب خورده را از بر حق بودن خود آگاه کند، و سپس میفرماید: و إنی لَم أخرُج أشرا و لا بَطَرا و لا مُفسِدا و لا ظالِما، و إنَّما خَرجتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی صلیاللهعلیهوآله ، أُریدُ أنْ آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهی عنِ المُنکَرِ وَ أسیرَ بسیرَةِ جَدّی و أبی علی بن ابیطالب. فَمَن قَبِلَنی بقبولِ الحَقِّ فَاللّهُ أولی بِالحقّ، و مَن رَدَّ علَیَّ هذا أصبِرُ حتّی یَقضِیَ اللّهُ بینی و بَینَ القَومِ و هو خیرُ الحاکِمین. و هذِهِ وصیّتی إلیکَ یا أخی، و ما تَوفیقی إلاّ بِاللّهِ عَلَیه تَوَکَّلتُ وَ إلَیهِ اُنیبُ(11):
من از سرِ طغیان و تکبر یا فساد و ستمگری [از مدینه] خارج نمیشوم، بلکه فقط برای اصلاحطلبی در امت جدّم بیرون میروم، و هدف من امر به معروف و نهی از منکر است و ادامه سیره جدّم و پدرم علی بن ابیطالب علیهالسلام . هر کس این حق را از من بپذیرد پس خدا اولی به حق است، و هر کس هدف مرا رد کند من شکیبایی و پایداری میکنم تا خدا بین من و این قوم حکم کند که او بهترین حاکمان و داوران است. ای برادر! این وصیت و سفارش من به تو است، و توفیق من [در اجرای آن هدف اصلاحی [جز از خدا نیست، به او توکل میکنم و به سوی او باز میگردم.
با اهمیتی که اصولاً وصیت نامهها دارد و دربردارنده مهمترین سفارشها و توصیهها میباشد، ملاحظه میکنیم حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام پس از ذکر عقاید حقه اسلامی خود برای خنثی کردن تبلیغات دروغین دشمنان که خود را خلیفه مسلمین و امام را خروجکننده علیه حکومت اسلامی! معرفی میکردند تنها هدف خود را از این قیام و اقدام، اصلاحطلبی در امّت اسلام و بر گرداندن حکومت به صالحان با امر به معروف و نهی از منکر بیان میفرماید، هر چند به شهادتش بینجامد.
5ـ حضرت در پایانِ نامهای که پاسخ به دعوت کوفیان است امام راستین را این گونه معرفی میکند: فلَعَمری(12) ما الإمامُ إلاّ العامِلُ بالکتابِ و الآخذُ بالقِسطِ و الدّاینُ بِالحقِّ و الحابِسُ نفسَه علی ذاتِ اللّهِ والسّلام(13):
سوگند به جانم و آیینم؛ که امام جز کسی که به کتاب خدا عمل کند، و عدل و داد را پی گیرد و به حقّ بگرود، و خویشتن را وقف ذات الهی کند نیست، والسّلام.
امام حسین(ع) بدین گونه ضمن معرفی پیشوای صالح برای رهبری امّت، برنامه عملی خود را ـ در صورتی که پذیرای او باشند ـ به کوفیان ارائه داد که: عمل به کتاب خدا و رعایت عدل و قسط در دادن حقوق مسلمانان و گرویدن به حق و عدول نکردن از تکالیف الهی است.
6ـ یزید پلید که امتناع امام حسین علیهالسلام را از بیعت و تأیید حکومتش دریافته بود، به ناجوانمردانهترین عمل یعنی قتلِ غافلگیرانه حضرت آن هم در حرم قدس الهی دست زد، و برای اجرای این برنامه عَمرو بن سعید بن عاص را به عنوان امیر حاجّ روانه مکه کرد تا در هر جا که پیش آید امام را تِرور کند. حجت خدا از این تصمیم آگاه شد و برای حفظ حُرمت مکه حج خود را به عمره مُفرده بدل کرد، و بدون شرکت در مراسم حج در هشتم ذی حجه به سوی عراق حرکت نمود. پیش از حرکت برای خاندان بنی هاشم و گروهی از شیعیانش سخنرانیی کرد، که جملاتی از آن را نقل میکنیم تا دلاوری و اشتیاق امام به شهادت در راه اِعلای کلمه حق روشنتر گردد، در حالی که بلیغترین و زیباترین تعبیرات را به کار برده:
خُطَّ الموتُ علی وُلِدآ دمَ مَخطَّ القِلادَةِ علی جیدِ الفَتاةِ، و ما أولَهَنی إلی أسلافی اشتیاقَ یعقوبَ الی یوسف، و خُیّر لی مَصرَعٌ أنَا لاقیه... لا مَحیصَ عن یومٍ خُطَّ بالقَلَم، رِضَا اللّه رِضانا اهلَ البیت، نَصبِرُ علی بَلائِه و یُوَفّینا اُجورَ الصّابِرین... اَلا و مَن کانَ فینا باذِلاً مُهجَتَه مُوَطِّنا علی لِقاءِ اللّه نَفسَه فَلیَرحَل مَعَنا فَإنّی راحِلٌ مُصْبِحا اِن شاءَ اللّه(14):
مرگ بر گردن آدمیزاد افتاده مانند گردنبند بر سینه دوشیزگان. دیدار گذشتگانم چه بسیار مرا واله و شیفته کرده، مثل شیفتگی یعقوب به دیدار یوسف. برایم قتلگاهی معین شده که [به زودی [آن را خواهم دید... از روزی که قلم تقدیر مرگ را نوشته راه گریز و چارهای نیست. خشنودی خدا خشنودی و رضایت ما خاندان پیامبر است. بر آزمون الهی شکیبایی میورزیم که پاداش شکیبایان را به طور کامل به ما عطا خواهد کرد...
هان! هر کس حاضر است خونش را در راه ما بذل کند، و خودش را برای لقاءاللّه آماده کند، باید که با ما کوچ کند که من [فردا] صبح حرکت خواهم کرد، اگر خدا بخواهد.
نکته چه بسا به ذهن رسد با وجود اطمینان امام به کشته شدن چرا به این سفر اقدام کرد؟ در حالی که دیگران ـ و از جمله محمّد حنفیه ـ حضرت را نهی میکردند.
پاسخ کوتاه این است که:
اولاً تاریخِ واقعه کربلا نشان میدهد حوادث به صورتی بود که امام چارهای جز این سفر اجباری نداشت، هر چند با رها کردن حجّش باشد.
ثانیا اقدام وی جهاد بود، و جهاد یکی از فرایض مهم اسلام است که با وجود شرایط واجب است مانند نماز. و بر همین پایه است غزوات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و جنگهای حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ، و جهاد امام حسن علیهالسلام هر چند که با خیانت سپاهیانش به صلح انجامید.
ثالثا امام علت مُبقِیه و سبب نگهدارنده دین و بازدارنده از تحریف و تغییر اساس اسلام است. بر این مبنا بود که ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام با یزید فاسق جفاکار نمیخواست و نمیبایست بیعت کند، گر چه این امتناع به شهادت خود و بستگانش منتهی شود. از این جهت است که معتقدیم آن امام خود و یاورانش را فدای اسلام راستین کرد تا اسلام اموی ـ یعنی سلطنت طاغوتی ـ نضج نگیرد و در تاریخ، اسلام واقعی ـ که قرآن، کتاب و حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله پیامبر آن است ـ معرفی نشود.
رابعا مُردن در نظر اولیاءاللّه غیر از آن است که ما خاکنشینانِ اهل دنیا میپنداریم. چنان که سیدالشهداء علیهالسلام در آخرین سخن هنگام شروع نبرد و تیراندازیِ دشمن به یارانش فرمود: بپاخیزید ای بزرگمنشان و به سوی مرگی که از آن گزیر و گریزی نیست روی آورید، که این تیرها فرستادههای این قوم به سوی شماست. سوگند به خدا! بین شما با بهشت و دوزخ جز پلِ مرگ [فاصلهای [نیست، که شما را به بهشتِتان و آنان را به جهنمشان میرساند(15).
7ـ خطبهای که امام حسین علیهالسلام در «بیضه» ـ که یکی از منازل(16) بین راه مکه و عراق است ـ قرائت فرمود شاهدی بر هدف متعالی حضرت در مبارزه با هر حاکم جائر و ستمکار است و نشانی از عزتمندی و دلیری آن پیشوا، و اینک جملات آغازین آن:
ایّها الناس إنّ رسولَ اللّه صلیاللهعلیهوآله قال: مَن رآی سُلطانا جائرا مُستَحِلاًّ لِحَرمِ اللّهِ ناکِثا عَهدَه مُخالِفا لِسُنَّةِ رسُولِ اللّهِ یَعمَلُ فی عبادِاللّهِ بالأِثمِ و العُدوانِ فَلَم یُغَیِّر علَیه بِفعلٍ و لا قولٍ کانَ حقّا علَی اللّه أنْ یُدخِلَه مَدخَلَه...(17)
ای مردم! همانا پیامآور خدا ـ که بر او درود باد ـ گفت: هر کس سلطانِ ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میشمرد و پیمان الهی را میشکند و با سنت رسول خدا مخالفت میکند، و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل میکند، ولی او با رفتار یا گفتارش برای تغییر چنین سلطانی اقدام نکند، بر خدا حق است که چنین فردی [بیتفاوت در برابر فساد حاکم] را در جای همان طاغوت [یعنی دوزخ] داخل کند(18).
8ـ امام حسین علیهالسلام در دوم محرم سال 61 به کربلا وارد شد. پس از ورود سخنرانیی برای خویشاوندان و یاورانش کرد، و در آن نخست چهره زشت دنیا را به زیبایی تمام ترسیم نمود، و افزود: در چنین اوضاعی که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیکنند باید به لقاءاللّه رغبت کرد... و اینک متن و ترجمه خطبه:
... امّا بعد، فقد نزَلَ بِنا مِنَ الأمرِ ما قَد تَرَوْنَ. و إنَّ الدّنیا قد تَغَیّرت و تَنکَّرت، و أدبَرَ معروفُها و لَم یَبقِ مِنها إلاّ صُبابَةٌ کصُبابةِ الإناء، و خَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعیَ الوَبیل(19). ألا تَروْنَ إلیَ الحقّ لا یُعمَل به، و إلیَ الباطلِ لا یُتَناهی عنه، لیَرغبَ المؤمنُ فی لقاءِاللّه. فَإنّی لا اَرَی المَوتَ إلاّ سَعادة و الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما. النّاسُ عَبیدُ الدّنیا و الدّینُ لَعقٌ علی ألسِنَتِهِم، یَحُوطونَه ما دَرَّتْ مَعایِشُهم. فإذا مُحِّصوا بالبلاء قلَّ الدَّیّانون(20):
... اما بعد [از حمد و صلوات]، از کار [بیعت یا کشتنم] آنچه میبینید پیش آمد. واقعا دنیا دیگرگون شده و چهره زشتی یافته. نیکیاش روی برگردانده و رفته، و از آن همه خوبی جز اندکی ـ همانند نمِ ته مانده ظرف آب ـ یا زندگی ذلتبار باقی نمانده؛ چون زندگانی ستور در چراگاهِ کم علف و ناگوار.
آیا به حق نمینگرید که به آن عمل نمیشود، و به باطل نگاه نمیکنید که از آن جلوگیری نمیشود؟ در چنین وضعی مؤمن باید به دیدار خداوند [که با شهادت حاصل میشود [رغبت داشته باشد. بنابر این من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و دل تنگی نمیبینم.
مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهاشان هست [لقلقه زبانی است نه از ته دل]. آن را نگه میدارند و دیندار هستند تا برای زندگیشان سود داشته باشد، اما وقتی که [با پیشامدهای دشوار [در بوته آزمایش قرار گرفتند دینداران کم میشوند.
این خطبه همانند بسیاری از سخنرانیهای امام حسین علیهالسلام در اوج بلاغت است. تشبیهات آن زنده، گویا و زیباست، همراه با مبالغهای مناسبِ حال که واقعیتها را ارائه میدهد و به وضوح وضع دنیا و مردم آن را مجسم میکند. بجاست یادآور شویم همین قدرت بیان و هنرمندی در ارائه معانی، خود یکی از علل حفظ و نقل و بر جا ماندن خطبهها یا اشعار زیباست.
9ـ از بزرگواری و کرامت حضرت ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام در حادثه غمانگیز کربلا، این است که در طول سفر، مکرّر به اشاره و تصریح همراهانش را در بازگشت به وطن خود آزاد گذاشت، حتی در شب عاشورا فرمود: و هذا اللیل قد غَشِیَکم فاتَّخِذوهُ جَمَلا... تاریکی شب شما را فرا گرفته آن را مرکبی برای خود بگیرید و به شهرهایتان بروید، که این قوم مرا میطلبند، اجازه رفتن به شما دادم. اما کسی نرفت. این آخرین امتحان اصحابِ کرام امام بود. پس از این موفقیت حضرت در پاسخ خواهرش زینب فرمود:
واللّهِ لقَد بَلَوتُهُم فَما وَجَدتُ فیهِم إلاّءَشْوَشَ الأقْعَس، یَستَأنِسونَ بالمَنِیَّة دونی استیناسَ الطِّفلِ الی مَحالبِ أُمِّه(21).
به خدا سوگند همانا آنها را آزمودم، در بین آنها جز افراد جنگجوی دلاور و استوار و پابرجا نیافتم، که همه به شهادت در جلو من انس دارند همچنان که کودک شیرخوار به پستان مادرش مأنوس است.
صمیمانه باید خطاب به آنان گفت: بأبی انتم و اُمّی. طِبتُم و طابَتِ الأرضُ الّتی فیها دُفِنتُم و فُزتُم فَوزا عظیما.
10ـ از برنامههای هدایتی حضرت امام حسین علیهالسلام در حادثه کربلا ـ و بخصوص در روز عاشورا ـ نصیحت دشمن بود که در هر فرصت مناسب انجام میداد، تا هم رأفت و رحمتش را که نشانی از رحمت الهی است به آنان نشان دهد، و هم بر آنان اتمام حجّت کند، و هم تبلیغات سوئی که وی را خروجکننده بر ضد حکومت اسلامی معرفی میکند (یعنی خارجی) خنثی کند.
روش امام در این هدایت و دلالت به وسیله تذکّر و پند دادن، بیدار کردن وجدان و شعور طبیعی، و گاه با سرزنش از پیمان شکنی و دنیاطلبی آنان انجام میگرفت، و به تعبیر قرآن با «موعظه حسنه».
اینک آخرین جملات از خطبه روز عاشورا، که عزت و شجاعت و روحیه حماسی حضرت را ارائه میدهد نقل میکنیم، و آن در پاسخ یکی از کوفیان دعوتکننده امام بود که گفت: ای حسین! چرا با پسرعمویت بیعت نمیکنی تا با تو به دلخواهت رفتار کنند و کوچکترین ناراحتی متوجه تو نشود.
امام حسین علیهالسلام در جواب فرمود: لا واللّه لا اُعطیهم بیَدی إعطاءَ الذّلیلِ و لا أفِرُّ مِنهم فِرارَ العَبید(22). یا عبادَ اللّه إنّی عُذتُ برَبّی و ربّکم أنْ تَرجُمون. اَعوذُ برَبّی و رَبِّکم مِن کلِّ مُتکبِّرٍ لا یُؤمِنُ بیَومِ الحساب(23)!
نه، به خدا قسم نه چون افراد ذلیل دست بیعت در دست آنان میگذارم، و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار میکنم. سپس آیاتی از قرآن که گفتار حضرت موسی را در برابر لجاجت و کفرورزی فرعون و تابعانش بیان میکند قرائت فرمود: ای بندگان خدا من از شر اینکه سنگسارم کنید به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم. به پرورگارم و پروردگار شما از [شر] هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد پناه میبرم.
11ـ گفتیم از برنامههای حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام نصیحت و دلالت دشمن بود. باشد که غافلی آگاه و فریب خوردهای هشیار گردد. در همین راستا پس از اینکه سپاهیان عمرِ سعد آماده حمله شدند برای دومین بار حجت حق سخنرانی کرد. در این گفتار بعد از امر به سکوت دشمن، پیمانشکنی آنان را یادآور شد، و آثار سوءِ حرامخواری را ذکر کرد و به جنایت بزرگی که میخواهند مرتکب شوند توجه داد و به شماتت آنان پرداخت و بالاخره فرمود:
اَلا! اِنَّ الدَّعِیَّ بنَ الدَّعِیّ قد رَکَزَ بَینَ اثْنَتَینِ بینَ السِّلَّةِ والذِّلَّة و هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة. یَأبَی اللّهُ لَنا ذلکَ وَ رَسُولُه و المُؤمِنونَ و حُجورٌ طابَت و طَهُرت و أُنوفٌ حَمِیَّةٌ و نُفوسٌ أبِیَّةٌ مِن اَنْ نُؤثِرَ طاعةَ اللِّئام علی مَصارِعِ الکِرام. ألا إنّی قد أعذَرتُ و أنذَرتُ. ألا إنّی زاحِفٌ بهذِهِ الأُسرَةِ علی قِلّةِ العَدد و خِذلانِ الناصِر(24).
در این سخنرانی ـ که ظاهرا آخرین نصیحت و اتمام حجت با عمر سعد و لشکریانش میباشد ـ نیز فصاحت الفاظ و بلاغت معانی در حد کمال است، به صورتی که برگرداندن همه ریزهکاریهای ادبیاش دشوار است، و اینک ترجمهای در حد توان:
بدانید که این حرامزاده [ابن زیاد] فرزند حرامزاده مرا در بین دو راه قرار داده: نبرد و شمشیرزنی یا تحمل ذلّت و خواری؛ و ذلّت از ما بسیار دور است. خدا و رسولش و مؤمنان همگی از اینکه ذلّت و پستی را بپذیریم نا راضیاند و امتناع میکنند؛ و دامنهای پاک مادران و [پدران] با غیرتی که زیر بار ظلم نمیروند و نفوسی که به دنائت و پستی تن در نمیدهند از اینکه سر سپردگی به ناکسان و اطاعت از لِئام را بر قتلگاههای بزرگمردان برگزینیم رضایت نمیدهند.
آگاه باشید که من عذر خود را آشکارا گفتم و بر من گناهی نیست، و شما را از سرانجام کارتان آگاه کردم و بر حذر داشتم. بدانید که من و خانوادهام با وجود کمی عدد و یاری نکردن یاور [دعوتکننده]، برای جهاد آمادهام [و به میدان شهادت رونده].
سپس حضرت با استشهاد به چند بیتِ حماسی پیروزی معنوی خود را ـ با وجود شکست ظاهری ـ ابراز کردند، و آینده ننگین و ذلّتباری که در انتظار آن نامردان کافرپیشه است به آنان گوشزد فرمودند، و در پایان دست دعا برافراشته نفرینشان کردند و بدین گونه تَبرّی خود را از آن پلیدان دوزخی اظهار داشتند.
12ـ از رذالت و بیشرافتی لشکر ابن سعد این که چون جنگآوری و دلاوری امام حسین علیهالسلام را دیدند بر آن شدند که از غیرت و حمیّت حضرت سوء استفاده کنند، بدین جهت شیطنت کرده به خیمههای اهل بیت و حریم الهی حمله بردند. در این هنگام حضرت به آنان توجه کرده فرمودند:
یا شیعةَ آلِ ابی سُفیان: اِنْ لَم یکُن لَکم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فکونوا أحرارا فی دُنیاکم، وَ ارْجِعوا الی أحسابِکم اِن کُنتُم عُرُبا کما تَزعُمون... اَنا الَّذی اُقاتِلُکُم و تُقاتِلونی و النِّساءُ لَیسَ عَلیهِنّ جُناحٌ، فَامنَعوا عُتاتَکُم عَنِ التعرُّضِ لِحَرمی ما دُمتُ حَیّا(25):
ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز رستاخیز و جزا نمیترسید، دست کم در زندگی دنیویتان آزاده باشید. اگر عرب نژادید [و غیرت عربی دارید] چنان که میپندارید، به افتخارات پدرانتان بیندیشید [که این گونه تجاوز شیوه عرب نیست].
چون این سخن گفته شد شِمر پرسید: ای حسین چه میگویی؟ و جواب شنید:
منم که با شما جنگ میکنم و شما هم با من میجنگید. بانوان [در خیمهها] گناهی ندارند. پس تا زندهام این تجاوزکاران ظالم را از دستبرد به حرَم من باز دارید.
شمر گفت: فرزند فاطمه! این حق را به تو میدهم، و سپاهیان را از حمله به خیمهها بازداشت و گفت: به خود او حمله برید، که به جان خودم او همتایی بزرگوار و هماوردی مردانه است(26).
* * *
اینک که ما بر فراز قلّه زمان، پس از 1362 سال به این حادثه تاریخی مینگریم، بیش از زمان وقوع به عظمت آن که از بزرگی و بزرگواری قهرمانش ناشی شده پی میبریم، و میتوانیم بهتر آن را ارزیابی کنیم و نکتهها فرا گیریم تا زندگی فردی و جمعی، فرهنگی و سیاسی خود را بهتر از آن کنیم که هست.
بازنگری و تأمّل در گفتار سرور شهیدان که همواره با کردار توأم بود ما را در تشخیص درستِ وظایف، ایمان قاطع به هدف، خلوص نیّت، صبر و پایداری در انجام دادن تکلیف یاری میکند، و فضایل اخلاقی مانند حُرّیت و آزادگی، عزّت و ارجمندی، شجاعت و دلیری، مبارزه با فساد و ظلمِ حاکمان را به ما میآموزد.
آیا ممکن است مرثیهخوانان و مدّاحان مذهبی به این نکات آموزنده و متن سخنان حضرت هم به قدر ذکر مصائب توجه فرمایند تا تبعیت جامعه از آن امام مفترض الطاعه افزونتر گردد؟
آیا نقل مطالبی احیانا ضعیف یا نادرست ـ به صِرف اینکه نوشته یا گفتهاند ـ برای گریاندن مستمعان مورد رضایت سیدالشهداء علیهالسلام است یا تعلیم اهداف عالی آن حضرت که از گفتارشان برمیآید؟
آیا زمان آن نرسیده تا از مجالس روضهخوانی برای ارتقای فرهنگ و شعور دینی مردم به صورت بهتری استفاده کنیم؟
عن الصادق علیهالسلام قال: خَرج الحسینُ بن علی علیهالسلام علی أصحابِه فقال: ایُّها الناس! إنَّ اللّهَ جَلَّ ذکرهُ ما خلقَ اِلاّ لیَعرِفُوه، فإذا عَرفوه عَبدوه، فإذا عَبدوه إستَغنَوا بعبادَتِه عَن عِبادةِ مَن سواه. (سفینة البحار 2/181)
از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که امام حسین علیهالسلام به اصحابش فرمود: ای مردم! خدای تعالی بندگان را جز برای این که نسبت به او معرفت پیدا کنند نیافرید. در نتیجه هنگامی که او را شناختند به پرستش او میپردازند، و چون او را پرستیدند به این وسیله از عبادت غیر او بینیاز میشوند.
1- قصص / 88.
2- برای شرح این مطالب رک: محمّد رضا حکیمی، امام در عینیت جامعه، گفتار نخست.
3- در باره تحلیل تاریخی و سرانجام این دو قیام رک: محمّد کاظم خواجویان، تاریخ تشیّع، جهاد دانشگاهی مشهد، چاپ گوتمبرگ، 1376، 54-60.
4- به واسطه تقارن سال 1381 شمسی با عاشورای محرم 1423 و 1424 قمری، مقام معظم رهبری ـ دامت برکاته ـ در پیام نوروزی خود فرمودند: «جا دارد که ما امسال را سال عزت و افتخار حسینی بدانیم».
5- برای آگاهی از این رویدادها در منابع کهن رک: محمّد بن علی بن اعثم کوفی (م. 314 ق)، الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد مستوفی هروی (سده ششم)، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، «بیعت خواستن یزید از امام حسین(ع)، 819-830.
6- محمّد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی علیهالسّلام از مدینه تا کربلا، چاپ پنجم، 1364، ص 12. در موارد دیگر نیز مأخذ ما همین کتاب است که از چند مأخذ کهن سخنان امام را نقل میکند.
7- همان، 18.
8- بنا بر رسم عرب که بعضی جملههای مهم و معروف را تلخیص کرده به نامی میخواند مقصود از «استرجاع» جمله «انا للّه و انّا الیه راجعون» است، همین طور «بسم اللّه الرحمن الرحیم» را «بسمله» و «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه» را «حَوقَله» مینامد.
9- در قرآن مجید نیز به همین معنی استعمال شده: زخرف / 89.
10- سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 32.
11- همان، 36. متن وصیتنامه در مقتل خوارزمی (1/188) نقل شده است.
12- العَمْر: الحیاة، الدین و منه لَعَمری فی القسَم ای لَدینی (سعید الخوری، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد).
13- تمام نامه در این کتابها آمده: تاریخ الرسل و الملوک 7/235؛ الکامل ابن اثیر 3/267؛ الإرشاد 204؛ مقتل خوارزمی 1/195؛ سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، 57.
14- لُهوف، 53؛ مثیر الأحزان، 21. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 63. در این کتاب که مأخذ نویسنده در نقل سخنان امام و نه ترجمه آنهاست جمله اول خطبه چنین ترجمه شده: «مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردنبند که لازمه گردن دختران است» ص 65.
15- همان، 257.
16- منزل: جای نزول و فرود آمدن کاروان. یادآور میشود امام و حُرّ هر دو در این محل فرود آمده بودند. در فرصتی که دست داد حضرت این سخنان را بیان کردند.
17- طبری، 7/300؛ کامل ابن اثیر 3/280؛ خوارزمی 1/234؛ انساب الأشراف 3/171؛ به نقل از: سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 148.
18- نویسنده به خاطر دارد سالها پیش از انقلاب اسلامی عین جملات حضرت توسط دینداران انقلابی به صورت اعلامیه نوشته و پنهانی پخش میشد تا شاهدی بر لزوم مبارزه با شاه باشد؛ و این است نمونهای از تأثیر سخنان شورانگیز امام تا زمان ما.
19- وَبیل: چراگاه ناگوارنده (عبدالرحیم صفی پور، منتهیالأرب فی لغة العرَب).
20- تحف العقول، به تصحیح علی اکبر غفّاری، شعبان 1384، 249-250 با اندک تفاوت لفظی. طبری، 7/300؛ مقتل خوارزمی 512. به نقل از سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، 180.
21- سخنان حسین بن علی(ع) از مدینهتا کربلا، 202-204.
22- انساب الأشراف، 3/188. به نقل از مأخذ پیشین، 229.
23- دُخان / 20؛ غافر / 27 (با اندک تغییر در صیغه فعل).
24- این سخنرانی طولانی ـ که ما چند سطر مناسب با موضوع مقاله را از آن برگزیدیم ـ در کتابهای تحف العقول و لهوف و مقتل خوارزمی و آثار دیگر آمده. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 237.
25- مقتل خوارزمی، 2/33. به نقل از سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، 320.
26- همان، 322.
