وقتی که قد سرو خم شد


منابع مقاله:
مجموعه آثار ج 17 ، مطهری، مرتضی؛


کسانی که حسین علیه السلام خود را به بالین آنها رساند مختلف بودند،هر کس در یک وضعی قرار داشت.وقتی امام وارد می‏شد یکی هنوز زنده بود و با آقا صحبت می‏کرد، دیگری در حال جان دادن بود.در میان کسانی که ابا عبد الله علیه السلام خود را به بالین آنها رسانید،هیچ کس وضعی دلخراش‏تر و جانسوزتر از برادرش ابو الفضل العباس برای او نداشت،برادری که حسین علیه السلام خیلی او را دوست می‏دارد و یادگار شجاعت پدرش امیر المؤمنین است.در جایی نوشته‏اند ابا عبد الله علیه السلام به او گفت:برادرم‏«بنفسی انت‏»عباس جانم!جان من به قربان تو.این خیلی مهم است.عباس در حدود بیست و سه سال از ابا عبد الله علیه السلام کوچکتر بود(ابا عبد الله 57 سال داشتند و عباس یک مرد جوان 34 ساله بود).ابا عبد الله به منزله پدر ابا الفضل از نظر سنی و تربیتی به شمار می‏رفت،آنوقت‏به او می‏گوید: برادر جان!«بنفسی انت‏»ای جان من به قربان تو!
ابا عبد الله کنار خیمه منتظر ایستاده است.یک وقت فریاد مردانه ابا الفضل را می‏شنود.(نوشته‏اند ابا الفضل علیه السلام چهره‏اش آنقدر زیبا بود که‏«کان یدعی بقمر بنی هاشم‏»در زمان خود معروف به ماه بنی هاشم بود.اندامش به قدری رسا بود که بعضی از اهل تاریخ نوشته‏اند:«و کان یرکب الفرس المطهم و رجلاه یخطان فی الارض‏»سواراسب تنومندی شد،پایش را که از رکاب بیرون می‏کشید،با انگشت پایش می‏توانست زمین را خراش بدهد.حالا گیرم به قول مرحوم آقا شیخ محمد باقر بیرجندی یک مقدار مبالغه باشد،ولی نشان می‏دهد که اندام بسیار بلند و رشیدی داشته است، اندامی که حسین از نظر کردن به آن لذت می‏برد).وقتی که حسین علیه السلام به بالای سر او می‏آید،می‏بیند دست در بدن او نیست،مغز سرش با یک عمود آهنین کوبیده شده و به چشم او تیر وارد شده است.بی جهت نیست که گفته‏اند:«لما قتل العباس بان الانکسار فی وجه الحسین‏»عباس که کشته شد،دیدند چهره حسین شکسته شد.خودش فرمود:
«الان انقطع ظهری و قلت‏حیلتی‏».
و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

Posted in برچسب‌ها: |

0 نظرات: