نامه امام (ع) به اهالی بصره



منابع مقاله:
سیره معصومان، ج 4، امین، سید محسن؛


حسین بن علی ع نامه‏ای نیز به سران قبایل و اشراف بصره مانند مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، یزید بن مسعود نهشلی، منذر بن جارود عبدی و مسعود بن عمر ازدی مرقوم داشت و آن را به وسیله یکی از یاران خود که نامش سلیمان و کنیه‏اش ابا رزین بود برای مردم بصره فرستاد.متن نامه به این شرح بود:
اما بعد، خداوند محمد ص را از میان بندگانش انتخاب فرمود و او را با اعطای مقام نبوت گرامی داشت.سپس در حالی که وی وظیفه پیامبری خویش را به نیکی انجام داد و بندگان خدا را از هدایت و راهنمایی بهره‏مند ساخت به سوی خویش فراخواند و ما خاندان، اولیاء، وارثان و جانشینان وی بوده و نسبت به مقام او از هر کس شایسته‏تر بوده‏ایم.اما عده‏ای بر ما سبقت گرفته و این حق را از ما گرفتند و ما نیز به خاطر دوری از فتنه و فساد و اختلاف میان مسلمانان و طلب عافیت و آرامش تن به رضا دادیم و سکوت کردیم.هر چند که خود می‏دانستیم که ما بر آنان که بر مسند حکومت تکیه زده‏اند برتری داریم.
اینک من پیک خود را همراه این نامه برای شما می‏فرستم و شما را به کتاب خدا و سنت رسول الله دعوت می‏کنم، زیرا که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است .چنانچه دعوت مرا بپذیرید و از من پیروی کنید شما را به راه رشد و هدایت راهبری خواهم کرد.
یزید بن مسعود که نامه امام ع را خواند از افراد قبایل بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد دعوت کرد و همین که در اطراف او حاضر شدند آنان را مخاطب ساخته گفت: ای بنی تمیم، منزلت و موقعیت من نزد شما چگونه است؟ پس همگی به وی گفتند، مبارک باد بر تو.سوگند به خدای که تو بالاترین یاور ما هستی و از لحاظ انسانیت و عزت از هر کس والاتر و از نظر شرافت و فخر بالاترین مقام را دارا می‏باشی و بر همه پیشی گرفته‏ای.سپس گفت: من شما را فراخواندم تا درباره امری با شما به مشورت پردازم و کمک و یاری شما را خواستار شوم.مردم در پاسخ او گفتند ما در مصالح و نصایح تو هرگز کوتاهی نخواهیم کرد و آنچه را که خود صلاح بدانیم تو را در جریان امر قرار خواهیم داد.از این رو هر چه خواهی بگو ما نیز گوش خواهیم کرد .
یزید بن مسعود به سخن پرداخت و گفت: بدانید که معاویه از دنیا رفت و با مرگ او رشته جور و گناه گسیخته شد و پایه‏های ظلم و ستم فروریخت و معاویه پیش از آنکه به هلاکت برسد برای پسرش بیعت گرفت.او چنان می‏پنداشت که با این کار بنیان خلافت محکم می‏گردد و هیهات از این اندیشه باطل که رشته آن بریده شد.و از این خیال هرگز طرفی نبست و با تمام سعی و تلاش خود در این راه جز سستی و خواری نتیجه‏ای نگرفت.اینک فرزندش یزید شرابخوار و فاسد ادعای خلافت و امارت بر مسلمانان را داشته و بی آنکه مردم از وی راضی و خوشنود باشند حکومت را در اختیار خود گرفته است.در حالی که نه از حلم و بردباری بهره‏ای دارد و نه به زیور علم آراسته است و از تشخیص حق پیش پای خود را نیز نمی‏بیند.
سوگند به خدای که امروز نبرد با یزید از جهاد با مشرکین افضل است.اکنون ای مردم این شخص، حسین بن علی فرزند رسول خداست.او از شرافتی اصیل و رأی و اندیشه‏ای متین برخوردار است.بیان فضایل او از توان ما خارج است و علم و دانش او به توصیف نیاید، و از هر کس برای خلافت شایسته‏تر است.بر خردان عطوفت ورزد و پیران را ملاطفت و مهربانی کند.او انسان بزرگواری است که رعایت حقوق رعیت را می‏کند و امت را پیشوایی نیکو خواهد بود.خداوند او را بر خلق حجت فرستاد و موعظت او را ابلاغ فرمود.شما خوب می‏دانید که احنف که به نام صخر بن قیس خوانده می‏شد چگونه در نبرد جمل شما را از یاری با امیر المؤمنین بازداشت و ذلت و خواری بخشید.اکنون آن آلودگی را با نصرت و همکاری با پسر رسول خدا ص بشویید .سوگند به خدای که هر کس از نصرت فرزند پیامبر ص کوتاهی کند، خداوند تعالی اولاد او را در چاه مذلت و خواری اندازد و افراد عشیره و خاندانش را کاهش دهد.اکنون من زره مبارزه در بر کرده‏ام و جوشن نبرد بر خود پوشیده‏ام و بدانید آن کس که کشته نشود هم سرانجام جان دهد و آنکه از مرگ بگریزد عاقبت به چنگ او گرفتار آید.رحمت خداوند بر شما باد.مرا پاسخ دهید و جواب نیکو در میان آرید.پیش از همه، افراد قبیله بنی حنظله بانک برداشتند و گفتند: ای ابا خالد، ما تیرهای خود را در کمان نهاده‏ایم و رزم آوران قبیله تو و سواران عشیره تو هستیم.چنانچه ما را از کمان بگشایی بر نشان زنیم و اگر بر نبرد و قتال فرمایی نصرت کنیم.چون به دریای آتش زنی واپس نمانیم و اگر که سیلاب بلا بر تو روی کند روی نگردانیم .با شمشیرهای خود به یاری تو می‏شتابیم و جان و تن را در پیش تو سپر سازیم و به فرمان تو فدا می‏شویم.آنگاه افراد قبیله بنی سعد بن یزید پیش آمدند و ندا دادند که ای ابا خالد، ما هیچ چیز را زشت‏تر و بدتر از مخالفت تو ندانیم، و خارج از فرمان تو گام نزنیم .صخر بن قیس ما را وادار ساخت که از شرکت در نبرد جمل بازمانیم و ما رأی او را پسندیدیم و از وی پیروی کردیم.اکنون ما را فرصت ده تا با یکدیگر به مشاوره پردازیم.آنگاه نظر خود را بازگو خواهیم کرد.
سپس بنو عامر بن تمیم آغاز سخن کردند و گفتند: ای ابا خالد ما از خاندان تو و فرزندان پدر تو و هم پیمان تو هستیم.ما از چیزی که تو را به خشم آورد خوشنود نخواهیم بود.هرگز در جایی که میل تو نباشد اقامت نمی‏کنیم و دعوت تو را اجابت خواهیم کرد.دستور تو را به کار بندیم و فرمان تو را اطاعت کنیم.
ابو خالد گفت: ای بنی سعد، به خدا سوگند چنانچه گفتار شما با کردار شما راست آید خداوند همواره شما را محفوظ دارد و در پناه نصرت خود یاری فرماید.
همین که یزید بن مسعود تمیمی به نظریات آن جماعت آگاه شد نامه‏ای برای امام حسین ع ارسال داشت به این شرح: نامه شما را ملاحظه کردم و از مضمون آن آگاه شدم و اطلاع یافتم که مرا به اطاعت از خود و به یاری خویش فراخوانده‏ای.به راستی که خداوند هرگز جهان را از انسانی که اعمال نیک انجام می‏دهد و یا مردم را به راه رشد و صلاح فرا می‏خواند خالی نمی‏گذارد، و شما حجت خدا بر خلق، و امانت پروردگار در روی زمین، و شاخه‏های درخت زیتونه احمدیه هستید و ریشه آن درخت، پیامبر خداست.حال به فال نیک گیرید رهسپار دیار ما شوید، که من بنی تمیم را در خدمت تو فراخوانده‏ام و همان طور که شتری تشنه به آبگاه شایق است، آنان نیز به اطاعت از شما مشتاقند.افراد بنی سعد را چنان آماده ساختم که همگی در خدمت شما گردن نهند و در برابر شما خاضع و خاشع باشند و به زلال پند و نصیحت آنان را آلایش دادم و سستی را از قلوبشان پاک و صاف ساختم.
همین که نامه مزبور به حضرت حسین ع رسید فرمود: و خداوند تو را در روز دهشت و ترس در پناه خود محفوظ دارد و در روز تشنه کامی سیراب فرماید.
چون یزید بن مسعود خود را برای حرکت به خدمت امام ع آماده ساخت، به وی خبر رسید که آن حضرت به شهادت رسیده است از این رو به شدت در غم و اندوه فرو رفت و آه و ناله سرداد و از محرومیت حضور خود در رکاب امام به شدت افسوس خورد.
در اینجا این نکته قابل ملاحظه است که از سخنان افراد بنی حنظله و بنی عامد چنین برمی‏آید که آنان فرمان یزید بن مسعود را برای قیام پاسخ مثبت دادند.اما کمترین اشاره‏ای به این مطلب نکردند که قیام آنان برای نصرت و یاری حق بوده و هرگز نگفتند که حضرت حسین ع پیشوای حقی است که جهاد در رکاب او امری واجب است.بلکه از مجموع گفته‏های آنها چنین برمی‏آید که تنها از یزید بن مسعود که رئیس قبیله آنان بوده فرمانبرداری کرده و منظور دیگری نداشته‏اند .افسوس که اکثر مردم نیز چنین‏اند و حق را نمی‏شناسند.هر چند که گفته‏های یزید بن مسعود نشانگر آن است که خود به این امر واقف است که امام حسین ع بر حق، و قیام آن حضرت جهت دفاع از حق و یاری از دین بوده است.اما از گفته‏های افراد قبیله بنی حنظله و بنی عامر چنین برمی‏آید که بیم و ترس آنان را وادار ساخته که در برابر رئیس قبیله خود خضوع کنند .
اما احنف بن قیس، همان طور که قبلا نیز اشاره کردیم یکی از کسانی بود که امام حسین ع برای او نامه‏ای ارسال داشته بود.وی در پاسخ آن حضرت چنین نوشت: اما بعد، (فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفنک الذین لا یقنون) منظور احنف از ایراد این آیه مبارکه اشاره‏ای بوده است به بی وفایی اهالی کوفه که هرگز به وعده‏های سست آنان نمی‏توان امیدوار بود .
اما چون نامه امام حسین ع به منذر بن جارود رسید بیمناک شد که مبادا این نامه از نیرنگهای عبید الله بن زیاد باشد و همی خواهد که اندیشه‏های مردم را بازداند و هر کس را به کیفر عمل خود رساند.از طرفی دختر منذر که نامش بحریه و همسر عبید الله بود، پس ناگزیر منذر آن نامه را با فرستاده آن حضرت به نزد ابن زیاد آورد.همین که ابن زیاد نامه را خواند، فرستاده امام را دستگیر کرد و به دار کشید.پس بر منبر رفت و مردم بصره را تهدید کرد که از حکومت نافرمانی نکنند.آنگاه برادرش عثمان را جانشین خود ساخت و خود بصره را ترک کرد و رهسپار کوفه گشت.

Posted in برچسب‌ها: |

0 نظرات: