نامه امام (ع) به اهالی بصره
Posted On ۱۳۸۷ آذر ۱۲, سهشنبه at در ۲۳:۴۹ by نویسندهمنابع مقاله:
سیره معصومان، ج 4، امین، سید محسن؛
حسین بن علی ع نامهای نیز به سران قبایل و اشراف بصره مانند مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، یزید بن مسعود نهشلی، منذر بن جارود عبدی و مسعود بن عمر ازدی مرقوم داشت و آن را به وسیله یکی از یاران خود که نامش سلیمان و کنیهاش ابا رزین بود برای مردم بصره فرستاد.متن نامه به این شرح بود:
اما بعد، خداوند محمد ص را از میان بندگانش انتخاب فرمود و او را با اعطای مقام نبوت گرامی داشت.سپس در حالی که وی وظیفه پیامبری خویش را به نیکی انجام داد و بندگان خدا را از هدایت و راهنمایی بهرهمند ساخت به سوی خویش فراخواند و ما خاندان، اولیاء، وارثان و جانشینان وی بوده و نسبت به مقام او از هر کس شایستهتر بودهایم.اما عدهای بر ما سبقت گرفته و این حق را از ما گرفتند و ما نیز به خاطر دوری از فتنه و فساد و اختلاف میان مسلمانان و طلب عافیت و آرامش تن به رضا دادیم و سکوت کردیم.هر چند که خود میدانستیم که ما بر آنان که بر مسند حکومت تکیه زدهاند برتری داریم.
اینک من پیک خود را همراه این نامه برای شما میفرستم و شما را به کتاب خدا و سنت رسول الله دعوت میکنم، زیرا که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است .چنانچه دعوت مرا بپذیرید و از من پیروی کنید شما را به راه رشد و هدایت راهبری خواهم کرد.
یزید بن مسعود که نامه امام ع را خواند از افراد قبایل بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد دعوت کرد و همین که در اطراف او حاضر شدند آنان را مخاطب ساخته گفت: ای بنی تمیم، منزلت و موقعیت من نزد شما چگونه است؟ پس همگی به وی گفتند، مبارک باد بر تو.سوگند به خدای که تو بالاترین یاور ما هستی و از لحاظ انسانیت و عزت از هر کس والاتر و از نظر شرافت و فخر بالاترین مقام را دارا میباشی و بر همه پیشی گرفتهای.سپس گفت: من شما را فراخواندم تا درباره امری با شما به مشورت پردازم و کمک و یاری شما را خواستار شوم.مردم در پاسخ او گفتند ما در مصالح و نصایح تو هرگز کوتاهی نخواهیم کرد و آنچه را که خود صلاح بدانیم تو را در جریان امر قرار خواهیم داد.از این رو هر چه خواهی بگو ما نیز گوش خواهیم کرد .
یزید بن مسعود به سخن پرداخت و گفت: بدانید که معاویه از دنیا رفت و با مرگ او رشته جور و گناه گسیخته شد و پایههای ظلم و ستم فروریخت و معاویه پیش از آنکه به هلاکت برسد برای پسرش بیعت گرفت.او چنان میپنداشت که با این کار بنیان خلافت محکم میگردد و هیهات از این اندیشه باطل که رشته آن بریده شد.و از این خیال هرگز طرفی نبست و با تمام سعی و تلاش خود در این راه جز سستی و خواری نتیجهای نگرفت.اینک فرزندش یزید شرابخوار و فاسد ادعای خلافت و امارت بر مسلمانان را داشته و بی آنکه مردم از وی راضی و خوشنود باشند حکومت را در اختیار خود گرفته است.در حالی که نه از حلم و بردباری بهرهای دارد و نه به زیور علم آراسته است و از تشخیص حق پیش پای خود را نیز نمیبیند.
سوگند به خدای که امروز نبرد با یزید از جهاد با مشرکین افضل است.اکنون ای مردم این شخص، حسین بن علی فرزند رسول خداست.او از شرافتی اصیل و رأی و اندیشهای متین برخوردار است.بیان فضایل او از توان ما خارج است و علم و دانش او به توصیف نیاید، و از هر کس برای خلافت شایستهتر است.بر خردان عطوفت ورزد و پیران را ملاطفت و مهربانی کند.او انسان بزرگواری است که رعایت حقوق رعیت را میکند و امت را پیشوایی نیکو خواهد بود.خداوند او را بر خلق حجت فرستاد و موعظت او را ابلاغ فرمود.شما خوب میدانید که احنف که به نام صخر بن قیس خوانده میشد چگونه در نبرد جمل شما را از یاری با امیر المؤمنین بازداشت و ذلت و خواری بخشید.اکنون آن آلودگی را با نصرت و همکاری با پسر رسول خدا ص بشویید .سوگند به خدای که هر کس از نصرت فرزند پیامبر ص کوتاهی کند، خداوند تعالی اولاد او را در چاه مذلت و خواری اندازد و افراد عشیره و خاندانش را کاهش دهد.اکنون من زره مبارزه در بر کردهام و جوشن نبرد بر خود پوشیدهام و بدانید آن کس که کشته نشود هم سرانجام جان دهد و آنکه از مرگ بگریزد عاقبت به چنگ او گرفتار آید.رحمت خداوند بر شما باد.مرا پاسخ دهید و جواب نیکو در میان آرید.پیش از همه، افراد قبیله بنی حنظله بانک برداشتند و گفتند: ای ابا خالد، ما تیرهای خود را در کمان نهادهایم و رزم آوران قبیله تو و سواران عشیره تو هستیم.چنانچه ما را از کمان بگشایی بر نشان زنیم و اگر بر نبرد و قتال فرمایی نصرت کنیم.چون به دریای آتش زنی واپس نمانیم و اگر که سیلاب بلا بر تو روی کند روی نگردانیم .با شمشیرهای خود به یاری تو میشتابیم و جان و تن را در پیش تو سپر سازیم و به فرمان تو فدا میشویم.آنگاه افراد قبیله بنی سعد بن یزید پیش آمدند و ندا دادند که ای ابا خالد، ما هیچ چیز را زشتتر و بدتر از مخالفت تو ندانیم، و خارج از فرمان تو گام نزنیم .صخر بن قیس ما را وادار ساخت که از شرکت در نبرد جمل بازمانیم و ما رأی او را پسندیدیم و از وی پیروی کردیم.اکنون ما را فرصت ده تا با یکدیگر به مشاوره پردازیم.آنگاه نظر خود را بازگو خواهیم کرد.
سپس بنو عامر بن تمیم آغاز سخن کردند و گفتند: ای ابا خالد ما از خاندان تو و فرزندان پدر تو و هم پیمان تو هستیم.ما از چیزی که تو را به خشم آورد خوشنود نخواهیم بود.هرگز در جایی که میل تو نباشد اقامت نمیکنیم و دعوت تو را اجابت خواهیم کرد.دستور تو را به کار بندیم و فرمان تو را اطاعت کنیم.
ابو خالد گفت: ای بنی سعد، به خدا سوگند چنانچه گفتار شما با کردار شما راست آید خداوند همواره شما را محفوظ دارد و در پناه نصرت خود یاری فرماید.
همین که یزید بن مسعود تمیمی به نظریات آن جماعت آگاه شد نامهای برای امام حسین ع ارسال داشت به این شرح: نامه شما را ملاحظه کردم و از مضمون آن آگاه شدم و اطلاع یافتم که مرا به اطاعت از خود و به یاری خویش فراخواندهای.به راستی که خداوند هرگز جهان را از انسانی که اعمال نیک انجام میدهد و یا مردم را به راه رشد و صلاح فرا میخواند خالی نمیگذارد، و شما حجت خدا بر خلق، و امانت پروردگار در روی زمین، و شاخههای درخت زیتونه احمدیه هستید و ریشه آن درخت، پیامبر خداست.حال به فال نیک گیرید رهسپار دیار ما شوید، که من بنی تمیم را در خدمت تو فراخواندهام و همان طور که شتری تشنه به آبگاه شایق است، آنان نیز به اطاعت از شما مشتاقند.افراد بنی سعد را چنان آماده ساختم که همگی در خدمت شما گردن نهند و در برابر شما خاضع و خاشع باشند و به زلال پند و نصیحت آنان را آلایش دادم و سستی را از قلوبشان پاک و صاف ساختم.
همین که نامه مزبور به حضرت حسین ع رسید فرمود: و خداوند تو را در روز دهشت و ترس در پناه خود محفوظ دارد و در روز تشنه کامی سیراب فرماید.
چون یزید بن مسعود خود را برای حرکت به خدمت امام ع آماده ساخت، به وی خبر رسید که آن حضرت به شهادت رسیده است از این رو به شدت در غم و اندوه فرو رفت و آه و ناله سرداد و از محرومیت حضور خود در رکاب امام به شدت افسوس خورد.
در اینجا این نکته قابل ملاحظه است که از سخنان افراد بنی حنظله و بنی عامد چنین برمیآید که آنان فرمان یزید بن مسعود را برای قیام پاسخ مثبت دادند.اما کمترین اشارهای به این مطلب نکردند که قیام آنان برای نصرت و یاری حق بوده و هرگز نگفتند که حضرت حسین ع پیشوای حقی است که جهاد در رکاب او امری واجب است.بلکه از مجموع گفتههای آنها چنین برمیآید که تنها از یزید بن مسعود که رئیس قبیله آنان بوده فرمانبرداری کرده و منظور دیگری نداشتهاند .افسوس که اکثر مردم نیز چنیناند و حق را نمیشناسند.هر چند که گفتههای یزید بن مسعود نشانگر آن است که خود به این امر واقف است که امام حسین ع بر حق، و قیام آن حضرت جهت دفاع از حق و یاری از دین بوده است.اما از گفتههای افراد قبیله بنی حنظله و بنی عامر چنین برمیآید که بیم و ترس آنان را وادار ساخته که در برابر رئیس قبیله خود خضوع کنند .
اما احنف بن قیس، همان طور که قبلا نیز اشاره کردیم یکی از کسانی بود که امام حسین ع برای او نامهای ارسال داشته بود.وی در پاسخ آن حضرت چنین نوشت: اما بعد، (فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفنک الذین لا یقنون) منظور احنف از ایراد این آیه مبارکه اشارهای بوده است به بی وفایی اهالی کوفه که هرگز به وعدههای سست آنان نمیتوان امیدوار بود .
اما چون نامه امام حسین ع به منذر بن جارود رسید بیمناک شد که مبادا این نامه از نیرنگهای عبید الله بن زیاد باشد و همی خواهد که اندیشههای مردم را بازداند و هر کس را به کیفر عمل خود رساند.از طرفی دختر منذر که نامش بحریه و همسر عبید الله بود، پس ناگزیر منذر آن نامه را با فرستاده آن حضرت به نزد ابن زیاد آورد.همین که ابن زیاد نامه را خواند، فرستاده امام را دستگیر کرد و به دار کشید.پس بر منبر رفت و مردم بصره را تهدید کرد که از حکومت نافرمانی نکنند.آنگاه برادرش عثمان را جانشین خود ساخت و خود بصره را ترک کرد و رهسپار کوفه گشت.
