موانع قیام امام حسین علیهالسلام در زمان حکومت معاویه
Posted On ۱۳۸۷ آذر ۱۲, سهشنبه at در ۲۳:۱۳ by نویسندهمنابع مقاله:
ماهنامه درسهایی از مکتب اسلام، شماره 12، نساجی زواره، اسماعیل؛
اگر امام حسین علیهالسلام در ده سال حکومت معاویه، قیام مسلحانه نکرد، به علل مختلف، در آن دوره، قیام مسلحانه، نه مقدور بود و نه مفید؛ اما هرگز مبارزه سیاسی را کنار نگذاشت و همواره با معاویه، سینه به سینه، مبارزه سیاسی میکرد.
ضرورت بحث
پژوهش و تحقیق پیرامون زندگی امامان معصوم علیهمالسلام ، امری لازم است و بلکه ضروری؛ زیرا دریای بیکران فضایل و معارف آنان بهترین الگو برای جهانیان، بویژه مسلمانان است. بدون شک، تمام ابعاد شخصیّت و حیات امامان علیهمالسلام ، شایسته پژوهش و بررسی است؛ ولی برخی از فرازهای زندگی آنان از ویژگیهای چشمگیری برخوردار است.
یکی از موضوعات شایان توجه و پژوهش، موانع قیام امام حسین علیهالسلام در زمان حکومت معاویه است. عدهای افراد ناآگاه با مطالعه سطحی تاریخ اسلام چنین میپندارند که مقاومت و مبارزه امام حسین علیهالسلام از زمان مرگ معاویه و به خلافت رسیدن یزید آغاز میشود و ده سال دوران امامت امام حسین علیهالسلام در زمان خلافت معاویه را مورد غفلت قرار میدهند و این شبهه را مطرح میکنند که: چرا امام حسین علیهالسلام در دوران امامت ده ساله خویش در عصر معاویه اقدام و قیام مسلحانه نکرد؟
در پاسخ این سؤال باید گفت که: شرایط و تحولات جامعه، نقش بنیادینی در شکلگیری سیاست ائمّه اطهار علیهمالسلام دارد. آنان رهبران مردم هستند که با شناخت شرایط زمان به رهبری آنان میپردازند. طبیعی است که شرایط زمان و مکان در عصر هر امام معصوم علیهالسلام ، ممکن است متفاوت باشد و همین تفاوت، سبب تغییر استراتژی شود.
سرور شهیدان، حضرت امام حسین علیهالسلام ، در تمام فراز و نشیبهایی که برای جامعه اسلامی پیش آمد، شرکت داشت. این طور نبود که امام حسین علیهالسلام یکدفعه چشم باز کرد و نامه یزید را برای او خواندند که تو باید تسلیم شوی! او سالیان متمادی، خون دل میخورد. او با چشمان خود گرفتاریهای بسیار سختی را که برای پدر بزرگوارش به وجود آورده بودند، دید. او شاهد ظلمها، محنتها و تعدیهایی بود که از طرف زمامداران ستمگر، دنیاپرستان متجاوز به برادرش امام حسن مجتبی علیهالسلام وارد میشد.
امام حسین علیهالسلام دیده بود که چگونه ناجوانمردانه، یک به یک شخصیتهای تاریخساز، همچون: مالک اشتر، اویس قرنی، ابوذر و... را از صفحه روزگار حذف میکنند؛ همان شخصیّتهایی که حامی حق و حقیقت بودند و رفتن هر یک از آنان، زخم غیرقابل التیامی را در دل امام حسین علیهالسلام وارد میکرد(1).
در اینجا به اجمال یادآوری میشود که در ده سال آخر حکومت معاویه (آغاز امامت امام حسین علیهالسلام ) به سبب یک سلسله عوامل و موانع، امام حسین علیهالسلام حرکت مسلحانه و نظامی را بر ضدّ حکومت دینستیز معاویه، نه مقدور میدانست و نه سودمند برای جامعه اسلامی؛ امّا باید توجه داشت که اتّخاذ چنین سیاست و روشی از سوی آن امام علیهالسلام بدان معنا نبود که معاویه را شایسته رهبری میدانست و در برابر او سکوت کرد؛ بلکه به خاطر رعایت مصالح عمومی و حفط اساس دین، همچون برادر بزرگوارش از اقدام نظامی بر ضدّ معاویه امتناع ورزید.
در این نوشتار، سعی میشود عدم قیام آن امام بزرگوار علیهالسلام در عصر معاویه، تبیین و اثبات گردد که امام علیهالسلام با شناخت شرایط زمان و با بهرهگیری از سیاست و استراتژی منطقی ار هرگونه حرکت نظامی به دلایل زیر خودداری کرد:
سیمای ظاهری و روش حکومتی معاویه
معاویه، فرد عجیب و پیچیدهای بود. او در حیلهگری، سرآمد روزگار خویش بود و از مکر و شیطنت ویژهای برخوردار بود؛ بهطوری که برخی کوتهاندیشان خیال میکردند او از علی علیهالسلام سیاستمدارتر است.
امام علی علیهالسلام در برابر این خیال باطل فرمودند:
«و اللّه ما معاویةُ بِأدْهی مِنّی ولکنّهُ یَغْدِرُ و یَفْجُرُ و لولا کراهیّةُ الغَدْرِ لَکُنْتُ من أدْهیَ النّاس...(2)».
«به خدا سوگند! معاویه از من زیرکتر نیست؛ ولی او مکر و حیلهگری میکند و اگر ناپسندیِ خدعه و نیرنگ نبود، من از زیرکترین افراد مردم بودم».
این ویژگی بارز در معاویه به صورتهای گوناگون بروز و نمود داشت. گاهی به صورت لبخند و شادی بود و در بسیاری موارد، این نیرنگ را در لباس صبر و بردباری جلوه میداد؛ به طوری که بیشتر مورخان را به اشتباه میانداخت و آن را به عنوان یکی از صفات مثبت روحی او ذکر کردهاند(3). اما این صبر و بردباری، نمادی از نیرنگبازی او بود که برای تقویت و تثبیت حکومت و فرمانروایی خود اعمال میکرد نه به عنوان یک فضیلت اخلاقی و یک باور دینی. به هر حال بردباری سیاسی معاویه، یک حربه بسیار مهم برای فریب دادن افراد سطحینگر و ظاهربین بود.
او در زمان جنگ با امام حسن علیهالسلام از یک سو در میان سپاه «قیس بن سعد» (فرمانده لشگر امام حسن علیهالسلام ) از صلح خبر داد و از سوی دیگر در پشت جبهه اعلام کرد که قیس با معاویه سازش کرده است و با این شگرد، خط مقدّم و پشت جبهه سپاه امام حسن علیهالسلام را نسبت به یکدیگر سرد و بدبین کرد و میان سپاهیان امام حسن علیهالسلام تفرقه ایجاد کرد(4).
همچنین برای تثبیت سلطنتش، احادیث فراوانی در تأیید و تصدیق این سخن که: «مردم باید کاملاً از خلیفه اطاعت کنند!» از زبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله ساخت و به آن حضرت صلیاللهعلیهوآله نسبت داد. این احادیث، افراد سطحینگر را راضی و توجیه میکرد؛ مانند این سخن که: «از هر فرمانروایی اطاعت کن و پشت سر هر امیر و زمامداری نماز بگزار(5)». سیاست دروغسازی معاویه در سراسر حوزه اسلامی، مخصوصا «شام» چنان مؤثر افتاد که حقیقت حتی بر دینمداران مشتبه گردید تا آنجا که عدهای از آنان دروغپردازیهای معاویه را درست تلقی میکردند و آنها را روایت میکردند(6).
احیا و ترویج فرهنگ جاهلی و تعصّبات قبیلهای، از دیگر روشهای معاویه در تضعیف و خلع سلاح مخالفان حکومتش بود. او و کارگزارانش با سخنان و رفتارشان، تعصبات قبایل عربی را برمیانگیختند و از این طریق، جامعه اسلامی را به پیروی از ملاکها و ارزشهای قبیلهای ترغیب میکردند. وی از یک سو دوستی قبایل را از طریق دوستی رؤسای آنان جلب میکرد و از طرف دیگر هر وقت قدرت و نفوذ آنان حکومت وی را تهدید میکرد، آنان را به جان هم میانداخت؛ و حتی چنین روش و سیاستی را درباره خاندان اموی و خویشاوندان خود نیز اعمال میکرد. ابن ابیالحدید معتزلی مینویسد: «معاویه دوست داشت قریش را بر ضدّ یکدیگر تحریک کند(7)».
معاویه با اجرای چنین سیاستی، از یک سو آتش کینهها و دشمنیهای قدیمی را بین قبایل شعلهور ساخت و توجه آنان را از مبارزه با دشمن حقیقیشان - بنیامیّه- منحرف ساخت و به کینههای کوچک و بیاهمیّت میان خود آنها معطوف ساخت و از سوی دیگر تمام تلاشهای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، امام علی علیهالسلام و دو فرزند بزرگوارش را در الغای هرگونه برتریجویی نژادی و رقابتهای قبیلهای نادیده انگاشت و به محو و نابودی آنها همّت گماشت. در ادامه سیاستها و منشهای خود، سعی میکرد تمام کارهایش را توجیه دینی و شرعی کرده و آنها را طبق اسلام و قرآن وانمود کند. معاویه با تظاهر به دینداری، کارهای خلاف شرع را آشکارا مرتکب نمیشد و در ظاهر طوری وانمود میکرد که مردم تصور کنند که او احکام دین و دستورهای پیامبراسلام صلیاللهعلیهوآله را به خوبی اجرا میکند(8).
حال با تحلیل اجمالی از شخصیّت، روش حکومتداری و تظاهر معاویه به دینمحوری، اگر امام حسین علیهالسلام در آن دوره دست به مبارزه مسلحانه میزد، یقینا آن قیام نمیتوانست شور و حماسه دوره یزید را داشته باشد؛ زیرا معاویه با ابزارهای یادشده، آثار قیام آن امام معصوم علیهالسلام را خنثی میکرد و نهضت آن حضرت علیهالسلام را شورش بر ضدّ خلیفه حق جلوه میداد و افکار عمومی را بر ضدّ این حرکت بسیج میکرد و در نهایت با روشدیگری که باید از آن به «ترور خاموش» یاد کرد، امام حسین علیهالسلام را نیز مانند برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی علیهالسلام مظلومانه به شهادت میرساند.
رفتار و منش کارگزاران
معاویه بعد از به شهادت رساندن امام حسن مجتبی علیهالسلام ، در کمتر از ده سال، جنایتکارانی همچون «عمرو عاص»، «مغیرة بن شعبه»، «زیاد ابن ابیه»، «بُسر بن ارطاة»، «سمرة بن جندب» و صدها تن از امویان کینهتوز را در دستگاه حکومتی خویش به کار گماشت. این جنایتکاران، شیعیان حضرت علی علیهالسلام را میکشتند و یا به دار میزدند و هر کس به دوستی با اهلبیت علیهمالسلام شهرت یافته بود، خانهاش را ویران میکردند و بیعت با معاویه را مشروط به بیزاری از حضرت علی علیهالسلام و اولاد او میدانستند(9). آنان برای خاموش ساختن نور امامت میکوشیدند تا مسلمانان را به اطاعت از بدعتهایی که خلیفه (معاویه) به وجود آورده بود، وادار سازند. آنان به هیچکس مجالی برای اعتراض و انتقاد علیه حکومت مرکزی نمیدادند.
از حربههای دیگری که کارگزاران معاویه برای تثبیت و استقرار حکومت مرکزی از آن بهره میگرفتند، شکنجه شیعیان و وارد کردن فشار اقتصادی و تحمیل فقر و گرسنگی بر آنان بود. نام این کارگزاران سفّاک و خونریز، لرزه بر اندام مسلمانان میانداخت. به عنوان مثال، «بسر بن ارطاة»، سی هزار نفر را به قتل رسانید و عده زیادی را سوزانید(10).
در مقابل این سختگیریها و فشارهای اقتصادی و سیاسی که از سوی کارگزاران معاویه بر شیعیان و پیروان خاندان علوی وارد میشد، آنان به فرمان معاویه به طبقه اشراف و رؤسای قبایل، بخششهای بدون حساب میکردند تا معاویه به عنوان بخشندهترین خلیفه، قلمداد شود(11). این فشار و اختناق توسط کارگزاران معاویه در ده سال امامت امام حسین علیهالسلام شدّت و افزایش چشمگیری یافت؛ به طوری که امام محمد باقر علیهالسلام میفرماید: «شیعیان ما در هر شهری که بودند به دست کارگزاران و عمّال معاویه به قتل میرسیدند. به محض اینکه گمان میبردند فردی از شیعیان ماست، دست و پای او را قطع میکردند. اگر کسی اظهار میکرد که دوستدار ماست، او را به زندان میافکندند، اموالش را غارت میکردند و خانهاش را ویران میساختند(12)».
بنابراین قیام سالار شهیدان در عصر معاویه نه تنها نمیتوانست هیچ اثر مثبت و قابل توجهی را عاید جامعه اسلامی بکند؛ بلکه با سرکوبی آن و شهادت آن بزرگوار، این اندیشه، قوت میگرفت که دیگر کسی قادر به مقاومت در برابر اعمال ضدّانسانی و دینی کارگزاران معاویه نیست و آنها مجاز هستند هر بلایی را که بخواهند بر سر مسلمانان و جامعه اسلامی بیاورند.
التزام به صلحنامه
از طرف دیگر، عدم قیام امام حسین علیهالسلام در روزگار تیره و تار معاویه، ناشی از تعهّد به متارکه جنگ بود که در زمان امامت برادر بزرگوارش، امام حسن مجتبی علیهالسلام ، با معاویه بسته بود. حضرت سیدالشهدا علیهالسلام که نماد ارزشهای عالی انسانی و الهی بود، توجه داشت که عظمت اصل «وفا به عهد» چیست؟ و این اصل، شایسته هرگونه گذشت و فداکاری است. او نه تنها حکومت، بلکه همه وجود خود را فدای عمل به انجام آن تکلیف تلقّی میکرد؛ به طوری که نغمه آن را از اعماق وجدان پاکش میشنید. شخصیّت این مرد بزرگ، تداوم شخصیّت حضرت علیّ بن ابیطالب علیهالسلام بود که ایمان، عمل و اصل وفای به عهد از مختصات روحیاش بود. ایشان به مالک اشتر چنین دستور داده بود: «ای مالک! اگر میان خود و دشمن معاهدهای منعقد نمودی، یا از طرف خود به او پناهندگی دادی، بهطور کامل به معاهده خود وفا کن و با کمال امانت و تعهّد، پذیرش پناهندگی او را مراعات کن و نفس خود را در برابر عهدی که بستهای سپر کن...(13)».
بیوفایی مردم و جنایات فرماندهان و نبودن یاران راستین، موجب تحمیل صلحنامهای بر سبط اکبر علیهالسلام گردید. اکنون امام حسین علیهالسلام میبایست منتظر بماند تا مردم کاملاً میزان عهد و وفای معاویه را به قراردادهای خویش دریابند و عدهای گمان نکنند که صلحنامه میتوانست عاملی برای وحدت مسلمانان باشد. بدینسان مردم پس از ده سال دریافتند که تمامی عهدنامه از سوی معاویه نقض شده است و آخرین آن، ولایتعهدی یزید بود که رسوایی امویان را نشان داد.
وقتی عدّهای فرصتطلب به معاویه خبر دادند که امام حسین علیهالسلام در تدارک قیام بر ضدّ او است، وی طی نامهای خطاب به آن حضرت علیهالسلام نوشت:
«پارهای از کارهای تو به من رسیده است. اگر درست باشد من آنها را لایق و شایسته تو نمیدانم. هر کس عهد و پیمان ببندد باید به آن وفا کند؛ مخصوصا شخصی مثل تو با آن مقام و منزلتی که نزد خدا داری. اینک مواظب خود باش و به عهد خود وفا کن. اگر با من مخالفت کنی با تو مخالفت میکنم(14)».
ابومخنف میگوید: امام حسین علیهالسلام در جواب، نامهای به معاویه نوشت که مضمون آن چنین بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا بعد نامه تو به دستم رسید. از مضمون آن آگاه شدم. به خدا پناه میبرم از آنکه پیمان برادر خود، امام حسن علیهالسلام ، را با تو بشکنم و امّا سخنی را که در نامه آوردی، آن را دروغبافان سخنچین و تفرقهافکنان به تو گفتهاند. به خدا سوگند! آنان دروغ میگویند(15)».
قراین و شواهد تاریخی نشان میدهد که امام حسین علیهالسلام با توجه به تعهدی که با معاویه داشت، برای جلوگیری از خونریزی، حرکتی نکرد حتی پس از شهادت برادر بزرگوارش، امام حسن مجتبی علیهالسلام ، به تقاضای شیعیان عراق که از او میخواستند به عراق برود و در آنجا قیام کند، پاسخ منفی داد و به آنان گوشزد کرد(16) که میان ما و معاویه تعهدی برقرار شده است که صحیح نیست من آن را بشکنم. باید مدت آن عهد سپری گردد و آنگاه که معاویه مرد، در اینباره میاندیشم و تصمیمی خواهم گرفت(17).
بنابراین اگر امام حسین علیهالسلام در عصر معاویه قیام میکرد، معاویه به راحتی میتوانست افکار عمومی را بر ضد او بشوراند و از یک سو آن حضرت را آشوبگر و فرصتطلب معرفی کند و از سوی دیگر این ذهنیّت را در مردم ایجاد کند که آن امام بزرگوار علیهالسلام با صلح برادرش موافق نبوده است.
عدم آمادگی جامعه اسلامی
علاوه بر دو علت گذشته، روحیّه عافیتطلبی مردم، چهارمین مانع مهم قیام نظامی امام حسین علیهالسلام بر ضد نظام طاغوتی معاویه بود. برپایی انقلاب و تشکیل حکومت، به پشتوانه مردمی نیاز دارد. قیام بدون حمایت مردم، بسان کبوتری شکستهبال است که نمیتواند پرواز کند و به مقصد برسد. به همین جهت است که در دین مبین اسلام به «مردممحوری» توجهی خاص شده است. بدون تردید یکی از علل عدم موفقیّت امامان معصوم علیهمالسلام در برپایی قیام مسلحانه و تشکیل حکومت، عدم همکاری مردم است. امام حسن علیهالسلام در یکی از خطبههایش فرمود:
«اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری میکردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمیکردم؛ زیرا خلافت بر بنیامیّه حرام است(18)».
جامعه آن روز عراق در اثر جنگهای داخلی عصر امام علی علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام کاملاً خسته شده بود و روحیه عافیتطلبی یافته بود. جنگهای «جمل»، «صفّین» و «نهروان»، تلخ و فرساینده بود و تلفات و خسارات فراوانی به بار آورده بود؛ بنابراین اگر حرکت و قیامی بر ضد حاکمیّت معاویه صورت میگرفت، از همان ابتدا در نطفه خفه میشد، همچون قیام «حجر بن عدی» که در راستای احقاق حقوق الهی و اهلبیت علیهمالسلام بود؛ امّا به راحتی سرکوب شد بدون آنکه جامعه اسلامی آن زمان بتواند از خود واکنشی نشان دهد. بنابراین با توجه به وجود موانعی که ذکر شد، قیام مسلحانه از سوی امام حسین علیهالسلام در روزگار معاویه نه مفید بود و نه مقدور و صبر و انتظار اعتراضآمیز آن بزرگوار، بسیار حکیمانه و حسابشده بود. از اینرو اگر نهضت آن حضرت علیهالسلام در عصر معاویه به وقوع میپیوست، معاویه با حیلهها و ترفندهایی که به کار میبرد، به راحتی میتوانست چهره نهضت را در انظار و اذهان مردم مخدوش جلوه دهد و آن را از ارزش و اعتبار لازم ساقط نماید. سپس با شیوه «ترور خاموش»، آن حضرت را مثل برادر بزرگوارش از میان بردارد و تمام بنیهاشم را قلع و قمع کند؛ بدون آنکه در جهان اسلام کوچکترین اعتراضی علیه وی شنیده شود. امّا همه اینها به معنای سکوت او نبود، بلکه اگر قیام مسلحانه نکرد، اما هرگز مبارزه سیاسی را کنار نگذاشت و طی ذه سال حکومت معاویه، سینه به سینه با او مبارزه میکرد.
حال با توجه به چنین اوضاع و شرایطی لازم بود که امام حسین علیهالسلام بیش از هر اقدام مسلحانه، جامعه را برای قیام آماده سازد. از این رو فکر انقلاب و قیام بر ضد حکومت اموی در طول حکومت معاویه با موفقیّت گسترش یافت و سرانجام درخت آن قیام و انقلاب علیه حاکمیّت بنیامیّه با به خلافت رسیدن یزید در سال 61 هجری قمری به ثمر نشست.
پی نوشتها:
1. امام حسین علیهالسلام شهید فرهنگ پیشرو انسانیّت، علامه محمدتقی جعفری، ص 107 و 109.
2. نهجالبلاغه، محمد دشتی، خطبه 200، ص 422.
3. تاریخ خلفا، جلالالدین سیوطی، ص 195.
4. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 214.
5. نظام حکومتی و اداری در اسلام، باقر شریف قرشی، ترجمه عباسعلی سلطانی، ص 284.
6. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید معتزلی، ج 11، ص 45.
7. همان، ص 19.
8. مجله معرفت، شماره 52، فروردین 1381، ص 70 - 69.
9. امام حسین علیهالسلام در آیینه تاریخ، بدر تقیزاده انصاری، ص 173.
10. شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 17.
11. العثمانیّة، ابوعثمان عمرو بن بحرالجاحظ، ص 95.
12. همان، ج 11، ص 43.
13. نهجالبلاغه، محمد دشتی، نامه 53، ص 587.
14. الامامة و السیاسة، ابن قتیبة دینوری، ج 1، ص 201.
15. فرهنگ جامع سخنان امام حسین7، ص 267.
16. امام حسین علیهالسلام شهید فرهنگ پیشرو انسانیّت، ص 103.
17. نفس المهموم، محدث قمی، ص 38.
18. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 112.
